«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ بهمن ۶, شنبه

دو نگرش و رویکرد رویارو با یکدیگر

جداگانگی سترگی است میان نگرش و رویکردی بسود توده های مردم با نگرش و رویکرد رژیمی ضد خلقی، ضد کارگر و ضد زندگی که با گام هایی شتابان و روزبروز آماجمندانه تر از بهره کشی مرگبار کارگران و زحمتکشان نیز پا فراتر نهاده بسوی تاراندن شان از کار و بار و از پای انداختن شان گرایش می یابد.

آنچه در زیر آورده ام، گفتگویی آموزنده با یکی از همکاران زمین شناسم از آنِ بیش از چهل سال پیش است که «سازمان زمین شناسی کشور»، وی و تنی چند از دیگر زمین شناسان تازه بکار گرفته ی خود را برای کاری آموزشی و بازدید از چند کانسار به فرآوری رسیده (معدن) به هندوستان فرستاده بود. من در آن هنگام پس از دو سه سالی کار قراردادی در اداره های «صنایع و معادن» دو استان ایران که خوشبختانه نیازمند پرسش و پاسخ های نامور به «ایدئولوژی» نبود، در یکی از طرح های اکتشاف زمین شناسی وابسته  به سازمان یاد شده که در آنجا نیز باز هم به شَوَندِ قراردادی بودن کارم ناگزیر به تن دادن به چنان پرسش و پاسخ های ریشخندآمیز و خوارکننده ی جان و روان نبودم، همراه با آن زمین شناس و چند تنی دیگر زمین شناس و مهندس معدن کار می کردم.

پرچانگی های «ملیجک چاچولباز نظام سگ مدهب»۱ را که می خواندم، آن گفتگوی کوتاه سال های دور میان وی با دیگر زمین شناسان آن طرح اکتشافی که پیرامون وی گرد آمده و از رهسپاری وی و چیزهایی که در هندوستان دیده بود پرس و جو می کردند در ذهنم جان گرفت. وی از آن میان با آمیزه ای از شوخی و خنده درباره معدنی می گفت که سنگ خام آن از بالای تپه ای با شیبی کم به یاری درازگوشانی با خورچین هایی انباشته، در رَجی پیوسته که افسار هر کدام در دست کارگری بود، پایین آورده شده و در جایی برای بارگیری به کامیون های بزرگ تلنبار می شد و دوباره در رَچی همسو با خورجین های تُهی به بالای تپه بازگشته و از دهانه ی معدن بدرون می رفتند؛ پدیده ای که نه تنها خنده که شگفتی وی را از اینکه چرا «چرخ نَقّالِه»۲ که هم روند ترابری را شتاب بخشیده و هم ارزان تر و اختسادی تر است را بکار نمی گیرند، برانگیخته بود. وی همین پرسش را از یکی از دست اندرکاران هندی پرسیده بود. پاسخ آموزنده ی وی ـ نه تنها از سویه هازمانی آن که از سویه ی کاربرد فن آوری سازگار با نیازها! ـ چیزی در این مایه بود:
ما در کشورمان با شمار بسیاری از بیکاران روبروییم که بسیاری از آن ها از کم ترین آموزش بایسته برخوردارند؛ ما نه تنها می توانیم «چرخ ترابری» بکار بریم که از فن آوری های پیشرفته تری نیز در این زمینه و هر زمینه ی دیگری برخورداریم که هر کدام از آن ها را آنجا که بایسته است بکار می گیریم. برای چنین معدنی این درست ترین کار است.

پاسخ آن دست اندرکار و گفتگوی آن روز در ذهنم نشست و درستی آن را یکی دو سال پس از آن بگونه ای دیگر آمودم. در معدنی که سرپرستی امور اکتشافی و ذخیره یابی آن را بر دوش داشتم و کار آن در پیشرفته ترین زینه ی آن (نامور به «اکتشاف تفصیلی») در دست انجام بود، در کنار نمونه برداری از ترانشه ها، برای عملیات حفاری چاه های گمانه زنی، چند دستگاه حفاری پیشرفته از یکی از کشورهای اروپای باختری خریداری شده بود که کم تر به کارِ کارگر نیازمند بود. یک ماهی از کار با این دستگاه های نیمه خودکار نگذشته بود که دشواری های شان نمایان شد. ناگفته نماند که سر زدن به چاه ها و دیدن مغزه ی هر کدام از آن ها یکی از کارهای هر روزم بود. سرحفارمان که پیرمردی خوشرو، ورزیده در کار خود و سرد و گرم روزگار کشیده، چندان از کار با این دستگاه های تازه خشنود نبود؛ اگر دیگر حفاران و از آن میان یکی دو نخاله ترین شان، چنین ناخشنودی نشان می دادند، نخست و پیش از هر چیز دیگر با خود می گفتم:
این از زیر کار دَرروها نمی خواهند چیزی تازه بیاموزند؛ ولی درباره ی آن پیرمرد خوشرو و ورزیده، چنین اندیشه ای بخود راه نمی دادم. به هر رو، چندی که گذشت، سَرمَتّه ی یکی از این دستگاه ها در ژرفایی نه چندان کم (اگر درست به یاد داشته باشم: دستکم بیش از ۱۰۰ متر) گیر کرد و هرگونه ترفندی برای بیرون کشیدن آن بی سرانجام ماند؛ به ریز و شپش فنی آن که همه اش را نیز به یاد نمی آورم، نمی پردازم؛ ولی افزون بر زیان های هنگفت مالی از آن میان، گرانی سرمته های الماس، نارسایی پدید آمده و وخت برنامه ریزی شده ی از دست داده از دیگر پیامدهای آن بود. ناخشنودی سرحفار درستی خود را نشان داد و برای من هم از این گوشه چشم که باری دیگر یادآور سخنان آن دست اندرکار هندی بود، آموزشی درخور بود.

