«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۳ فروردین ۲۲, جمعه

اگر روشن و آشکار بگویم که کسی آن را نمی پذیرد!

تصویری از عارف دروغینِ زشترو درج کرده و از زبان وی آورده است:
«درویشی میگفت:
تمام عالم به میل من رفتار میکند؛ فلک به خواست من می گردد؛ باران بدون اراده من نمی بارد! ...

پرسیدند:
چطور ممکن است؟!

پاسخ داد:
میل خود را در میل او قربانی کرده ام؛ خواست من، خواست خداست! ...

تمام غصه های عالم برای این است که اتفاقاتی می افتد که باب میل ما نیست؛ اگر میل و خواسته ات را در میل و اراده خداوند قربانی کنی، دیگر چیزی برخلاف خواست تو اتفاق نمی افتد و بهشت رضوان همینجاست! "رضاً لقضاک وتسلیماً لامرک"
استاد الهی قمشه ای»

از «گوگل پلاس» با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب: ب. الف. بزرگمهر

نگاهی به فرنام جلوی نام این "عارف" چاچول زبان می اندازم و با خود می گویم:
مرده شور هرچه فرنام استاد و دکتر و سید و شیخ و میر و ... را ببرد که هنوز هم با آن ها مردم را می فریبند! از همه بدتر اینکه در میان مشتی روشنفکر نادان، طرفدار هم دارد ... آه، حالم از این واژه ی بی آرشِ «روشنفکر» هم بد می شود ...

سپس با خود می اندیشم:
آن درویش کون گشاد را هم اگر مردم چند روز خوراکش نمی دادند و از گرسنگی به حال مرگ می افتاد از این شکرخوری ها نمی کرد و درمی یافت، همه چیز در روی همین زمین و بدست مردم زحمتکش به عمل می آید. اشکال از خود ما مردم است که مشتی شکمباره ی مفتخوار هنوز هم می توانند اینگونه سرمان کلاه بگذارند و کسی از این مردک چاچول زبان نپرسید:
استاد! میل و خواسته ی خداوند را چگونه و از چه راهی باید دریافت؟! و آیا منظورت صاف و ساده این است که هرچه پیش آمد یا هر بلایی سرت آوردند، آن را هدیه یا آنگونه که گروهی دیگر مردم خر می کنند، آزمون الهی بدانی و دم نزنی؟! ... برایت دوزخ ساخته باشند و ناچار باشی بچه ی درون شکمت یا شکم زنت را پیش فروش کنی و با خود بگویی:
هرچه خدا خواسته باشد! خدایا ما به هر چه تو بخواهی، خشنودیم ... خدایا از بهشت رضوانی که به ما ارزانی کرده ای، سپاسگزاریم!

خوب! مردک نیرنگباز! اگر چنین چیزی منظور توست که بیگمان همین است و جز این نیست، چرا آن را لای زرورق عرفان (آن هم عرفانی که با عرفان دوره ای در تاریخ ایران که روشنفکران از آن به عنوان پوششی برای رزم بر ضد ستم و بیداد شاهان سود می بردند، زمین تا آسمان تفاوت می کند!) می پیچی و درویشی مفتخوارتر از خودت را گواه می گیری؟!

خوب! پاسخش درون آن مغز پوک و پوسیده روشن است:
اگر روشن و آشکار بگویم که کسی آن را نمی پذیرد!

ب. الف. بزرگمهر    ۲۲ فروردین ماه ۱۳۹۳

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!