«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ خرداد ۲۹, پنجشنبه

آن دو انگشتت شکسته باد!

آن دو انگشتت شکسته باد! سرانجام خوبی برایت پیشگویی نمی کنم و نزدیک به ۱۰۰⸓ می دانم که مرگی خونبار خواهی داشت؛ نه آنکه کسی از ایران ترا سر به نیست کند که بگمان بیش تر یک آمریکایی یا اروپایی یا لاتین تباری آمریکایی ترا بگور خواهد فرستاد؛ این را بر بنیاد نیرویی درونی که نمی دانم چیست* و از همان دورانِ کودکی با من همراه بوده، می گویم؛ نیرویی که بارها و بارها درستی شگفت انگیز خود را نشان داده و اینجا برای نخستین بار آن را بر زبان می آورم؛ نیرویی که در برآوردهای باریک سیاسی نیز که تاکنون نموده و جز انگشت شماری باره های نارسا (ولی نه نادرست)، درستی کم و بیش نزدیک به ۱۰۰⸓ خود را پایور نموده و بسیاری از خوانندگان پرشمار تارنگاشتم نیز از آن آگاهند، نشان داده است.

به هر رو، جدا از آنچه در بالا نوشتم، برایت مرگی جانگداز آرزومندم!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

* جداگانگی بسیار بزرگی میان آرش و مانشِ «پیشگویی» که به پیامبران و غیبگویان هماوند دانسته شده با «پیش بینی» از هستی برخوردار است. هر اندازه این یکی که بر بنیادِ برآیند داده ها و دیده ها استوار بوده و درستی آن به دانش و بینش برآوردکننده بستگی دارد، می تواند به برآیندهای تازه تر و نوآورانه تری بینجامد و کاری بسیار بایسته در زندگی روزانه ی هر آدمی است، آن یکی بر بنیادِ داده ها و دیده ها استوار نیست که بتواند برآیندِ (نتیجه گیری) درخوری داشته باشد. من با آنکه بر بنیادی دانشورانه بگونه ای ژرف به «سوسیالیسم دانشورانه» باورمندم و برای دستیابی به آن کوشیده و می کوشم، آنچه «کشف و شهود» نامیده شده را سرتاپا نادرست نمی شمارم؛ به این شَوَند ساده که خود از آن برخوردارم. این جداگانگی را نیز دانسته و آگاهانه در اینجا یادآور شده ام که نادانی مُشتی مزدورِ گاه با فرنام های گُنده گُنده ی دانشگاهی در گفت و ستیزهای رسانه ای از آن میان بویژه در تارنگاشت های امپریالیستی را دیده ام که چون یک نمونه، پیر و پاتالی برخاسته از خاندانِ «انگلوفیلی» بدنام در تبریز که زنده یاد احمد کسروی در کتاب «جنبش مشروطه» اش از وی به بدی یاد نموده، برای پوشاندن نادانی خویش و همراهی با دیگری، چیزی در این مایه بر زبان آورده بود: «بله! من هم پیش بینی را کاری ابلهانه می دانم» که پوزخندم را برانگیخت. گویند: «تا مرد (یا زن) سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۴

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!