«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

هر روز مات می مانی، چه بگویی و چه بنویسی؟

روزانه به چنین خبرهای ناگواری برخورد می کنیم۱ و دیگر بخشی از زندگی مان شده است؛ گویی رویدادی است چون دیگر رویدادهای روزانه:
از رختخواب برخاستن و دست و رو شستن گرفته تا خوردن چاشتی و رفتن به سرِ کار و بلاهایی که در هر گوشه ای بویژه چشم براه کارگران و زحمتکشان اند تا جانش را بستانند!

با آنکه کار در برخی رشته ها و زمینه ها بیم برانگیزتر از رشته های و زمینه های دیگر است، در ولایت خرموش های تبهکار کم تر جداگانگی میان شان می بینی! جانشِکَر (جانشکار یا همانا «عزراییل» تازی!) که گویی همزمان، هزاران جانِ سگ دارد با داس بلندش، در همه جای این ولایت، هستی چشمگیری یافته و زندگی درو می کند! سخن، آنگونه که سراینده ی نامدار و زنده کننده ی زبان پارسی: فردوسی سروده بود، تنها بر سر ماندن و رنج بردن در این سرای سپنج،۲ نیست که بیش تر بر سرِ هنوز نیامده و پا نگرفته، رفتن است!

آیا به آن خو گرفته ام؟ بیگمان نه! ولی هر روز مات می مانی، چه بگویی و چه بنویسی؟ و این خود نشان از آن دارد که جای نشستن و نوشتن را در روندی گام بگام شتابنده، برخاستن، به جنگ ابزار ساز و برگ یافتن و رژیم خرموش های تبهکار را بزیر کشیدن، می گیرد!

در اینجا ناچارم یکبار دیگر،۳ این نکته (سخن باریک و پاکیزه) را بیفزایم که سخن از شیوه ی نگرش و برخوردِ «یا هیچ یا همه چیز»، سیاه سپید یا «گورخری» در میان نیست که همه ی کنش های رستایی ـ سیاسی کوچک و بزرگ دیگر را در چارچوب آماج دوربردیِ بزیر کشیدنِ رژیم خرموش های تبهکار باید دید و جای داد؛ وگرنه، دچار گونه های بسیار گوناگونی از کژدیسگی ها و کژروی هایِ پیامد کوته بینی سیاسی شده، راه بجایی نخواهیم برد.

سخن بسیار باریک «ارستو» که سده ها پیش گفته بود: «آدمی، جانوری سیاسی است» را از یاد نبریم و در دام نیرنگبازی های کلان خرموش های رژیم توسری خور از بیگانه ی دزدان اسلام پیشه نیفتیم که همراه با واپس نشینی ناگزیر در برابر فشار نیرومند توده های بجان آمده، بر کشاندن کارگران و زحمتکشان و و ساختارهای رستایی ـ سیاسی شان به پذیرش چارچوب تنگ رستایی و مهار نمودن آن پامی فشارد که دستِ بالا و در خوش بینانه ترین برخورد در چارچوب «آنارکو سندیکالیسم»۴ مانده، شکست خواهد خورد. از دید نگارنده، کار و کنش رستایی در سرشتِ خود، کاری سیاسی است که در کالبد رستایی انجام می پذیرد.۵ زیر بار نیرنگبازی های رژیم خرموش ها رفتن، پیش و بیش از هر چیز، کلاه بر سر خود نهادن و خودفریبی است. چنانچه آدمی، جانوری سیاسی است، شَوَندی برای لاپوشانی آن ندارد؛ افزون بر آنکه:
«طبقه ی کارگر میهن مان، واپسین سنگر پایدار و نگهدارنده ی ایران زمین و ملات پیوست خلق های سرزمین ایران است که با بریدن و شکستن آن، نه ایران زمینی در کار خواهد بود و نه رژیم پلید جمهوری اسلامی!»۶

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸

پی نوشت:

۱ ـ بامداد یکشنبه، ۲۲ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸، نارسایی در یکی از دیگ‌های گدازش پولاد و پارگی زنجیر گِرانکِش (جرثقیل) به رخداد سخت ناگوار و تلخِ سوختگی بالای ۸۰% و در پی، جان باختن چهار تن از کارگران آنجا انجامید.

برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»   ۲۹ اُردی بهشت ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ چنین است رسم سرای سپنج     بخواهد که مانی بدو در به رنج (شاهنامه فردوسی)

۳ ـ پیش از این، چندین بار به آن اشاره نموده و دستکم یک بار نیز با سود بردن از نوشتار بس ارزنده ی دانشمند تیزبین انقلابی: «و. ای. لنین» به نام «دو تاکتیک سوسیال دمکراسی در انقلابِ دمکراتیک» تا اندازه ای به آن پرداخته ام.

۴ ـ «آنارکو سندیکالیسم»، نگرش و شیوه ای هرج و مرج جویانه (آنارشیستی) درون جنبش های رستایی کارگری است که نقش اتحادیه های کارگری را بزرگ تر از آنچه هست یا می تواند به آن دست یابد، ارزیابی نموده، آن ها را جایگزین حزب های سیاسی چپ می بیند. زمینه ی تاریخی پیدایش آن، ریشه در اندیشه های هرج و مرج جوی («آنارشیست») انقلابی روس در سده ی نوزدهم ترسایی: «میخاییل باکونین» دارد و به کوشش برخی پیروان وی در میان جنبش نارسای کارگری روسیه ی آن هنگام، نمودهایی از آن در دوره ای کوتاه مدت دیده شده است؛ با این همه، نمودارترین جنبش های «آنارکو سندیکالیستی» با دامنه و گسترش چشمگیرتر از آنِ اسپانیاست.

در میهن مان: ایران با آنکه به شَوَند کار رویهمرفته پربار کمونیستی در گذشته، «آنارکو سندیکالیسم» کم تر زمینه ای برای پیدایش و نمود یافته، در دوره ی نزدیک به چهل سال کنونی با روند واگرایانه ی اقتصادی ـ اجتماعی، رویش و گسترش زیانبار گرایش های سوسیال دمکراتیک در میان چپ های ایران بر زمینه ای از روندهای واگرایانه ی تاریخی و بستری از نولیبرالیسم امپریالیستی که نارسایی های چشمگیر زمینه ی ذهنی بایسته برای دگرگونی های انقلابی به سود نیروهای کار و زحمت از پیامدهای آن است، آبشخورِ رویش «آنارکو سندیکالیسم» فراهم آمده است.

برگرفته از پی نوشتِ یادداشتِ «نشانه ای از روحیه والای همبستگی کارگری در ایران!»، ب. الف. بزرگمهر    ۱۱ شهریور ماه ۱۳۹۵

۵ ـ در نوشتار دیگری که از چند روز پیش به این سو نیمه کاره مانده به آن بیش تر خواهم پرداخت و در هماوندی با نارسایی هایی که در این زمینه، هر از گاهی در گفتارها و نوشتارهای دیگران می بینم و یکی از چشمگیرترین شان، نوشته ای در بخشی نارسا و سردرگم از آموزگار آزاده: محمد حبیبی است، آن را تا اندازه ای که تندرستی ام راه می دهد، خواهم شکافت. این آموزگارِ هم اکنون زندانی در رژیم خرموش ها در یادداشت کوتاهی از آن میان، نوشته بود:
«... کنش های تشکل های صنفی، چه معلمی و چه کارگری، نوعی فعالیت سندیکالیستی است. در سندیکا خواسته ها در سطح مطالبات صنفی باقی می ماند؛ از همین جهت است که در ادبیات رادیکال، چنین کنش هایی رفرمیستی تلقی می شود.» (محمد حبیبی، زندان اوین پانزدهم اردیبهشت هزار و سیصدو نود و هشت (منتشر شده در «سایت جامعه نو»، برگرفته از «تلگرام») ـ برجسته نمایی های متن، همه جا از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

۶ ـ برگرفته از یادداشت «هر اعتصاب کارگری، نه تنها صنفی که نیز سیاسی است!»، ب. الف. بزرگمهر    ۱۳ بهمن ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!