اینک کلان خرموش های دزد اسلام پیشه، بازیچه ی خوشایند تازه ای یافته اند: «هوش ساختگی»! و بسان هر باره ی دیگری که سخنی درست یا نادرست بر زبان یکی شان بیفتد، دیگران و از آن میان «کیر خر الدنگ نظامِ خرموش پرور» نیز گله وار همان را بزبان می گیرند و بازگو می کنند، همگی هوادار کاربرد هر چه زودتر هوش ساختگی در همه ی زمینه ها می شوند. چنین خیزی در سخنان «ملیجک چاچولباز نظام»، چنین بازتاب یافته است:
«... با تکنولوژی‌هایی که وجود دارد بهترین روش را  در خانه می‌شود آموزش داد ... همین کار را هم می توانیم در بهداشت و درمان اجرا کنیم، در حال صحبت با  وزارت بهداشت درمان هستیم که چیکار کنیم مردم درد و رنج بیماری نداشته باشند »۳ بزبانی ساده تر، پس از چندی نه به وزارت آموزش و پرورش و آموزگار نیاز خواهیم داشت؛ نه به وزارتخانه ی بهداشت و درمان و پرستار و همینجور بگیر برو جلو!

سال ها پیش در یادداشتی از آن میان، نوشته بودم:
«وضعیت زندگی کارگران، زحمتکشان و حتا بخش هایی از کارمندان و بازنشستگان فرودست در میهن ما روز بروز بدتر و بدتر می شود. توده های گسترده ای از مردم، نمی توانند کمترین و بنیادی ترین نیازمندیهای یک زندگی «بخور و نمیر» را فراهم کنند و چرخ زندگی شان نمی چرخد. پیش تر، آنگونه که زبانزدی توده ای می گوید: «به مرگ می گرفتند، تا به تَب راضی کنند». اکنون حتا این زبانزد، کاربرد خود را درباره توده ی کار و زحمت از دست داده است. حاکمیت مهرپرور بازرگانان و داد و ستدگران درون و برون ایران، چنان گلوی آنها را می فشارد و لقمه نانشان را بریده است که براستی باید گفت: به مرگ گرفته اند که نابود کنند.»۴

خوابی که دزدان میوه چین انقلاب سترگ بهمن ۱۳۵۷ دیده بودند، گام بگام جامه ی کردار پوشیده، رنگی از هستینگی بخود می گیرد: هستینگی مرگبار برای توده های میلیونی مردم. باید برای سرنگونی این پلیدترین رژیم تاریخ ایران جنبید! وخت بسیار تنگ تر از آن است که به پندار آید.

ب. الف. بزرگمهر   ششم بهمن ماه ۱۴۰۳

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ننگ و نفرت بر همه ی رژیم هایی که به هر شوند سودجویانه و کوته بینانه از رژیم تبهکارِ دزدان اسلام پیشه ی ننگ ایران و ایرانی پشتیبانی می کنند!

پی نوشت:

۱ ـ رئیس‌جمهور: مسئولان در خدمت‌گذاری به مردم با یکدیگر رقابت کنند

ـ روش آموزش را اصلاح می‌کنیم. با تکنولوژی‌هایی که وجود دارد بهترین روش را  در خانه می‌شود آموزش داد.

ـ نحوه آموزش را باید اجرا کنیم. این کاری است که با کمک شما مردم و با  اراده‌ای که در دولت و در استاندار و مدیران و فرمانداران حل انجام خواهیم داد و نخواهیم گذاشت مشکلی پیش بیاید.

ـ همین کار را هم می توانیم در بهداشت و درمان اجرا کنیم، در حال صحبت با  وزارت بهداشت درمان هستیم که چیکار کنیم مردم درد و رنج بیماری نداشته باشند که در حال پیش بینی منابع و طراحی روش آن  هستیم.

ـ باید کمک کنیم راه حل‌ها را پیدا کنیم و جلو برویم. بارها گفته‌ام به جای دعوا کردن و به یکدیگر پریدن این گوی و این میدان هر کسی ادعا دارد بیاید وسط، ما جلوی آن را نمی گیریم.

ـ این میدان رقابت در خدمت مردم است، مسابقه بدهید که چه کسی بیشتر می تواند به این مردم خدمت کند.

برگرفته از «تلگرام خبرگزاری خرموش نشان ایر و اینا»  ۲۰ دی ماه ۱۴۰۳

۲ ـ چرخ ترابری

۳ ـ پی نوشت شماره ی یکم (همچنین بنگرید به ویدئوی پیوست)

۴ ـ بنگرید به یادداشتِ «به مرگ گرفته اند که نابود کنند!»  ب. الف. بزرگمهر   ۱۱ آذر ماه ۱۳۸۹

https://www.behzadbozorgmehr.com/2010/12/blog-post_02.html



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!