«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ مرداد ۹, پنجشنبه

اگر خدا و فرستادگان و مقدسین و آویزان شدگان به ریسمانش گورشان را زودتر گم کنند ... ـ بازانتشار

به بهانه ی شرکت تیم ملی فوتبال ایران در جام جهانی فوتبال

مدتی پیش، آن هنگام که آن لات بی سر و پا، مربی یکی از تیم های بزرگ فوتبال تهران، دهانش را گشوده و یاوه هایی درباره ی «کارلوس کی روش» بر زبان رانده بود، پیش نویس یادداشتی در این باره را  آماده نمودم که نیمه کاره ماند.

در آن یادداشت از آن میان، نوشته بودم که «کی روش» هنوز نمی داند به چگونه کشوری از دیدگاه مدیریت و سازماندهی پا نهاده است؛۱ کشوری که چنانچه از بخت خوب کار و بار خوب پیش برود و سر و سامان یابد، بالادستِ کسانی که کار را پیش برده و آماده نموده اند، گاه بجای یکی، سر و کله ی چندین ننه بابا پیدا می شود که هم کار را از دست آن ها درآورند و هم آن را به عنوان کاری خودکرده در رسانه های میهنی به نمایش گذارند، پز بدهند و گاه نشان «مدیر خوب» یا «کارآفرین کاردان» دریافت نمایند. نمونه ای از آن را از زبان یکی از بهترین و زحمتکش ترین مهندسین معدن ایران که چندین سال پی در پی همراه با سایر همکاران زمین شناس، مهندسین معدن، فن آوران و کارگران معدنچی، «کان نهشته»۲ ای پرارزش در یکی از گرم ترین و بدآب و هواترین منطقه های ایران مرکزی، آماده ی بهره برداری نموده۳ بودند، شنیده ام. گرچه، همه ی آنچه وی گفت را موبمو به یاد نمی آورم؛ ولی چهره ی مهربان و دست داشتنی اش که از یادآوری آن یادمانده، آزرده و درهم کشیده شده بود را بخوبی به ذهن سپرده ام:
در حالی که پیپش را چاق کرده و بوی توتونی خوشبو فضای اتاق را انباشته با زهرخندی فروخورده تعریف می کند که چگونه در روز گشایش معدن آماده ی بهره برداری، آقایان «ریش الدین ابوالمحاسن»۴ همراه با خبرنگاران رسانه ها برای گفت و گو و فیلمبرداری، آفتابی شده و جلوی دوربین ها که پس از آن فیلمش را در تلویزیون دیده بودند، چنان سخن گفته اند که گویی آن ها بوده اند که در آنجا چندین سال عرق ریخته، کار کرده اند. وی تا جایی که به یادم مانده، بویژه از این جُستار آشفته بود که چرا با هیچیک از کارکنان و مهندسین و حتا خود وی که از آغاز تا پایان کار آمایش آن «کان نهشته»، مسوولیت آن طرح بزرگ معدنی را بر دوش داشته، کوچک ترین گفتگوی رسانه ای انجام نشده بود.

کارلوس کیروش نیز اکنون کار پرباری از خود در کشورمان برجای نهاده و تیم ملی فوتبال ایران را با همه ی نابسامانی ها و ناگواری های دوران کنونی میهن مان زیر مدیریت مشتی نابخرد که بزرگ ترین و شاید تنها "هنر"شان خواندن نمازهای پرآب و تاب باشد به سطحی بالاتر از چشمداشت آن، فرارویانده است. این نکته را همه ی آن ها که چشمی برای دیدن دارند، نیک می بینند و می دانم که مردم ایران نیز قدردان کار وی خواهند بود؛ می ماند، آن گروه های همچشم درون آن فدراسیون ورزشی که تنها نامی از ورزش را یدک می کشد و گروهبندی هایی که نه تنها چشم دیدن یکدیگر را ندارند که چشم دیدن کامیابی ها و پیشرفت تیم های ملی خود را نیز ندارند و این را بارها در گفتار و رفتار و کردار زشت و کارشکنانه ی خود نشان داده اند؛ از همه بدتر و زننده تر آن یکی دو لات و پاتِ آسمان جُلی هستند که در حاکمیت ملوک الطوایفی ولایت فقیه و شلم شوربای خربگیری، دری به تخته خورده به جایگاه مربیگری این یا آن تیم بزرگ تهران رسیده و پول و پله ای نیز به جیب زده اند؛ یکی از آن ها که بی نیاز از هرگونه توصیفی است:
لاتی بی سر و پا که چند واژه ی آدموار نیز با دشواری بر زبانش جاری می شود و با این همه، بسیار پررو و پرمدعاست؛ نوبری نمونه از میان دیگر نوبران حاکمیت تبهکار فرمانروا بر میهن مان! تازه ترین شاهکارش، چنین گفته ای است:
«در شان من نیست با بازیکنان مذاکره کنم»! و آن دیگری با نان به نرخ روز خوردن، همواره ورد زبانش است که خدا خواسته تا وی پولدار شود و هربار بگونه ای زننده، آن صنّار سی شاهی که گویا به تنگدستانی نگونبخت صدقه می دهد را چاشنی سخنان بی مایه اش می کند؛ گونه ای بهره برداری ابزاری از «خدا» و «امام زمان» و دیگر "مقدسین" که از بس نام شان را به هرچیز شایست و ناشایستی آلوده اند، آدم در درستکاری آن ها نیز بدگمان می شود:
ـ خواست خدا بود که ما کامیاب شویم؛
ـ تصادف کرد و مرد! خدا آدم های خوب را زودتر نزدِ خود می برد؛
ـ خدا مرا دوست داشت که از حادثه ی رانندگی جان سالم دربردم؛ و
ـ ...

