«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ مهر ۲۸, یکشنبه

به چند و چون کار نویسندگی و روزنامه نگاری بیش تر باریک شویم!


نوشتاری است با این عنوان:
«این بخش خصوصی نیست؛ مافیای لباس شخصی ها و امنیتی هاست» که در یکی از تارنگاشت های عامه پسند "چپ" درج شده است. پیش تر به آن، «تارنگاشت خر در چمن» نام داده بودم؛ زیرا به پیروی از سیاستی دوپهلو و نادرست، نوشتارها و کارهایی از آدم هایی روشن حال یا کسانی که سر و ته سخن و گفتار خودشان را نیز درنمی یافتند در کنار نوشتارهایی خوب و گاه ارزنده در آن درج می شد و گویی خری در چمنزاری با علف های رنگارنگ و از همه رقم،  هر از گاهی از این یا آن بوته و علف اندکی می چرد و سپس به سوی دیگر می چرخد و کار را در آنجا پی می گیرد.

اکنون دیگر نمی خواهم و شایسته نیز نیست که چنین نامی بر آن بگذارم؛ زیرا هم از «خر»، کم تر نشانی بر جای مانده و هم سمتگیری اجتماعی آن بگونه ای نسبی، بهبود یافته است؛ آنچه برجای مانده و شاید در گام پسین باز هم بهتر شود، باریک بینی بیش تر به برخی دشواری ها و چالش های کار نویسندگی و روزنامه نگاری (اینترنتی) است که گرچه، اینجانب دوره ای در این باره ندیده و گواهینامه ی دکترایی دریافت نکرده ام که با آن نانِ روزنامه نگاری بخورم، از برخی سویه ها بسیار بیش تر از دارندگان گواهینامه ی این رشته ها سر در می آورم؛ ولی به همان دلیل بالا، تنها از برخی سویه ها!

در آن تارنگاشت به عنوان نمونه، گاهی نوشتارهایی پربار ولی انباشته از اشتباهات دستوری و نوشتاری و ... درج می شود که یکی دو بار با آماج درج آن ها در تارنگاشت خود، بخشی از آن نوشتارهای سودمند را ویرایش کرده و سپس به دلیل حجم بسیار آن، خستگی و سنگینی کار،  ویرایش آن ها را نیمه کاره رها نموده ام.

ویرایش و پیرایش و تا آنجا که ممکن است، پارسی نویسی و فشرده نویسی نوشتارها، وظیفه ی بسیار مهمی است که سهم عمده ی آن بر دوش تارنگاشت هاست و شوربختانه، کمبودی که به موردهایی اندک از آن اشاره نموده ام، تنها تارنگاشت یادشده را دربر نمی گیرد. کم و بیش، شاید در میان بیش از نود درصد آن ها و بویژه تارنگاشت های چپ، اوضاع به همین ترتیب است؛ اگر آن ها به این جُستار اهمیت درخور بدهند، نویسندگان نیز آرام آرام و گام به گام یاد می گیرند که نوشته های خود را پیش از فرستادن برای درج در اینجا و آنجا، دستِکم یکی دو بار بازخوانی نموده، اشتباهات آن را بگیرند یا بهتر از آن برای ویرایش به کسی دیگر بسپارند که از عهده ی آن بهتر برمی آید.

نکته ی دیگر که همچنان، ولی در اندازه هایی کم تر از پیش، دیده می شود، درج نوشتارهایی با دیدگاه راست و حتا گاه فراراست در اینگونه تارنگاشت های با گرایش های چپ، بی هیچگونه افزوده یا تحلیلی بر آن هاست که از خود می پرسی:
«آماج درج چنین نوشتاری سر تا پا به سود راستگرایان، چه بوده است؟!»

اکنون، دوباره نگاهی به عنوان یادشده در بالا بیفکنیم:
«این بخش خصوصی نیست؛ مافیای لباس شخصی ها و امنیتی هاست»!

بی درنگ، برای کسی با گرایش مارکسیست ـ لنینیستی که از چند و چون و ساز و کار اقتصاد سیاسی سرمایه داری تا اندازه ای سرش می شود، این پرسش پیش می آید که مگر «مافیای لباس شخصی ها و امنیتی ها» جایی بیرون از «مافیای سرمایه داری» عمل می کند؟ و آیا در همین عنوان نوشتار، بی آنکه حتا به درونمایه ی آن نگاهی فکنده شود، خواه ناخواه، دانسته یا ندانسته از «بخش خصوصی» پشتیبانی نشده است؟

به این ترتیب، بسیاری چیزهاست که درباره ی آن باید درنگ نمود و با وسواس و شکیبایی درخور مورد بازبینی قرار داد؛ وگرنه، بی آنکه خود و جهان پیرامونِ خود را دریابیم، بی هیچ آماجی روشن، بسانِ «خر عصاری»، همواره دور استوانه ای خواهیم گشت و دگرگونی همیشگی چشم اندازهای پیرامون در هر دور گردش را به پای خود خواهیم نوشت!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ مهر ماه ۱۳۹۲  
 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!