«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ اسفند ۲۱, چهارشنبه

به نرخ تعیین کردن در میان زد و خورد می ماند

به نوبه ی خود، مشنگی است؛ ولی نه هر مشنگی که مشنگی ناب! از آنگونه ی کمیاب که در هر گفتگو و ستیزه ای یا در برخورد به هر پدیده ای، همه ی آخشیج های بنیادین و کم تر بنیادین را رها می کند و به چیزی می چسبد و آن را بزرگ می کند که از کم ترین هماوندی با سایر آخشیج ها برخوردار است! مشنگی کمیاب که شاید تنی چند انگشت شمار از آن ها در همه ی جهان را در حوزه های علمیه ی «عهد عتیق» ایران بتوان یافت: آخوندهایی یاوه گو، سفسطه گر و آسمان ریسمان باف!

ببینید به پرسشی درباره ی ساده گرفتن بیماری های واگیردار که دانسته و آگاهانه برای کژدیسه نمودن اندیشه ی توده های مردم از جُستار بنیادین که چگونگی پیکار با خودِ ویروس «کرونا» و پاسخگویی دستگاه های دولتی در این زمینه است، ساخته و پرداخته شده و آخوند مَشنگ، پیشاپیش از آن آگاهی دارد، چه پاسخی داده است:
«پرسش: چنانچه بر اثر سهل انگاری افراد مبتلا به بیماری های واگیردار و عدم توجه به رعایت بهداشت، این بیماری به دیگران سرایت کند و موجب بروز خسارت گردد، آیا ضامن هستند؟

پاسخ: در صورتی که این کار سبب ابتلای به بیماری خطرناک منتهی به مرگ می شود، دیه تعلق می گیرد و آن کس که باعث شده، باید دیه را بپردازد و اگر فقط هزینه درمانی سنگینی دارد، آن را باید بپردازد.» «نشانه خدا» مَکارم شیرازی، «ایرنا»  ۱۱ اسپند ماه ۱۳۹۸

به همین سادگی با آنچه «اجتهاد» یا «فتوا» خوانده شده، باره های زیر به میان می آیند:
الف. کژدیسه نمودن اندیشه ی مردم از بنیاد چالش پیش آمده؛
ب. نادیده گرفتنِ ناسرراستِ بایستگیِ کانونمند شدن بر هسته ی کانونی چالش و چگونگی گره گشایی آن؛ و در این باره بویژه نادیده گرفتنِ بایستگی جلوگیری از گسترش ویروس و واگیری سراسری؛
پ. نادیده گرفتن نقش و کاریای دستگاه های دولتی در گره گشایی سامانمند چالش؛
ت. افکندن پاسخگو بودن در برابر گسترش ویروس و افزایش مرگ و میر بر دوش توده های مردم درگیر بگونه ای شگرف که در آن، هر آدمی از نوزاد گرفته تا کهنسال، نه تنها پاسخگوی بیماری و مرگ خود خواهد بود که چنانچه در پیرامون وی، کسانی دیگر نیز به بیماری دچار شوند، باید پاسخگو باشد؛
ت. آفرینش هرج و مرج و دامن زدن به سردرگمی در برخورد درخور و بایسته برای جلوگیری از گسترش ویروس مرگزا؛ به عنوان نمونه، به پندار آورید که بر پایه ی پیشنهاد کودنوار آن وزیر بهداشت تبهکار ـ که در ماجرای لُردگان نیز بی هیچ گمان و گفتگو دست داشت ـ در فرستادن گروه های بهداشت به خانه های مردم برای شناسایی ویروس، چه رخ خواهد داد:
گروه به خانه ای اندرون می شوند که یک بیمار کرونازده در اتاقی جداگانه بستری است و خانواده می پندارد که سرماخوردگی یا سینه پهلوست. آن ها از دور با دستگاه تب سنج و ... درمی یابند که «کرونا»ست و از بخت بد، همان آن، نقی پسر نوجوان خانواده، اشنوسه ای (عطسه) می کند که دل گروه فرستاده شده را از ترس دچار شدن به «کرونا» می لرزاند. در بررسی سایر هموندان خانواده نیز یک یا دو مورد گمان برانگیز یافت می شود: بهانه ای برای ستیزه بر سر اینکه کدامیک جلوتر «کرونا» گرفته و یافتن زنجیره ی دچار شدگی در خانواده که چگونگی پرداخت «دیه» در فرجامِ کار را روشن کند! پیامدهای دیگر آن که به درگیری میان حسن و حسین و تقی و نقی می انجامد و در پایان، رُقیه ی بستری شده در اتاقی جداگانه گناهکار شناخته می شود را نیز می توان پیش بینی نمود؛  
ث. جابجایی جُستار کانونی چالش با قانونی بر بنیاد شریعتی شتری!

شاید کسی بگوید، او تنها به پرسش در میان نهاده شده، پاسخ داده و پاسخ وی، گستره ای آنچنان دربرگیرنده ندارد؛ ولی چنین نیست؛ زیرا دُم خروس پرسشی آیزیرکاهانه، پیشاپیش آماج آن را لو می دهد و چنانچه این مشنگ ناب، پیشاپیش از آن آگاه و همدست این نابکاری نبود، نخست خودِ پرسشِ نابجا را به چالش می کشید و به آن چارچوبی درست می بخشید که پرسش در میان نهاده شده، شاید در میان پاسخی درخور گم و گور می شد و چنین سمت و سویی کژدیسه شده و تبهکارانه نمی یافت. بماند که شیوه ی برخورد وی به روندی مرگزا به نرخ تعیین کردن در میان زد و خورد نیز می ماند.

به هر رو، همان آن که آن پرسش و پاسخ را می خواندم، ناخودآگاه شوخی زشت و زیبای کهنه ای در ذهنم جان گرفت که بنیاد آن، ریشخند کردن یکی از خلق های ایران در دوره ی شاه گوربگور شده بود؛ گویا کسی از فلان جا در هماوردی (مسابقه) جهانی «اَن خوری» به نمایندگی از سوی ایران رهسپار شده بود و به شَوَندِ دیدن مویی در کاسه ی انباشته از اَن، حالش بهم می خورد و از پیگیری هماوردی بازمی ماند. آن شوخی نکته دار، اینک درباره ی این مشنگ ناب بکار می آید و برای هیچ و پوچ در ذهنم جان نگرفته بود. در یک سناریوی پندارآمیز می توان چنین انگاشت که وی و شماری دَمکنی بسر دیگر به چنگ سربازان «یانکی» گرفتار شده اند و آن ها برای پر نمودن وقت بیهوده ی خود، چنانچه پیش از این در «زندان ابو غریب» عراق نیز رخ داده بود و بخش کوچکی از تبهکاری های شان با زندانیان در بند گرفتار آمده لو رفت و رسانه ای شد، آن شکمباره های پرگوی آسمانی ـ ریسمانی را بزور به چنان هماوردی وادارند؛ در چنان انگاره ای، درست همین مشنگ ناب، مویی در کاسه خواهد یافت و با این گواهمندی (استدلال) که قرار نبود، مو در میان اَن باشد از چنان هماوردی پلیدی شانه تهی خواهد نمود.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۱ اسپند ماه ۱۳۹۸

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!