«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ مهر ۹, چهارشنبه

هر رژیمی که نتواند از پس بنیادی ترین کاریاهای خود در پهنه ی هازمانی برآید ...

هر رژیمی که نتواند از پس بنیادی ترین کاریاهای خود در پهنه ی هازمانی برآید، هستی خود را زیر پا نهاده و سزاوار سرنگونی است

چنانچه همه ی نابکاری ها و تبهکاری های بیشمار رژیم پوشالی دزدان اسلام پیشه از آن میان، سرکوبگری ددمنشانه ی آن را گذرا هم شده، نادیده بگیریم، وختی رژیمی ـ هر رژیمی ـ نتواند از پسِ بنیادی ترین کاریاهای خود در پهنه ی هازمانی از آن میان، پرداختِ بهنگام (و نه با دیرکرد یا مُلّا خور نمودنِ) هوده و دستمزد کارمندان و کارگران در همه ی بخش های اختسادی برآید* خودبخود هستی خود را نادیده گرفته و سزاوار سرنگونی است.

در زیر، بخش کوتاهی از نوشته ی دانشمند تیزبین و انقلابی: «و. ای. لنین» درباره ی چگونگی پیدایش دولت و نخش آن در کتاب ارزنده ی «دولت و انقلاب» خود که با یاری گرفتن از آنچه یکی از بنیانگذاران «سوسیالیسمِ دانشورانه»: «فریدریش انگلس» با باریک بینی شایان درنگی در میان نهاده بود را آورده ام. داوری درباره ی جایگاه رژیم دزدان اسلام پیشه را به شما خوانندگان وامی نهم؛ همچنین از این بخت سود برده تا خواندن و بازخوانی باریک کتاب یاد شده را به کارگران، آموزگاران، روشنفکران خلقی و انقلابی میهنم سپارش کنم.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ننگ و نفرت بر همه ی رژیم هایی که به هر شوند سودجویانه و کوته بینانه از رژیم تبهکارِ دزدان اسلام پیشه ی ننگ ایران و ایرانی پشتیبانی می کنند!

ب. الف. بزرگمهر   نهم مهر ماه ۱۴۰۴

* برای آگاهی بیش تر و دریافت باریک تر جُستار

انگلس همراه با ترازبندی برآیندهای برآورد تاریخی خود می گوید:
«دولت به هیچ رو، نیرویی نیست که از بیرون به جامعه گرانبار شده باشد. دولت همچنین برخلاف ادعای هگل: «تحقق ایده ی اخلاقی» یا «نمود و تحقق خِرَد» نیست. دولت، فرآورده ی جامعه در پله ی معینی از فرگشت آن است؛ دولت، مظهر اذعان به این نکته است که جامعه با خود ناهمتایی های ناگشودنی پیدا کرده و به قطب های آشتی ناپدیری که توان رهایی از آن ها را ندارد، تجزیه شده است؛ ولی برای اینکه این قطب ها یا همانا طبقات داردای بهره مندی های اقتصادی ناهمتا در یک پیکار بی بر و بار، یکدیگر را ندرّند، نیرویی بایسته بود که به ظاهر، فرای (مافوق) جامعه است تا از تندی (شدت) برخورد )تصادم) بکاهد و آن را در چارچوب «نظم» محدود نگاه دارد. این نیرو که از درون جامعه برخاسته است، ولی خود را فرای آن جا می دهد و بیش از پیش خود را با آن بیگانه می کند، دولت است. برگرفته از کتاب «منشاء خانواده، مالکیت خصوصی و دولت»، ص ۱۷۷ ـ ۱۷۸ چاپ ششم آلمانی، فریدریش انگس)

در اینجا اندیشه ی بنیادین مارکسیسم  درباره ی نقش تاریخی و اهمیت دولت با روشنی به میان آمده است. دولت، فرآورده و نمودار آشتی ناپذیری ناهمتایی های طبقاتی است. دولت در آنجا، در آن هنگام و به این شوند که ناهمتایی های طبقاتی بگونه ای عینی نمی توانند آشتی پذیر باشند، پدید می آید؛ و برعکس، هستی دولت پایور می کند که ناهمتایی های طبقاتی آشتی ناپذیرند.

 بر سر همین نکته ی بسیار برجسته و بنیادی، دگردیسه نمودن (تحریف) مارکسیسم آغاز می شود که در دو سوی عمده سمت و سو می یابد (سیر می کند) ... از دید مارکس، دولت دستگاه فرمانروایی طبقاتی، دستگاه ستمگری یک طبقه بر طبقه ی دیگر و دستگاه پدیداری «نظم»ی است که به این ستمگری، چهره ای قانونی می دهد و پایه های آن را استوار می کند و از این راه از تندی برخورد میان طبقات می کاهد. از دید سیاستمداران خرده بورژوازی، نظم همانا آشتی میان طبقات است؛ نه ستمگری طبقه ای بر طبقه ی دیگر؛ کاهش تندی برخورد به آرش آشتی دادن است؛ نه محروم نمودن طبقات ستمکش از ابزارها و شیوه های معین پیکار در راه سرنگونی ستمگران.

«دولت و انقلاب»

آموزش مارکسيسم درباره دولت و وظايف پرولتاريا در انقلاب

https://lenin.public-archive.net/fa/L2605fa.html

با ویرایش و پارسی نویسی نیمه کاره از اینجانب؛ برجسته نمایی های بوم نیز همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!