«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ مهر ۱۳, یکشنبه

تنها باید هُشیار باشی که آن را با گوشت کوبیده یکی نگیری ... ـ بازپخشش

خوب! اگر زندگیت در این فشرده شده باشد که در کوره راه باریکی پر از سنگلاخ، در پی استری چموش ناگزیر به همان سویی رهسپار شوی که آن جانور می رود، چه؟! از عرّ و گوزش که خواه ناخواه ناچار به شنیدن و بوییدن آنی که بگذریم، می ماند تپاله هایی که هر از گاهی درست جلوی پایت به زمین می افتند و این گمانه که از چنان جانور ناسازگاری، هر آن لگدی مرگبار دریافت کنی؛ خوب! از عرّ و گوز که چیزی نمی توان ساخت؛ تپاله ی استر نیز چون تپاله ی گاو که برای سوخت بکار برده می شود، چندان کارآیی ندارد و افزون بر آن، خم شدن و برداشتن آن، بیم لگد خوردن از چنان جانوری و یکسره به «دیار باقی» رهسپار شدن را بس افزایش می دهد* تنها باید هُشیار باشی که آن را با گوشت کوبیده یکی نگیری؛ همین و بس!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۳ تیر ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/07/blog-post_15.html

* بماند که برخی کارشان به اینجا نیز رسیده و چنان تپاله هایی را روی سر نهاده، حلوا حلوا می کنند!

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!