«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ آبان ۳, جمعه

یکبار دیگر، دود از کنده برخواهد خاست! ـ بازانتشار

آذربایجان و کردستان در دگرگونی های آینده ی نزدیک ایران، چون گذشته، نقشی سرنوشت ساز خواهند داشت!

نوشته است:
«دوست فارس زبان من!

کورد، ملت است نه قوم!

چه فارس های عزیز خوششان بیاید چه نیاید، کوردها خود را ملت می دانند نه قوم! این تصوری است که این مردمان از خود دارند.

ملتی بە نام ملت ایران وجود ندارد؛ ولی ایران کشوری کثیرالملل است کە از ملتهای فارس، کورد، عرب، ترک، بلوچ، ترکمان و بختیاری و ... تشکیل شدە است. این ملتها تا زمانی کە در چارچوب جغرافیای سیاسی قراردادی ایران با خواست خود بمانند، تابعیت ایرانی دارند. واژە ملت ایران کە بیشتر در ادبیات فارسی دیدە میشود و از زمان قاجار و پهلوی وارد اسناد و مدارک نوشتاری شد، تداعی ملت فارس را دارد و نام قدیم امپراتوری پرژن (پرشیا) گواهی بر این ادعا است.

در اغلب کشورهای کثیرالملل، همیشە حکومتها بە اقلیتها بە عنوان تهدیدی بە یکپارچگی کشور نگاه کردەاند و همە تلاششان در محو کردن این اقلیتها بودە است؛ بە عنوان مثال سعی کشورهای ایران، ترکیە، عراق و سوریە در انحلال و حذف فرهنگ و زبان کوردها و ملتهای دیگر ساکن این کشورها ... یک نمونه بارز هم منع ملت های کورد، ترک، عرب، بلوچ و ... از تحصیل به زبان مادری است!

ملت، افراد تشکیل دهندە یک جامعە را شامل میشود کە دارای تاریخ، زبان، فرهنگ و ارزش های مشترک می باشند و خود را بنا بە معیارهای متغیری از دیگران جدا میدانند.

چگونه می توان ایران را «ملت» نامید؛ در حالیکه یک کورد نه زبان و نه فرهنگش با یک عرب یکی نیست؟! یا یک فارس با یک ترک؟! یا یک ترک با یک بلوچ؟ چگونه می شود نام این آش شلم شوربا را ملت نهاد؟!

در نروژ، سوئد و فنلاند اقلیت «سامی» با وجود دارا بودن شناسنامە و پاسپورت نروژی، سوئدی و فنلاندی خود را متعلق بە ملت «سامە» می دانند و با وجود جمعیت فقط «صد هزار نفری» دارای پرچم، پارلمان و اختیارات خود هستند؛ و در آخر، ملت کورد از آن لحاظ ملت است كه میان اعضای آن پیوندهای محكم روانشناختی و احساس قوی تعلق، وجود دارد؛ بطوری كه ذهناً و عملاً مرزهای تحمیل میان آنها، تنها خط و نشانهای روی نقشه هستند. از طرف دیگر چالش ها و برخوردها و روابط سرد ملت كورد با حكومتهای كشورهایی كه كوردها در آن زندگی میكنند، آشكار است.

ایران كشوری با ملت ها و زبانهای متفاوت است. تحقیر همه فرهنگها و زبانهای غیر فارسی و تقلیل شان به خرده فرهنگ و گویش و خرده موسیقی و الی ماشالله، تحقیر انسانیتِ غیرفارس ها در برابر فارس هاست.

قوم خطاب کردن ملتهای ساکن ایران یعنی تحقیر کردن این ملتهای زیر ستم کە دیگرهیچ کارایی ندارد.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش در نشانه گذاری ها از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

برایش نوشته ام:
سلام ...

من با این نوشته، رویهمرفته همداستانم؛ تنها ترجیح می دهم که همه ی این به گفته ی شما ملت ها را «خلق» بنامم: خلق کرد، خلق پارس  ...

واژه ی ملت به مفهوم علمی آن با پیدایش و رشد بورژوازی در شکل کلاسیک آن در اروپای باختری همزاد و همبسته است؛ افزون بر زبان یگانه، سرزمین یگانه، ویژگی های دیگری و از آن میان، مهم تر از همه،  اندازه ای از همپیوندی اقتصادی ـ اجتماعی که آن ملت بی وابستگی به دیگران روی پای خود بتواند بایستد را خواستار است. همانگونه که می دانی، جُستار ملیت ها، جُستار کم و بیش پیچیده ای است که هنوز جای پژوهش بیش تر دارد؛ ولی برای آنکه منظورم تا اندازه ای روشن تر شود، نمونه ای می آورم که جای درنگ دارد: کشوری به نام مقدونیه. می دانی که این کشور پس از فروپاشانده شدن کشور یوگسلاوی همراه با چند کشور کوچک دیگر شکل گرفتند و همگی در ظاهر و دستکم بر پایه عنوان های رسمی، کشورهایی مستقل هستند؛ ولی بیش تر آن ها در کردار جز کشورهایی وابسته و به اصطلاح تحت الحمایه ی کشورهای اروپای باختری و ایالات متحد چیزی بیش نیستند؛ بخش عمده ی اقتصاد بیش تر آن ها دربرگیرنده ی گردشگری است که بخودی خود اندازه ی وابستگی شان را به اقتصاد و در نتیجه سیاست کشورهای امپریالیستی نشان می دهد. جالب است بدانی و شاید نیز می دانی که کشور مقدونیه در دوره های زمانی در گذشته ی تاریخی، حتا کشوری مستقل بوده است. در اینجا بیش تر به آن نمی پردازم؛ ولی نکته ای است که تو به عنوان یک کرد هم میهنم بد نیست به آن باریک شوی و از آن بهتر به پژوهش دست بزنی. از دید من، کلید چنین پژوهشی، روشن کردن درجه همپیوندی اقتصادی (انتگراسیون) «درون خلقی» و سنجش آن با همپیوندی میان آن خلق با خلق های دیگر در چارچوب جغرافیایی ـ سیاسی یگانه است که می تواند درجه ی رشد ملی را در چارچوب سامانه ی بورژوازی نشان دهد. به این ترتیب، آنچه که به عنوان «پیوندهای محكم روانشناختی و احساس قوی تعلق» نوشته ای، فاکتوری کم اهمیت تر است.

