«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۲۲, جمعه

کمدی درام سرافکندگی در پنج پرده!


پرده نخست
من ديپلمات نيستم، من انقلابى‌ام؛ حرف را صريح و صادقانه می‌گويم. ديپلمات يك كلمه‌اى را می‌گويد، معناى ديگرى را اراده می‌كند. ما صريح و صادقانه حرف خودمان را می‌زنيم؛ ما قاطع و جازم حرف خودمان را می‌زنيم.
۱۹ بهمن ماه ۱۳۹۱

پرده دوم
اینها فرزندان انقلاب و مأموران جمهوری اسلامی هستند كه با تلاش فراوان در حال انجام دادن مأموریت سخت خود می باشند و «هیچ كس نباید آنها را تضعیف كند، مورد توهین قرار دهد یا سازشكار بداند.»
۱۲ آبان ماه ۱۳۹۲

پرده سوم
موافقت با این مذاکرات برای شکستن فضای خصمانه جبهه استکبار بر ضد ایران بود و این مذاکرات باید ادامه یابد. همه بدانند که با وجود ادامه مذاکرات، فعالیتهای جمهوری اسلامی ایران در زمینه تحقیق و توسعه هسته ای به هیچ وجه متوقف نخواهد شد و هیچ یک از دستاوردهای هسته ای نیز تعطیل بردار نیست.
۲۰ فروردین ماه ۱۳۹۳

پرده چهارم
هیچ یک از دستاوردهای هسته ای کشور قابل تعطیل شدن نیست. کسی هم حق معامله برروی آنها را ندارد. کسی هم این کار را انجام نخواهد داد.
۲۰ فروردین ماه ۱۳۹۳

 *پرده پنجم*
بنده هم اولِ امسال در مشهد مقدّس در سخنرانى گفتم [كه‌] مذاكره در موضوعات خاص اشكالى ندارد؛ منتها گفتم من اعتماد ندارم؛ خوشبين نيستم به مذاكره؛ لكن مي خواهند مذاكره كنند، بكنند؛ ما هم به اذن ‌الله ضررى نميكنيم. ۱۲ آبان ماه ۱۳۹۲

پانوشت:
«اینها فرزندان انقلاب و مأموران جمهوری اسلامی هستند» هم، دربرگیرنده ی «کسی هم حق معامله بر روی آنها را ندارد» هستند؛ همچنانکه دربردارنده ی «کسی هم این کار را انجام نخواهد داد» هستند!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برنام آن را دستکاری نموده ام.   ب. الف. بزرگمهر

می نویسم:
بی جهت نیست که گفته اند:
دروغگو کم حافظه است!

ب. الف. بزرگمهر ۲۱ فروردین ماه ۱۳۹۳

پی نوشت:

کسی می نویسد:
«تمام شبی که گذشت را داشتم به همین گفتار فکر می کردم؛ چون سخنان قبلی را یک به یک شنیده بودم. مانده ام، بالاخره کدام؟!

پاسخ می دهم:
خودش هم آمیخته ای است از ندانمکاری و نابکاری در یک زنجیر پیوسته و درآمیخته با یکدیگر؛ از این دنده به آن دنده و برعکس و گاه و بویژه در دوره ی کنونی بیشتر، در تنگنا برای توجیه مزخرفاتی که پیش تر گفته شده و ... آن یکی رهبر یا به گفته ی شما: «امام راحل» که از دید من «حتا سگش به این یکی می ارزید»، هنگامی که گفته بود: «حتا یک نانوایی را هم نمی توانند بگردانند ...»، درست همین آدم را نشانه گرفته بود. حالا شما فکر کن، وقتی چنین آدم نادان و نابکاری یک کشور را بگرداند، نتیجه اش می شود، همان زن و شوهری که ناچارند برای بچه شان پیش از پا به جهان نهادن، دنبال کسانی بگردند که بچه شان را به فرزندی بپذیرد و مانند آن یکی فرزندشان حسرت چیزهایی که بچه های دیگر دارند و او ندارد را نداشته باشد ... طنز مساله هم اینجاست که همین نادان بر روی گنجی نود و پنج میلیارد دلاری چنبره زده است! طنز تاریخ هم هست ...

ب. الف. بزرگمهر   ۲۲ فروردین ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!