«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ آبان ۲۶, دوشنبه

در من رازهای بسیاریست

سرودواره ای فریبا و دلنشین

در من زنی هست
با عطر شکوفه‌ی سیب
مدام لبخند می‌زند

در من مَردی هست
شبیهِ هرگز به دنیا نیامدن ...

در من یک سرباز هر روز از جنگ
به خانه بر می‌گردد
بر سکوی کنار در می‌نشیند
تعداد گلوله‌های شلیک شده‌اش را می‌شمارد
و به مادرش فکر می‌کند ...

در من درختانی بلند ریشه دارند
هر صبح، دخترانِ بی‌قرار
بافه‌های گیسویشان را می‌چینند
و بر شاخه‌ها می‌بندند ...

در من کودکی پابرهنه می‌دود
پرنده‌ای شکار می‌شود
پاره‌های نامه‌ای عاشقانه در سطل
دفن می‌شود
نهنگی به ساحل می‌زند

در من رازهای بسیاریست

کوچ خواهم کرد،
به قوهای سپید،
به صلح،
به خرمن گیسوی رها در باد،
به شوقی کودکانه ...

فریما لهراسبی

برگرفته از «تلگرام»؛ برنام را از متن برگزیده ام. زیربرنام نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!