«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ خرداد ۱۴, جمعه

نه می بخشم، نه می گردد فراموش

دو دریا، نرگس مستانه‌اش بود
بلند بالا، چراغ خانه‌اش بود
به خاک افتاد و بر لب ردِ خون داشت
پریشان کاکلش بر شانه‌اش بود

چو شور و عشق در ما دید این قوم
چراغ از راه ما دزدید این قوم
به پشت عاشقان جا کرد نامرد
به داغ کشتگان خندید این قوم

عزیزم بر زمین افتاد ای عشق
ز دست اهرمن فریاد ای عشق
ببوسم زخم چاکِ سینه‌اش را
چنین بر خاک و خون گل داد ای عشق

نشستند ناجوانمردان به رویش
زدند مستانه خنجر بر گلویش
زمین می‌جوشد از خونِ رفیقان
دهد گل، لاله‌های آرزویش

چراغ شام خاموشانم ای عشق
سرود صبح چاووشانم ای عشق
مگو که پا منه از خانه بیرون
ترا یک امشبی میهمانم ای عشق

بیافتد آتشم در خرمن تان
بگیرد خشم مردم دامن تان
نه می‌بخشم، نه می‌گردد فراموش
جنایت‌های روز روشن تان

علی صبوری

برگرفته از «تلگرام»   ۱۴ خرداد ماه ۱۴۰۰

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!