«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ دی ۲۲, جمعه

دیگر نیازی به فشار برای به بهشت رفتن و پیوستن به لقاء الله نیست

دیگر نیازی به فشار برای به بهشت رفتن و پیوستن به لقاء الله نیست؛ خودشان پیشگام می شوند.۱ نمونه ی زیر شاید آنچنان ریز باشد که سِنده ای چون تو شاید از آن چیزی نشنود و چنانچه جلویش هم بگذارند، کَکَش نگزد؛ تو با جزئیات سر و کار نداری؛ کار تو کلی گویی های سر تا پا جفنگ، ساخت پله های جان ننه ات، انقلابِ اسلامی و اندرزگویی های آبکی به برادران دینی یکی از دیگری دزدتر و پاچه ورمالیده تر است که چپ و راست هر چیزی که در بازار سرمایه بتوان آب کرد و به جیب زد را چاپیده و همچنان می چاپند. به نامه ی بدرود دختر نوجوان در پرتور پیوست بنگر! شرم که نداری تا بگویم: از خود شرم کنی؛ ولی دستِکم بخوان تا بزبان کژدم گزیده ات: مستفیض شوی؛ تنها این باره نیز نیست. آمارها گواه افزایش جهشی خودکشی در همه جای ایران بویژه در شهرها و روستاهایی است که بخش بزرگی از توده ی مردم و بویژه جوانان شان بیکارند.

این ها را برایت ننوشتم که بپنداری کاره ای هستی؛ نه! خودت بهتر از هر کسی می دانی که از همان آغاز رهبر شدنت، ابزار دست زورمندانی بودی که همگی سر در آخور امپریالیست ها و نوکران شان در پیرامون ایران داشتند و همچنان دارند و از آن هنگام که به کلان دزدان دولت نامور به «زهدان اجاره ای» که با شیرینکاری بزرگ شان در یک آن، ارزش پول ملی را به نیمی از آنچه پیش تر بود کاهیدند، «خدا قوت» گفتی از جایگاه «آقا بیشعور نظام» به جایگاه «کیر خر نظامِ» و اندکی پس از آن «کیر خر نظامِ خرموش پرور» فروغلتیدی: چیزی شاید در اندازه ی «مترسک سر خرمن»!

این ها را به این شوند برایت نوشته و می نویسم که برای زمانی دراز، نخش «ستار العیوب نظام یا همانا کلان دزدان و سوداگران ایران بربادده»۲ را بر دوش کشیدی. شیره به سر توده های مردم ناآگاه نگاه داشته شده مالیدی؛ دروغ پشت دروغ گفتی و فریبکاری پیشه کردی؛ پرده ای پوشاننده ی کژی ها و نابکاری ها که در روند زمان، گام بگام نازک تر و پوسیده تر شد تا آنکه هستینگی سهمناک پشت آن، اینک روشن و آشکار جلوی دیدگان همه است. با آنکه فریب و نیرنگ رنگی دیگر بخود گرفت و از آن میان، زیر پوشش یورش بسیار گمان برانگیزِ «دشمن» به این یا مژگت در شاهچراغ شیراز۳ و جاهای دیگر پی گرفته شد و بتازگی بگونه ای از پیش دستکاری شده زیر نام یورش به مزار آن مردک کار چاق کن میان «یانکی» ها و رژیم تبهکار خرموش ها و ناگفته نماند: موی دماغ همین رژیم سگ مذهب که از کشته شدنش در عراق دلشاد شدند، همچنان پی گرفته می شود، دیگر آن نیرنگبازی های خر رنگ کن از کارآیی چندانی برخوردار نیست و شناخت توده های مردم ایران آنچنان گسترش یافته که می دانند همه ی این دوز و کلک ها که بویژه در هنگامه یا آستانه ی بالا رفتنِ تب و تاب هازمانی روی می دهند برای کژدیسه نمودن فشار از پایین و شکاندن و خرد کردن خیزهای آن است. امیدوارم این آگاهی گسترده، در کنار دیگر جنبش های رستایی ـ سیاسی که سال هاست جریان دارد، سرانجام به جنگی خوب سازمان یافته و ساز و برگ یافته به جنگ ابزار بینجامد و نیک می دانم که جز این، راه دیگری برای شکست این پلیدترین رژیمِ هر جایی نیست.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۲ دی ماه ۱۴۰۲

