«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ مرداد ۳, جمعه

این کشور در هیچ رشته ای از دانش و هنر و فلسفه و دین و مذهب، پدر مادر ندارد! ـ بازانتشار

در این کشور همه دنبال پدر یا مادر می گردند که به دامنش آویزان شوند!

نوشته است:
طبق گفته‌های سعید دانشوری پیدایش شله به زمان حمله مغول‌ها به ایران از سمت خراسان بر می‌گردد که به دلیل کمبود وقت و مواد غذایی هر نوع ماده غذایی که پیدا می‌شده‌ است و در دسترس بوده درون دیگ‌های بزرگ ریخته و به هم می‌زدند و می‌پختند.

از «گوگل پلاس» علی کریمی

بهانه ای می شود تا برایش بنویسم:
این روزها پدرهای دانش های گوناگون در ایران فراوان شده اند! نکند ایشان را هم به جایگاه پدر «مغول شناسی» یا «شله شناسی» (زرد و رنگ های دیگرش) بالا برده اند؟!

آش شله قلمکار خوبی درست شده توی این کشور! یکی شده «پدر کویرشناسی ایران» و من که زمین شناسی خوانده و نزدیک ١١ سال توی ایران پیشینه ی کار دارم، نام وی را تا همین یکی دو هفته پیش نشنیده بودم! مردک، چون نامش را «پدر کویرشناسی ایران» نهاده اند (چه کسانی، چنین نامگذاری هایی می کنند؟!) گفته است که دریاچه ی رو به مرگ اورمیه بهتر است کویر شود! (نقل به مضمون) و برایش دلیل هم تراشیده است! می بینید، چه پدر خوبی است؟! اگر کار را به دست وی بسپارند، هیچ سبزی و سبزینه ای در این کشور برجای نخواهد ماند!

دیگری را «پدر زمین لرزه شناسی» یا زلزله شناسی نام نهاده اند و من با آنکه اسکار وایلد گفته: تنها کودن ها شگفت زده می شوند، بسیار شگفت زده شدم و دور از جان شما نزدیک بود دو شاخ بزرگ نیز روی سرم سبز شود. یاد مانوئل بِربِریان، بزرگترین و پرآوازه ترین ژئوفیزیکدان ایران افتادم که چند سالی در سازمان زمین شناسی کشور کار کرد و سرانجام عطای کار در آنحا را به لقایش بخشید و به ناچار روانه ی «ینگه دنیا» شد. از وی بهترین و ارزنده ترین کارها در زمینه پژوهش های ژئوفیزیک برجای مانده است. وی هم اکنون در «ناسا» یا یکی از بنیادهای پژوهش های پیشرفته ی زمین شناسی در ایالات متحد سرگرم کار است و با آن که بسیار مورد ارج و احترام است، هیچگونه ادعایی برای اینکه پدر رشته ای در ایران یا جای دیگر شود، ندارد! ولی، چه می شود کرد؟ در این کشور همه دنبال پدر یا مادر می گردند که به دامنش آویزان شوند!

دیگری، آن آقای دکتر حسابی است که آن اندازه بزرگش کردند (بهتر است بگویم: بادش کردند!) و برای پسرش هم ناندانی خوبی فراهم نمودند؛ چون عکس خوبی با انیشتین انداخته بود، شد پدر فیزیک هسته ای ایران! در حالی که از وی بسی دانشمندتر در همان رشته و در همان دوره در ایران سرگرم کار بودند.

می توانید حدس بزنید چرا در همه ی رشته ها ما نیازمند پدر یا مادر هستیم؟

ب. الف. بزرگمهر     ٢٠ آذر ماه ١٣٩١


پی افزوده:

آقای کریمی پاسخ داده اند:
«دوست عزیز ممنون از وقت و تحلیلتان
حقیقت تلخی‌ست، اما ویکیپدیای فارسی برگرفته از کاربران فارسی‌زبان اینترنت است. یادمان باشد اسپانیایی زبان برای ما آن‌را اصلاح و مبسوط نمی‌کند. ظاهر پست طنز است اما مخصوصن لینک را آوردم تا چند نفری درد را حس کنند.»

