«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۱۴, پنجشنبه

ما آن گردن کلفت ها را به خدا وانمی گذاریم! دستمان برسد ...


گفته ای از امام جعفر صادق (از زبان آخوند دلقک کاشی؟) آورده است:
شخصی ازامام صادق (ع) پرسید:
آیا فرشته های روی شانه های ما هر روز جابجا می شوند؟

امام فرمودند:
خیر! تنها فرشته های شانه ی راست ما جابجا می شوند!

شخص پرسید:
چرا؟

امام فرمودند:
زیرا خدا می خواهد گواهان کارهای خوب ما بیش ترباشند ...

به نقل از حاج آقا قرائتی، آدم ها سه دسته اند:
ـ عینک!
ـ ملحفه!
ـ فرش!

هنگامی که یک لکه ی چایی بنشیند روی عینکت، "بی درنگ" زود آن را با "دستمال کاغذی" پاک می کنی!

هنگامی که همان لکه بنشیند روی ملحفه، می گذاری "سر ماه" که جامه ها و ملحفه ها جمع شد، همه را با هم با "چنگ" (زمان قدیم!) می شویی!

هنگامی که همان لکه بنشیند روی فرش، می گذاری "سر سال" ، با "دسته بیل" به جانش می افتی!

خدا (و به تعمیم آن: «ولی خدا») هم با بنده های مومنش، بسان عینک رفتار می کند. بنده های پاک و زلالی که جای شان روی چشم است تا خطا کردند، بی درنگ حال شان را می گیرد (و البته در جهان و خفیف) ... دیگران را به هنگام خود سزا می دهد؛ آن هم با چنگ! و آن گردن کلفت هایش را می گذارد تا چرک هایشان انباشته شود (قرآن کریم: ما به کافران مهلت می دهیم تا بر کفر خویش بیافزایند!) و سر سال (یا روز رستاخیز، یا هم جهان و هم قیامت) حسابی با دسته بیل (!) از شرمندگی شان در می آید!

از «گوگل پلاس» با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

با خود می اندیشم:
این آخوند کاشی دلقک تا چه اندازه وقت خود را در راه یافتن مزخرفاتی اینچنین، بیهوده به خرج داده تا به زور نمونه هایی خودساخته، قیاس و منطق صوری، آن هم از آبکی ترین گونه ی آن، مخِ جماعت مُقلّد نادان تر از خود را بکار گیرد!

آخوند مفتخوار و شکمباره هنوز درنیافته که اگر چنین یاوه گویی هایی، سال ها پیش از این هنوز بُرد داشت، اکنون دیگر یکدهم آن بُرد را نیز ندارد و من حتا در دورافتاده ترین روستاها، آنهم نه اکنون که بیش از ۲۰ سال پیش، این دگرگونی کم و بیش بنیادین در سطح آگاهی عمومی مردم را به چشم خود دیده و نیک می دانم که اگر ورق اندکی برگردد، همین توده ی مردم که باورهای مذهبی شان بسی بی آلایش تر و پاک تر از مشتی آخوند پر دوز و کلکِ اسلام پیشه بوده و هست، پوست تان را خواهند کند!

برای بخش عمده ای از این مردم، چنین سخنانی پشیزی ارزش ندارد؛ بویژه آنکه بدرازای این سی و پنج سال، آزمون خود را پس داده اید و همه ی آن فریب و نیرنگ همراه با بیخردی و نابخردی تان را با آنکه پیش تر از ژرفای بیش تری برخوردار بود، دامنه ای به گستره ی یک کشور نیافته بود، در گستره ای بزرگ که نامش ایران است با پوست و گوشت و خون خود لمس کرده اند.

نه آخوند! این حرف ها برای فاطی تنبان نمی شود! مردم تا روز رستاخیز شکیب نمی ورزند! دیدی در دوران جنبش و انقلاب مشروطیت چه بلایی به سر آن آخوند پلید آوردند؟ دیدی چه به سر شاه گوربگور شده و دم و دستگاهش آوردند؟! همان دم و دستگاهی که پیش از یکباره انقلابی شدن تان تنها در چند ماه پیش از انقلاب بهمن، بسیاری از شما مزدبگیر سازمان امنیتش بودید! ما آن گردن کلفت ها که نام بردی را و خودت نیز یکی از همان هایی به خدا وانمی گذاریم! دستمان برسد، تکه بزرگه تان، گوش تان است و می دانی که سرانجام:
«گذر پوست به دباغخانه خواهد افتاد»! هم اکنون و تا آن هنگام هرچه دل تنگت می خواهد بگو و آسمان و ریسمان را به همدیگر بباف؛ ولی کو گوش شنوا؟! دور نیست آن هنگام!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۴ فروردین ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!