«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

آنکه می بایستی از «صندوق پاندورا» درآید، درآمد! ـ بازپخشش

سیاسی یا غیر سیاسی اش بخورد به مَلاجِ «آقا بیشعور نظام»؛ ولی افسوس! این یکی، بیش از سایرین به «رَجُل» می ماند؛ بگمانم آن آموزگارِ اخلاقِ دزدانِ اسلام پیشه با آنکه خودش را نشان کرده بود، درست گفت که:
«مشکل ما این است که بعضی مواقع چند نفر صالح در برابر هم قرار می‌گیرند؛ اصلح را باید به میدان کشید.»۱ 

"آموزگارِ اخلاق" همچنین گفته بود:
«صالح اگر برای اصلح کنار نرود، خائن است ...»۲ و من چون کودکی بزرگسال می افزایم:
«خر نیز هست!»؛ ولی هر چه بود و هست، چه «صالح»، چه «اصلح» که چون شمار بسیاری واژگان دیگر در این ولایت از هیچگونه آرش و مانشی روشن برخوردار نیستند، آنکه می بایستی سازگار با خواست خداوندان سرمایه ی جهان از «صندوق پاندورا»۳ درآید، درآمد؛ خواستی که بی هیچ گمان و گفتگو، سازگار با خواست رژیم سرسپرده و تن به ننگ داده ی «ولایت» و رهبر فرومایه اش نیز بود؛۴ بیشرمی دروغگو که حتا به بهای «نرمش قهرمانانه»،۵ «راضی به رضای الله» و پاسداری از تُخم آسیب داده ی اسلامی انگلیسی ـ آمریکایی است.

سخنِ "آموزگارِ اخلاق" چنین پایان می یابد:
«... نباید مردم را از دست داد. اگر این مردم جلوی نظام بایستند، دیگر چیزی نداریم. باید آسیب‌ها را شناخت و اصلاح کرد.»۶

نزدیک به چهل سال است که بزرگ ترین آسیب ها را به تار و پود ایران زده و فرهنگ ایرانی را پایمال نموده اند. آنگاه، شنیدن چنین سخنی از زبان کسی که «کارت سبز یانکی» ها را در جیب دارد و بسان سایر دزدان بار خود را بسته، چندش آور است.

مرگ بر رژیم تبهکار دزدان اسلام پیشه!

ب. الف. بزرگمهر   ۳۰ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/05/blog-post_20.html

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از گزارش «دبیرکل جبهه پایداری: اگر صالح برای اصلح کنار نرود، خائن است»، تارنگاشت «انتخاب»، ۱۲ اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

۲ ـ همانجا

۳ ـ جعبه پاندورا در اساطیر یونان، نمادی است از افسارگسیختگی حس كنجكاوی فرد انسانی كه كسی را یارای مقاومت در برابر آن نیست. زئوس برای انتقامجویی از پرومته فرمان می‌دهد تا پاندورا ‌ـ نخستین زن روی زمین‌ ـ را از گل بسازند و آنگاه آتنه در او روح می‌دمد و دیگر خدایان لطف و دلربایی و استعداد به او می‌بخشند و هرمس چرب زبانی و حیله‌گری به او می‌آموزد. سپس جعبه‌ای حاوی انواع پلیدی‌ها و بلایا به او می‌دهند و با این هشدار كه مبادا در جعبه را بگشاید او را نزد اپی منتوس (برادر پرومته) می‌فرستند. اپی‌منتوس «كه عقلش از عقب می‌آمد»، به‌رغم سپارش ‌های پرومته كه مبادا چیزی از زئوس بپذیرد، از پاندورا با آغوش باز استقبال می‌كند. سرانجام حس كنجكاوی پاندورا بر عقل او نهیب می‌زند و در جعبه را می‌گشاید و به این ترتیب بیماری و اندوه و لشكری از بلایای هولناک كه تا امروز گریبانگر انسان است، از جعبه بیرون می‌آیند. فقط امید در ته جعبه می‌ماند تا نوع بشر را در برابر زیانباری آن همه درد و تباهی تسكین بدهد ... (برگرفته از تارنگاشت «دیباچه»)

برگرفته از پی نوشت نوشتار  «در و تخته با یکدیگر جورند!»، ب. الف. بزرگمهر،  ١۵ فروردین ماه ١٣٩١

https://www.behzadbozorgmehr.com/2012/04/blog-post_3913.html

۴ ـ نگاه کنید به پی نوشت های شماره ی ۴ و ۵ یادداشتِ «همان دو لاله ی سیاه و سپید، ما را بس بود: صالح و اصلح!»، ب. الف. بزرگمهر، دوم اردی بهشت ماه ۱۳۹۶

https://www.behzadbozorgmehr.com/2017/04/blog-post_522.html

۵ ـ بجای «نرمش» در آن عبارت می بایستی «... دادن» می نهادم؛ رژیمی که همراه با دیگر خودفروختگان و مزدوران درون و پیرامونش که در سرتاسر جهان نیز پراکنده اند (و از آن میان، آخوند پفیوز امنیتی دوباره از صندوق رای بیرون آورده شده!) به چنان ... دادنی نامور به «برجام» می بالند یا دستِکم چنین نمایش می دهند؛ ... دادنی که یادآور یکی از طنزهای تلخ و جانگداز جاودانه عُبید زاکانی نیز هست:
«زنی و پسرش در صحرایی به دست تُركی افتادند. هر دو را بگایید و برفت. مادر از پسر پرسید كه اگر ترك را بینی، بشناسی؟ گفت: در زمان مجامعت، رویش از طرف تو بود؛ تو او را زودتر بشناسی.»

سرزمینی با سرفرازی های بزرگ تاریخی را به گاییدن داده و مردم ایران را باری دیگر شرمسار و سرشکسته نموده اند؛ این مادر بخطاهای پوستین "اسلام" بر دوش افکنده ...  

۶ ـ برگرفته از گزارش «دبیرکل جبهه پایداری: اگر صالح برای اصلح کنار نرود، خائن است»، تارنگاشت «انتخاب»، ۱۲ اردی بهشت ماه

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!