برایشان نوشته ام:
متوجهم! یادم رفت که بنویسم: به بهانه ی نوشته ی شما! ضمن اینکه نوشته های ویکی پدیا نیز چه پارسی آن و چه به زبان های دیگر همواره اعتمادکردنی نیست؛ دلیل آن، بگونه ای عمده سه چیز است:
الف. دانش نارسای نویسندگان که در بسیاری از موردها، آدم های غیرحرفه ای در این یا آن رشته نیز در آنجا می نویسند (شخصا تاکنون، با آنکه چندان به ویکی پدیا کاری ندارم، چند مورد از اینگونه اشتباهات را در زمینه های مشخصی بهبود بخشیده ام)؛
ب. دیدگاه اجتماعی ـ اقتصادی نویسنده (بویژه در زمینه ی جستارها و مانش های اجتماعی!) که گاه با کوته بینی، کینه ورزی و دشمنی نیز آمیخته است؛ و
پ. از همه مهم تر شیوه ی برخورد غیرعلمی که جُستاری جداگانه است و شوربختانه، هنوز بخش عمده ای از کارها و نوشتارهای آدمیان در همه جای جهان را دربرمی گیرد. منظورم در اینجا بگونه ای مشخص، منطق ارستویی است که گرچه دیگر مانند دو سده ی پیش فرمانروا نیست، ولی هنوز هم در پهنه های عمده ای از دانش و فن و شیوه ی اندیشگی آدمی، نقش دارد.

دوباره برایم نوشته اند:
«در این زمینه سال‌هاست که بحث است، قضاوت ساده نیست. ضمنن دانش‌نامه‌هارا مطلق درست و غلط نمی‌توان دید مضاف براینکه ویکی انگلیسی تا ۱-۲ سال دیگر به نظرم به سطح بسیار متفاوت و قابل اعتماد از منظر آکادمیک تبدیل خواهد رسید.»

و پاسخ می دهم:
با شما تا اندازه ای همداستانم. ولی، توجه دارید که در جامعه های طبقاتی، دانش های اجتماعی نیز از دیدگاه های طبقات و لایه های گوناگون اجتماعی نوشته می شوند و بدیهی است که آنچه طبقات و لایه های اجتماعی میرا (از نظر تاریخی) می نویسند و تبلیغ می کنند، بیش تر آمیخته ای از دانش و ضد دانش و در نتیجه چیزی سفسطه آمیز از آب در می آید؛ نمونه های مشخص آن را در پهنه های گوناگونی از روانشناسی و فلسفه گرفته تا اقتصاد سیاسی و جامعه شناسی می توان در همه جا یافت. شاید نمونه ای که می آورم تا اندازه ای بیرون از چارچوب این گفتگو باشد؛ ولی به هر رو با آن هماوند (در ارتباط) است.

نمی دانم آیا نوشته های آدمی به نام صادق زیباکلام که استاد اقتصاد در دانشگاه های ایران نیز هست را خوانده اید یا نه! از دید من و ناچارم برای کوتاهی جُستار آن را فشرده کنم، وی از اقتصاد به اندازه ی یک طوطی بیش نمی داند. اشاره ام به گفته ی بسیار ارزنده و درست اقتصاددانی چپ است که هنگامی پیش تر به زبانی کنایه آمیز گفته بود:
«اگر به یک طوطی نیز «عرضه و تقاضا» را بیاموزانند، اقتصاددان می شود!»

وی دانش آموخته ی انگلیس است و آن چیزی که به عنوان دکترای رشته ی اقتصاد از آنجا مدرک گرفته، آمیخته ای از رشته های حسابداری و مدیریت و نظریه های اقتصادی ضد سوسیالیستی یکی دو سده ی گذشته تا پیش از مارکس است که با اقتصاد سیاسی علمی زمین تا آسمان فاصله دارد؛ آیا جز این هم می توان از چنان دانشگاهی در گهواره ی سامانه ی سرمایه داری امپریالیستی انتظار داشت؟! من نام این آدم کم و بیش گستاخ و دنباله رو جریان نولیبرالیسم در ایران را «رمّال اقتصادی» نهاده ام.

نکته ی دوم در زمینه ی ویکی پدیا (و اصولا هر جای دیگری که اندکی پا بگیرد و طرفدار پیدا کند!) این است که "از ما بهتران" جهان بی درنگ روی آن انگشت می گذارند؛ آن را می خرند و بر پایه ی خواست و نیازهای خود بازآرایی می کنند.

این ها نکته هایی است که هر آدم اندیشمندی به ناچار باید آن ها را در نظر بگیرد!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!