اینگونه یاوه گویی ها و مزخرفات را که در همه ی آن ها خواست خدا، پیامبر یا امامان به میان می آید و فرآورده ی مستقیم رژیمی مذهبی است، آدمی را که اندکی باریک تر به چنین بازار خربگیری و کارخانه ی کودن پروری می نگرد به این نتیجه ی منطقی می رساند که:
اگر خدا و فرستادگان و مقدسین و آویزان شدگان به ریسمانش گورشان را هرچه زودتر گم کنند، بسیار بهتر است؛ کم ترین سودمندی آن به هوش آمدنِ مردم نادان و کودن شده از پریشانگویی هایی مذهبی است تا دریابند نه آن خدا و نه آن امام زمان و نه دیگر مقدسین گذشته و کنونی، هیچکدام کاری برای آن ها به انجام نرسانده و نخواهند رساند؛ و شاید درمی یافتند که یکی از کم شمار سخنان خوبی که بر زبان رانده شده «از تو حرکت، از خدا برکت» است.

... و واپسین نکته اینکه، آقایان لات و پات بهتر است، دهان گل و گشادشان را زین پس نیز بیهوده بازنکنند و درباره ی این مربی ارزنده ی جهانی که از دید من با کار و کردار خود نشان داده بسی ایراندوست تر از بسیاری از آن سودپرستان و زراندوزان ایرانی و ایرانی تبار دوملیتی و چندملیتی است، زر زر نکنند؛ حتا اگر تیم ملی ایران از همه ی تیم های هم گروه خود نیز ببازد. روشن است که این تیم حتا با نادیده گرفتن آزمون های جهانی بسیار اندک آن ـ چیزی نزدیک به هیچ ـ در سنجش با تیم های دیگر شرکت کننده در جام جهانی، حتا در سنجش با تیم همگروه خود: نیجریه که کم و بیش همه ی بازیکنان آن در برترین دوره بازی های فصلی اروپا و بهترین تیم های رده بالای آن بازی می کنند، بخت بسیار کمی برای پیروزی بر همچشمان گروه خود و بالارفتن به دور پسین دارد. همچنین، روشن است که سخن بر سر انتقاد نکردن و نشان دادن سستی ها و نارسایی ها نیست و این نه تنها کارِ کارشناسان و ویژه کاران و خبرنگاران ورزیده است که هر کسی می تواند با نشان دادن فلان یا بهمان نارسایی و یا دادن رهنمودی خوب به پیشبرد بهتر کار کمک کند؛ به این ترتیب، کاربرد واژه ی ناخوشایند «زر زر» از سوی من دانسته و آگاهانه، بویژه برای آن هاست که باید تا اندازه ای هم که شده به زبان خودشان سخن گفت تا شیرفهم شوند.

ب. الف. بزرگمهر    هفتم خرداد ماه ۱۳۹۲


پی نوشت:

۱ ـ گرچه، گفت و گپ های رسانه ای تاره ی وی نشان می دهد که این مربی کارکشته و باهوش پرتقالی، بسیار زود به ته و توی ساز و کار مدیریت در کشوری که گاه آبدارچی یک اداره از چند و چون کار، بسی بیش از مدیر «هشت من ریش» آن آگاهی دارد، پی برده و چم و خم کارها را نیک دریافته است.

۲ ـ آمیخته واژه ی «کان نهشته» به آرش «نهشته ی معدنی» است که بسته به گونه ی کانه و شیوه های بهره برداری و برخی ویژگی های دیگر، هنوز تا مرحله ی فرجامین کار، راه کم و بیش درازی باید بپیماید تا ارزش آن روشن شود!

۳ ـ بسیاری می پندارند، چنانکه در جایی کان نهشته ای یافت شد، دیگر کار به پایان رسیده و آن کانه را می توان از دل خاک برکشید و به بازار فروش برد؛ دریافتی بسیار ساده انگارانه از روندی گام بگام و گاه پیچیده که از پیمایش های زمین شناسی منطقه ای در جایی که گمان هستی این یا آن «کان نهشته» می رود (امکان بالقوه و نه بالفعل!) آغاز شده و پس از یافته شدن، بسته به گونه ی کانه، برونزد و ژرفا و ساختار و اندازه ی نهشتگی، شیوه های کانه آرایی و در پایان ارزش نسبی آن در بازار فروش، مرحله های گوناگونی از پژوهش های نخستین تا گسترده تر زمین شناسی و زمین شناسی مهندسی دربرگیرنده ی اندازه ی ذخیره و عیار آن را می پیماید ـ و تا اینجای کار که بخش عمده ی آن هنوز در چارچوب فن آوری انجام پذیرفته، هنوز معدن بشمار نمی رود! ـ تا در پایان کار، کانه آرایی (ore dressing) و پژوهش های اقتصادی «امکان سنجی» (feasibility study) روشن نماید که آیا آن کانی ارزش فروش در بازار را خواهد داشت یا نه. به این ترتیب، کان نهشته ای که همه ی مرحله های بالا را پیموده، ممکن است در شرایط آن دوره ی بازار (درون یک کشور یا جهانی) ارزش بهره برداری نداشته باشد؛ ولی در شرایطی دیگر بسته به دلیل ها و انگیزه های گوناگون سیاسی و اقتصادی و از آن میان، پیشرفت های فن اوری و ارزان تر شدن شیوه های بهره برداری از یکسو و کاهش ذخیره های همانند از سوی دیگر، ارزش بهره برداری یابد.      

۴ ـ این زبانزد را که از آنِ عُبید زاکانی است، خودم بکار برده ام!  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!