«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه

خروشچف و درزی


داستانی از ادبیات کهن پارسی برداشته و با اندک دستکاری در آن، زیر عنوان «در باب بزرگ اندیشی»، خروشچف را بجای پرسناژ اصلی گذاشته است:
«روزی خروشچف، نخست وزیر پیشین شوروی، از دوزنده ی ویژه اش خواست تا از قواره پارچه ای كه آورده بود، برای او یك دست كت و شلوار بدوزد. دوزنده پس از اندازه گیری اندازه های بدن خروشچف گفت كه اندازه ی پارچه بسنده نیست. خروشچف، پارچه را پس گرفت و در سفری كه به بلگراد داشت از یك دوزنده ی یوگوسلاو خواست تا برای او یك دست، كت و شلوار بدوزد. دوزنده، پس از اندازه گیری گفت كه پارچه كاملاً اندازه است و او حتا می تواند یك جلیقه اضافی نیز بدوزد. خروشچف با شگفتی از او پرسید كه چرا دوزنده ی روس نتوانسته بود، كت و شلوار را بدوزد.

خیاط گفت:
قربان! شما را در مسكو بزرگ تر از آنچه كه هستید، می پندارند!

ما نیز گمان می كنیم از آنچه هستیم، بزرگ تریم؛ اما هنگامی که از محل زندگی و كارمان دور می شویم به حد و اندازه ی راستین خود پی می بریم.»

برگرفته از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
این داستان برگرفته از ادبیات پارسی خودمان است که با اندکی دستکاری، خروشچف بجای پرسناژ اصلی نشانده شده است. با چه آماجی؟!

اشتباه هم نشود! من عاشق چشم و ابرو یا سر تاس و بیموی خروشچف نیستم؛ جایی که تنها مگسی نادان ممکن است آنجا فرود نیامده، سرنگون شود!

ب. الف. بزرگمهر    ۱۵ آبان ماه ۱۳۹۲

 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!