«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۲۲, جمعه

او تنها یکی از شیرزنان ایرانی است!

حاکمیت فرومایه و سرشکسته ی اسلام پیشه نه تنها نماینده ی ایران و ایرانی نیست که لکه ی ننگی بر دامن کشورمان است؛ لکه ی ننگی که هرچه زودتر و تا دیر نشده باید زدوده شود!

فرنگیس حیدرپور، ساکن روستایی از بخش گیلان غرب و از قهرمانان غیرنظامی جنگ ایران و عراق است.

فرنگیس حیدرپور زاده ی سال ۱۳۴۱ در روستای اوازین است. او در یورش نظامیان عراقی به روستای محل زندگیش با دلاوری بیمانند خود حماسه ای آفرید که در پی آن به «شیرزن ایران» آوازه یافت.

در سال ۱۳۵۹ پس از یورش نیروهای «صددام» به روستای اوازین، مردم به دره های پیرامون می گریختند. فرنگیس که در آن هنگام هژده سال داشت، شب هنگام همراه برادر و پدرش برای فراهم نمودن خوراک به روستا باز می‌گردند؛ پدر و برادرش در میان راه با نیروهای عراقی درگیر شده و جان می بازند. خود او در پی برخورد با یک افسر و سرباز عراقی همراه وی، بدون داشتن هیچگونه جنگ ابزار گرم و تنها با یک تبر که از پدرش برجای مانده بود با آن ها درگیر شده ، افسر عراقی را می کشد و دیگری را با همه ی ساز و برگ جنگی اسیر میکند و به همراه چهار سرباز دیگر عراقی که دایی اش دستگیر کرده بود به مرکز فرماندهی ارتش ایران می سپارند .

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام و زیربرنام نوشتار از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر

پی نوشت:

کسی در پای آن تصویر نوشته است:
«چه جای شگفتی است؟ مگر او خواهر سوسن، همسر یزدگرد که سازنده جی و همدان بود، نیست؟! کردیه خواهربهرام چوبین؛ سورا دختر اردوان پنجم آن اسپهبد دختر!

نگان مگر نبود که دوش بدوش مهرداد ساسان با سپاه تازی سخت جنگید. هما ویوتاب، این شیردختر لر، خواهر پهلوان استوره ای: آریوبرزن، مگر چانه اسکندر مقدونی را خرد نکرد؟ یا آتوسا، دخترکوروش همیشه جاویدان؟ حتی ماندانا، مادرکوروش!

این ها، دختران شیراوژن ایران زمین بوده و هستند؛ آری! کم نداریم ازاین شیرزنان. درود بر نام و یادشان!»

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!