«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ خرداد ۱۲, چهارشنبه

بعله! حالا که زبان درازی کردید، برنمی گردم ـ بازپخشش

پیشکش به بانو شهره بیات و همه ی ورزشکارانی که میهن خود را سربلند نمودند

بعله! حالا که زبان درازی کردید و ازین .. ها خوردید تا شما هستید، برنمی گردم.* دلم برای میهنم، مادر و پدر و بستگان و دوستانم تنگ می شود؛ ولی چاره چیست؟ ناچارم تا آن هنگام که گورتان را گم می کنید و امیدوارم چندان بدرازا نکشد، دندان روی جگر بگذارم. نمی دانم خدای این ها با خدای بالای سر ایران، یکی است یا نه؛ ولی زبانم لال بگمانم خدا هم مانند جانوران و گیاهان و آدمیان، تیره های گوناگون داشته باشد و هر کدام، پهنه ای از کره زمین را دیده بانی می کنند. چگونه پهنه های شان را از یکدیگر نشانه گذاری می کنند تا خدا تو خدا نشود، نمی دانم؛ ولی می پندارم مانند برخی جانوران که دور و برشان با شاش خود نشانه می گذارند، نباشد؛ گرچه، این را هم نمی دانم و تنها امیدوارم چنین باشد. به هر رو، خدای اینجا بهتر است و مانند خدای بالای سر ایران، باتوم یا چوب بدست نگرفته و مردم آزار و اسیدپاش و اینا را در پناه خود نمی گیرد؛ بیش تر هم بالای سر کلیساها گشت می زند و به جاهای دیگر بند نمی کند.

از این ها که بگذریم، مگر قانون های شتری در اینجا هم باید کاربرد داشته باشد؟! هر زنی که از ایران پا به کشورهای دیگر می نهد از این حقوق برخوردار است که روسری سر نکند و هیچ کس و ناکسی نباید از چنین هوده ای برخوردار باشد که وی را سین جیم کند. بماند که قانون های برخاسته از شریعت شتری در خود ایران نیز که کشوری باستانی است و اسلام آن برتر از اسلام شتری عربستان است، بزور به مردم بویژه به زنان گرانبار شده و فراقانونی است. آماج سخنم نیز تنها کیش «شیعه» نیست؛ «اسماعیلیه» و «بهاییگری» و کیش های دیگر آن نیز هست که در تاریخ میهن مان نشانه گذار بوده اند. تازه، بگویید ببینم، چرا آن آخوند که نقش «کفتر پر قیچی نظام» را یاری می کند و گاه بگاه که روز و روزگارتان بیم برانگیزتر می شود، کنار بام ولایت می آید و چرخی می زند و بغبغویی می کند، هنگام سفرهای بیرون از ایران و جاهای خوب پاسداری شده و دور از چشم مردم در شمال یا برخی جاهای دیگرِ خودِ ایران، دستارش را در گوشه ای پنهان می کند یا همراه خود نمی برد؟! تنها او هم نیست؛ دیگران هم که بویژه به انگلیس دلبسته اند و هر از گاهی به آنجا می روند تا بواسیرشان را به تیغ بسپارند یا زایمان زنان صیغه ای شان در بیمارستان های آنجاها را بهانه می کنند، همینگونه رفتار می کنند. درباره ی آن نمایندگان و فرستادگان رسمی شان به «شورای امنیت» و جاهای دیگر که هر از گاهی ناگزیر با اسراییلی ها گرد یک میز می نشینند نیز چیزی نمی گویم؛ ولی آیا درست است که ورزشکارِ ترازِ جهانی خودمان که می تواند مدال زرّین بدست آورد و ایران را سرفراز کند به بهانه ی روبرو نشدن با ورزشکار اسراییلی از دستیابی به آن مدال بازداشته شود و سپس از حضرت آقا انگشتری حلبی به نشانه ی قدردانی بگیرد؟!

می پرسید چرا ورزشکاران می روند و گاه ناگزیر به پذیرش شهروندی کشور دیگری می شوند؟ آیا گروهبندی هایی که در آن بالا نزدیک تر به آن پاسبان آسمانی، نِشِسته و بی هیچ دردسری، درآمدهای نفتی و دیگر درآمدهای کشور را بجیب می ریزند و هر کدام شان، دستکم شهروندی یکی از کشورهای اروپایی، کانادا و کشور «شیطان بزرگ» را دریافت کرده اند، سرچشمه ی چنین سرخوردگی ها و سرمشق دیگران نبوده و نیستند؟ آیا همین دزدان که رهبری کشوری بزرگ بدست شان افتاده و آن را چپاول می کنند، هر گونه نمادِ ملی از شهروندی کشوری باستانی گرفته تا پول ملی و سایر چیزها را بی ارزش نکرده اند؟ کلاه خود را داور کنید و به هر کس اگر دروغ می گویید، دستِکم پاس و سپاس کلاه خود را داشته باشید و دروغ نگویید!

می خواستم برای تان این شرط را برای بازگشتنم بگذارم که اگر آن آخوند پر قیچی و دیگر آخوندهای پول و پله دار سوگند یاد کنند که از این پس با دستار و ردای شان به همه جا سفر خواهند نمود و آن جامه ی مُقَدَّس را تنها هنگام خواب از تن بیرون خواهند آورد، من هم سوگند یاد می کنم که روسری ام را بسان آن چارقدهای هفتاد هشتاد سال پیش، جوری زیر چانه ام گره بزنم که از سرم نلغزد؛ ولی با خود می گویم: این ها اگر هم بپذیرند، آن را زیر پا می نهند و کاری بیهوده است. به این ترتیب، آیا از این هوده برخوردارم که بگویم: مرده شور همه تان را ببَرَد که میهن باستانی مان را به گند کشیده اید؟

از زبان بانو شهره بیات، سرداور «فدراسیون جهانی شترنگ» در بازی های این دوره و دبیر پیشین «فدراسیون شترنگ ایران»:  ب. الف. بزرگمهر  ۲۰ دی ماه ۱۳۹۸

* «در پی جنجال بر سر روسریِ بانو شهره بیات، سرداور ایرانی ՛فدراسیون جهانی شترنگ՝ در بازی های جهانی، گفت به ایران بازنمی‌گردد» برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» ۲۰ دی ماه ۱۳۹۸ (با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!