پی نوشت:

۱ ـ یسنا شجاعی، دانش آموز سال ششم دبستان به شوندِ چالش های خانوادگی و اختسادی دست به خودکشی زد .یادداشتی از این دختر دانش آموز بجای مانده که در آن بریده شدن امید از زندگی نمایان است (پرتور پیوست)

برگرفته از «تلگرام»   ۲۰ دی ماه ۱۴۰۲

۲ ـ فشرده ای از چنین نقش و جایگاهی را بر بنیاد گواهی های ریز و درشت بسیار («فاکت) در چند بند زیر آورده ام:
الف ـ پوشاندن و ماسمالی کردن نابکاری ها و تبهکاری های ریز و درشت اقتصادی ـ اجتماعی از سوی سردمداران و دیگر دست اندرکاران چاپیدن ایران در خیمه و خرگاه "رژیم" و پیرامون آن که گاه با چشم پوشی ناگزیرِ در پی آن در بازی شیرین و خداگونه ی «سَتّارالعُیوبِ نظام»!۲۲ همراه بوده است؛ با این جداگانگی برجسته که چنانچه «سَتّارالعُیوبِ» تمرگیده بر بالای ابرها، آنگونه که می گویند، توانگر و تنگدست را به یک چشم می نگرد، گونه ی کم و بیش بی همتای آن در زمین که از شوربختی ما ایرانیان، درست همینجا آنهم نه جایی کم تر از آذربایجان دلاور سبز شده و خودنمایی آغازیده، تنها توانگران، دزدان و پولشویان و بچه بازها و اسیدپاش ها را به یک چشم می نگرد و گناهان شان را به نمایندگی از سوی «سَتّارالعُیوبِ بالایی» می بخشد؛

ب ـ بازی کردن نقش دروغین «اپوزیسیون انقلابی درون نظام» و شیره مالیدن به سر مشتی پادو و کارچاق کن که با همه ی گاگول بودن شان به آن اندازه پاچه ورمالیده اند که بوی پول را از زیر چندین و چند دستار و زیردستار و تُنُکِه ی زنان شان، حتا چنانچه درون دایره ها و لوزی های هر کدام پنهان شده باشد، می سُهند۲۳ و دلگرم می شوند؛

پ ـ قاپیدن برنامه های دیگران و بگونه ای دربرگیرنده، هر چیز خوشایند و دلفریب از هوا و پیشگام شدن برای انجام آن ها (شایان درنگ ترین نمونه: ریدمانی هسته ای، نامور به «برجام») و آنگاه که گندِ کار درآمد، بر دوش دیگران افکندن؛ رفتاری نمونه وار برای یادگیری و رونوشت برداری دیگر مُقَلّدین؛

ت. سردرگم نمودن توده های مردمِ با گرایش مذهبی و جلوگیری یا کند کردن سُهش آن ها برای دیدن آخشیج های بنیادین پسرفت و تباهی ایران؛ و

ث. کیش دادن لات و لوت ها بسوی توده های مردمی که کم و بیش به فریبکاری ها پی برده و خواهان هوده های رستایی ـ سیاسی خود هستند.

برگرفته از نوشتار «کلان سوداگران و بازرگانان کلّه گُنده، سمتگیری ها را روشن می‌کنند»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ آذر ماه ۱۳۹۸

https://www.behzadbozorgmehr.com/2019/12/blog-post_96.html

۳ ـ بنگرید به یادداشتِ «مع الاسف سرِ نخِ ماجرا کور شد»  ب. الف. بزرگمهر   نهم آبان ماه ۱۴۰۱ در پیوند زیر:

https://www.behzadbozorgmehr.com/2022/10/blog-post_13.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!