«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ فروردین ۵, یکشنبه

گواهمندی نابجا و ناروا بر بنیاد انگاره ی «مارپیچ تورم ـ دستمزد» از سوی رژیم دزدان اسلام پیشه

روشنگری دانشورانه ی کارشناسی ورزیده درباره ی انگاره ای که توتی وار بر زبان هر گورخری جای گرفته و از سوی هر جَک و جانور نیرنگبازی درون و پیرامون رژیم پوشالی دزدان اسلام پیشه پی گرفته می شود  

حیرت‌انگیز است که برخی برای توجیه سرکوب دستمزدهای کارگری به نظریه «مارپیچ تورم-دستمزد» استناد می‌کنند که رشد تورم یاعث رشد دستمزدها شده و همین خودش دوباره تورم خلق می‌کند و دوباره باید دستمزدها را افرایش داد و این چرخه معیوب تکرار می‌شوداما نکته اینجاست که این نظریه در شرایطی صادق است که:

 ۱ ـ سهم نیروی کار به عنوان یکی از نهاده‌های تولید در هزینه تولید بالا باشد، در حالیکه این نسبت در اقتصاد ایران متوسط حدود ۵٪ الی ۱۲٪ است‏.

۲ ـ اقتصاد با شرایطی نزدیک به «اشتغال کامل» مواجه باشد در حالیکه اقتصاد ایران شدیدا از پدیده شوم «اشتغال ناقص عوامل تولید» از محل سقوط مصرف رنج میبرد.

۳ ـ خانوار تا مرز حداکثر مطلوبیت خود مصرف کند در حالیکه اقتصاد ایران شدیدا گرفتار «مصرف نامکفی» خانوار به دلیل فشارهای هزینه‌ است‏.

۴ ـ  «نسبت پس‌انداز به درآمد» در سطح قابل توجهی بالا باشد و «نسبت بدهی به درآمد» پایین؛ در حالیکه در اقتصاد ایران دقیقا برعکس است.

کاش مردان اقتصادی* دولت درک‌ می کردند که تداوم این شرایط تمام عوارض فوق را تشدید می‌کند و «اقتصاد زیرزمینی» را توسعه می‌دهد.

محمدطاهر رحیمی، دانش‌آموخته ی «دانشگاه شریف» و سیاست‌پژوه «اختساد کلان»

برگرفته از «تلگرام»   پنجم فروردین ماه ۱۴۰۳ (دانسته از ویرایش این یادداشتِ روشنگر خودداری ورزیدم؛ برنام و زیربرنام از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)

* کدام مرد اختسادی هَخا رحیمی؟ بر پیشانیِ مشتی دزد نادان که جز کارچاق کنی، جیب خود پر کردن و بله قربانگویی کاری دیگر نیاموخته اند؛ نشانی ناروا می چسبانید؟!

ب. الف. بزرگمهر   پنجم فروردین ماه ۱۴۰۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!