«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ آبان ۲۴, شنبه

دیر است

دیر است و طلوعِ سحر انگار که خواب است
گلبانگِ خروس قریه رفته به آب است

گر دادرسان، منتظر بانگ خروس‌اند
پس تا به قیامت، هوسِ داد، حباب است

زین تارِ تنیده نتوان رَست در این شب
در پیله‌ی تنهایی ما، صبح، سراب است

گفتند به پیشانی ما، رنج نوشتند
دستانِ گره خورده به‌هم، مرگِ عذاب است

تقدیر نویسیم اگر از خویش در آییم
از خویش رها گشتن ما، راهِ صواب است

نومید نیَم زان‌که نخفته‌ست رهایی
او منتظر پیله‌دری‌، رفع حجاب است

گر خشک شد از فرقه‌ی ابری بُنِ نارت
گل‌نارک وحدت، ثمر جمع سحاب است

باور نکن این بحرِ خروشان شود آرام
هر سد که بسازند از این موج خراب است 

علی یزدانی

برگرفته از «تلگرام»   ۲۳ آبان ماه ۱۳۹۹

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!