از آن گذشته، همانگونه که نمونه ی فروپاشاندن یوگسلاوی از سوی نیروهای امپریالیستی نشان داد، آن ها همین روش اهریمنانه را برای تکه تکه کردن کشورها در مورد ایران و کردستان نیز بکار می برند. این نکته ای است که رهبران کنونی حزب ها و سازمان های خلق کرد باید به خاطر خود خلق کرد در نظر داشته باشند که از نیش کژدم به اژدها پناه نبرده و خلق بزرگ کرد را به ابزار دست این و آن تبدیل نکنند. اگر به جریانات جمهوری کردستان (مهاباد) و نمونه ی آن در آذربایجان باریک شوی، می بینی که رهبران فرقه های دمکرات در هر دو سرزمین بخوبی به این نکته ها توجه داشتند و هیچگاه فریاد جداسری از ایران سر ندادند. آنچه آن ها می خواستند، خودمختاری اداری ـ فرهنگی نه تنها برای خلق های کرد و ترک که برای دیگر خلق های ایران و نیز نمونه ای از کشورداری نوین برای سراسر ایران بود. البته، با همه ی آنچه که نوشتم، به باور من به تصمیم هر خلقی برای جداشدن از دیگر خلق ها، حتا اگر نادرست نیز باشد، باید احترام گذاشته شود. ولی یادمان باشد که نیروهای اهریمنی امپریالیسم به انبانی از ترفند و نیرنگ ساز و برگ یافته است. به عنوان نمونه، آن ها چنین سناریوی دوربردی (استراتژیک) را نیز در نظر دارند که از خلق کرد به عنوان ژاندارمی در منطقه سو ببرند؛ همان نقشی که تا مدت ها اسراییل در میان عرب ها بازی نموده و اکنون آرام آرام به پایان بازی نزدیک می شوند.

امیدوارم روزی فرا برسد که کردستان بزرگ (اکنون پراکنده در میان کشورهای ترکیه، روسیه، ایران، عراق و سوریه) کشوری مستقل و به هم پیوسته شود؛ ولی می پندارم، چنین رویایی بدون آزادی و استقلال دیگر خلق های پیرامون و فرارویی فرهنگ آن ها به سطحی که تنها با برقراری «انترناسیونالیسم پرولتری» امکان پذیر است، شدنی نیست و در شرایطی که زیر نام الله، همه را بجان هم انداخته  و الله اکبر گویان یکدیگر را به خاک و خون می کشند تا چه اندازه کارهای دیگری باید انجام پذیرد تا بدانجا برسیم.

نکته ی تاریخی بسیار مهم دیگری را بویژه در مورد کردها نیز یادآور می شوم؛ از دید من، هیچ خلقی در منطقه ی خاورمیانه به اندازه ای کردها چوب «شووینیسم» (ملی گرایی تندروانه) خود را نخورده اند. از «شووینسیم» آن ها، دیگر خلق های پیرامون شان همیشه کلاه های خوبی برای خود ساخته اند؛ در حالیکه خود کردها بی کلاه برجای مانده اند؛ از سلاح الدین ایوبی گرفته تاکنون و در این باره، البته بیش تر منظورم کشورهای دیگر کردنشین است. کردهای ایران، برپایه ی تجربه ی تاریخی خود و همپیوندی با یکی از نیرومندترین حزب های چپ خاورمیانه و جهان در دوره ای از تاریخ ایران (حزب توده ایران) که شوربختانه دوران کنونی را دربرنمی گیرد، تا آنجا که می دانم، بسیار بهتر از کردهای عراق و سایر جاها عمل نموده اند. در دوره ی کنونی، بویژه همه ی ما و نه تنها کردها باید چهارچشمی برخی رهبران کرد را که آشکار و پنهانی با امپریالیست ها نرد عشق می بازند، بپاییم. این نکته ای است که باید به خاطر خود خلق کرد به آن حساس باشیم و یادمان نرود که کوچک ترین گام نادرست و ناشایستی از سوی چنان رهبرانی که بوی آلودگی از آن ها برمی خیزد، می تواند در نخستین گام، این خلق مهربان و مهمان نواز و دلیر و فداکار را به کارزار خونین بکشاند. به گفته ی ای. اچ. کار. تاریخدان انگلیسی:
تاریخ به ما نمی گوید چکار کنیم؛ ولی می آموزد که چکار نکنیم!

ب. الف. بزرگمهر   هفتم شهریور ماه ۱۳۹۲ (درج شده در «گوگل پلاس»)


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!