«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۳۱, یکشنبه

دهن این یکی آمیرزا را نیز خواهیم بست!


داشتم بیانات رهبر بیش از اندازه فرزانه یا به گفته ی کاسه لیسانش: «ولی امر مسلمین» را درباره ی نابرابری مرد و زن و بزرگداشت پیشه ی کدبانوگری برای بانوان می خواندم که به یاد «آمیرزا» افتادم. امروز چندان خوش نیستم:
چیزی میان سرگیجه و خواب آلودگی! با این همه، توانستم یادداشت هایی بر بیانات ملوکانه بگذارم تا اگر بخت یاری کند و ناخوش نباشم، چیزی درباره ی آن بنویسم. با خود می اندیشم:
... دستم به این آمیرزای نیرنگباز و دروغگوی حجتیه ای نمی رسد که چانه اش را ببندم؛ ولی، خوشبختانه قلم را که هنوز از دستم نگرفته اند؛ تنها باید کمی شده، سرزنده تر باشم ...

سپس با خود می گویم:
... بگذار هرچه دل تنگش می خواهد بگوید. نیازی به بستن چانه یا دهان چنین ورشکسته ای نیست؛ اکنون، این کینه جو جای دیگرش می سوزد و پیِ بهانه ای تازه می گردد و چه چیزی بهتر از جُستار: «فرهنگ» که در آن جولان بدهد! در پهنه های سیاست و اقتصاد که تپه های شاهکارهایش همچنان پابرجاست و نه تنها توده ی مردم که حتا بوزینگانش نیز از بوی آن دارند خفه می شوند ... به هنگام، خدمت این آمیرزا خواهم رسید!   

ب. الف. بزرگمهر    ۳۱ فروردین ماه ۱۳۹۳

||||||||||||

برای بستنِ (جلوِ) دهن آمیرزا ...

نام کامل این آمیرزا یا آقامیرزا را استاد باستانی پاریزی (در «آسیای هفت سنگ»)، آقا میرزا بقای بیرجندی یادآور شده است. به هر رو، آمده است که این آمیرزا، آخوندی بسیار سختگیر بوده در قلمرو مذهبی خود* نفوذ کلام بسیار داشته و مسلمانان از خشم و برافروختگی اش، نیک حساب می برده اند؛ و هر لغزش ناچیزی را به شدت کیفر می داده است.

هنگامی که به گوش وی رساندند، زنان در گرمابه های عمومی از بستن لُنگ خودداری می کنند و به اعتبار آنکه همه از جنسی یگانه اند و نامحرمی در میان نیست به یکباره عریان می شوند و این نکته ای است که تنها پندار آن، آتش به خرمن شکیبایی مومنان می زند! ـ آخوند بی درنگ فرمانی سخت صادر کرد که از آن پس زنان در گرمابه ها باید فوته** ببندند و وای بر برهنه ای که از امروز برخلاف این فتوا عمل کند!

مگر روزی در گرمابه ای زنی را دیدند با فوته ای چندان از هم دریده و شِرّه شِرّه که از حکمت فوته به کلی تهی مانده بود و از فوته بر آن، تنها نامی برجای. زنان از دیدن آن حال به خنده افتادند که:
ـ ضعیفه! این دیگر چه صیغه ای است که پیشت از پیشگاهش پیداست و سرینت از پسگاهش؟!

زن گفت:
ـ راست است. شاید این جُلپاره را لُنگ نتوان گفت؛ اما آن قدر هست که جلو دهن آمیرزا را ببندد.

||||||||||||

زبانزد، همتراز «برای خالی نبودن عریضه» و «برای وزن شعر» است ؛ و داستان آن بخوبی می تواند کاربردش را نشان دهد.

* به روایتی تهران و به روایتی اسپهان و بر پایه ی گفته ی استاد باستانی پاریزی، بیرجند!

برگرفته از «کتاب کوچه»، حرف آ، دفتر نخست، زنده یاد احمد شاملو، چاپ دوم، تابستان ۱۹۹۵ (با ویرایش و پارسی نویسی اینجانب. ب. الف. بزرگمهر)

** فوته یا عربی شده ی آن: «فوطه»، همانا لُنگ یا هر پارچه ی پوشاننده ی دیگری که دور کمر بسته شود.  ب. الف. بزرگمهر 

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!