«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ شهریور ۲۴, دوشنبه

... واپسین «خودی» برجای مانده نیز از خود بیخود می شود! ـ بازانتشار

گفتگو و ستیزه ای نیمه کاره به نظر می آید. نوشته است:
«من به شما حق می دهم. یعنی حق که نمی توانم بدهم؛ چون چنین حقی ندارم. اما می توانم علت کارهای شما را بفهمم. آخر خودم هم به این بلا مبتلا هستم. من از فقه به اندازه سر سوزنی نمی فهمم و شما دوستانی هم که با عینک و ذره بین سیاسی افتاده اید به دنبال لجن مال کردن فلان فقیه و عالم که چون خودی نیست، پس فتنه گر و منحرف هم هست و بی سواد هم هست و ...

اشکال از کجاست؟ اشکال که نیست؛ اما ریشه اش شاید اینست که وقتی فقه به سیاست می انجامد، متقابلا از سیاست هم تأثیر می پذیرد. تأثیر منطقی اش، ورود احکام مصلحت و حکم حکومتی و ... است. تأثیر حاشیه ایش آنست که افراد غیرمجتهد و مخصوصا سیاسی در کار فقه و فقیه و حوزه علمیه جسارت و دخالت می کنند. از رأس قاعده سیاست بگیر تا کف قاعده که من و شما باشیم. یک زمانی در دهه هفتاد، وزارت اطلاعات هاشمی(فلاحیان) در تأیید اجتهاد و مراجع دخالت می کرد و مراجع رسمی را از کانال هایی مثل «جامعه مدرسین» معرفی می کرد تا غیرخودی مجتهد و مرجع نشود! تا جایی که مرحوم آیت الله آذری قمی (از فقهای جناح راست که بعدها با آنها اختلاف پیدا کرد) به وزارت اطلاعات نامه می نوشت و آن را «مقام منیع و خطرناک» می نامید که چرا در کار مرجعیت و حوزه های علمیه دخالت کرده اند. یک زمانی هم مثل حال، فقیهی بر اساس اصول امر، حکم فقهی می دهد و بی سوادهای سیاست زده به دنبال لجن مال کردنش می افتند که فتنه گر است و بی سواد هم هست. اما بعد معلوم می شود که عین همان حکم را «آیت الله سبحانی» هم صادر کرده که از مراجع خودی است! (من البته نه مقلد و نه محب آن آیت الله نیستم).

البته من و شما بی تقصیریم. تقصیر از آنهایی است که مراجع را خودی و غیرخودی کرده اند. گروهی از مراجع را به اسم جامعه مدرسین رسمیت بحشیده اند و گروهی دیگر را («مجمع مدرسین و محققین») را بایکوت می کنند. مدارس علمیه را دو دستی آنها قبضه کرده اند و ایضا صدا و سیما را. البته از یک جاهایی هم زورشان می چربد.

آن سالهایی که روحانیون جوان و شاگردان انقلابی خمینی کبیر به دنبال تبعید او به ترکیه و عراق درس و مدرسه را رها کردند و راهی غربت شدند یا آن وقتی که در داخل کشور در زندان و تبعید سر می کردند، بودند گروهی دیگر از روحانیون که با خیال راحت مدارج عالی فقه را طی کردند و شدند استاد و مدرس. بعضی هاشان البته زندان هم رفتند و بعضی هم وقتی امام جشن میلاد امام زمان(عج) را تحریم کرد یا در چراغانی شرکت کردند یا در مقابل آن سکوت کردند. برخی از همان ها بعد از انقلاب مدعی شدند که حکومت اسلامی است؛ پس باید فقها آن را بگردانند. امام حکومت را تقدیم فقها نکرد؛ اما بعد از او کارهایی شد و حداقل مدارس علمیه در دست آنان قبضه شد.

البته حالا آن روحانیون تبعید کشیده و زندان رفته که فرصت طی مراحل علمی را نداشتند هم خود را در زمره مراجع و فقها قرار می دهند که البته این کارشان جفای به فقه است. اما هستند کسانی که علیرغم صلاحیت علمی، فرصت تثبیت خود در حوزه را پیدا نکردند؛ اما نادیده گرفته می شوند.

اینها البته سطور مختصری است در این باب. بیشتر می خواهید بدانید تحقیق کنید اما خواهشا پابرهنه در چیزی که هیچ از آن نمی دانید، ندوید.»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش اینجانب بویژه در نشانه گذاری ها

می نویسم:
خودی و ناخودی کردن مردم در یکجا نمی ایستد؛ مانند خوره به جان همان ها که چنین کار پلیدی را آغاز کردند، می افتد و پیش می رود تا به آنجا که واپسین «خودی» برجای مانده نیز از خود بیخود می شود!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۵تیر ماه ۱۳۹۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2013/07/blog-post_17.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!