«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ بهمن ۱۰, سه‌شنبه

روز و روزگار شما را نمی دانم؛ ولی ما یخ مان نگرفت

سلام برادر دینی! روز و روزگار شما را نمی دانم؛ ولی ما یخ مان نگرفت.* همه زود دریافتند که آماج هر دو رژیم پاک و مقدس مان سرکوب بلوچ ها از یکسو و کژدیسه نمودن افکار عمومی برای کاهش تب و تاب خیز برداشته است که هم در ولایت ما و هم در ولایت شما هر کدام بگونه ای دارد بالا می گیرد. دل و روده ی اختساد هر دو کشورهای مان نیز بیش از اندازه باد کرده و بیم بیش تری برمی انگیزد؛ در میان سایر کشورهای جهان، ما در جایگاه پنجم از در عقبیم و شما هم با آنکه از در عقب هفتم هستید،** روز و روزگار چندان بهتری از ما ندارید؛ بویژه آنکه در چشم و همچشمی با هندوستان نیز سخت جا مانده اید که از چشم عوام النّاس دور نمی ماند و اگر بر زبان هم نیاورند، در دل خواهند گفت: کون تان گهی است؛ همچنانکه بی هیچ پاس و سپاسی به نظام مقدس آسمانی ـ ریسمانی ولایت مان در ایران هم می گویند. برویم بنشینیم ببینیم دیگر چه ترفندهایی می توانیم بکار گیریم که حواس عوام النّاس هر دو سو را بیش تر پرت کند و هوش از سرشان برباید؛ ما که چیزی کارآتر از یک جنگ گسترده و دامنه دار سراغ نداریم؛ بجای اینکه خودمان گُرز و موشک و اینا به سر و کله شان بزنیم؛ می فرستیم شان دَم چَکِ شما؛ شما هم می توانید درست همین کار را در آن سو بکنید. بسود بازرگانان و سوداگران مان در هر دو سو نیز هست و سرِ دولت های مان نیز بی کلاه نمی ماند.

ناگفته نماند که ما بیش تر دوست داشتیم، این کار را با «عزراییل» پی گیریم که عوام النّاس بسیار بیش تری در پی مان راه بیفتند و الله الله گویان به جنگ رهسپار شوند؛ ولی به دلایلی که خودتان هم می دانید یا می توانید حدس بزنید، شدنی نیست؛ از همه مهم تر، وجود آن یابوی نادان دوباره به قدرت رسیده در آنجاست که کارش حساب و کتاب ندارد و می ترسیم بیش از این لگدهایش را نوش جان کنیم و خدای ناکرده ناکار شویم. بچشم خود می بینید که چگونه برادران از جان گذشته مان را در سوریه و حتا در خود ولایت سر به نیست می کنند. از آن بدتر، نفوذ گسترده شان در همه ی ارکان نظام مقدس مان است؛ بگونه ای که ما به بسیاری از «سربازان گمنام امام زمان» مان نیز دیگر چون گذشته نمی توانیم اعتماد کنیم؛ زبانم لال، اگر بخواهند حتا می توانند به اندرون بیت رهبر عظیم الشان هم وارد شده، هر که دست شان رسید را بگایند؛ خدا را شکر مادر ایشان دیگر در قید حیات نیست و خواهران شان هم کون شان را کژ کرده و رفته اند. خوب! برویم ببینیم چکار می توانیم بکنیم ...

از زبان «کودک همچنان خردسال نظام»:  ب. الف. بزرگمهر   دهم بهمن ماه ۱۴۰۲

* حسین امیرعبداللهیان، وزیر «کار و بار برونمرزی نظامِ خرموش پرور» که در رأس گَلّه ای به پاکستان رهسپار شده بود، هنگام درآمدن به اسلام‌آباد با پیشواز دو تن از دستیاران «وزارت کار و بار برونمرزی جمهوری اسلامی کون پاکان هندی تبار» روبرو شد.

بنیاد داده ها برگرفته از ««چوب دو سر گُه» به تاریخ  نهم بهمن ماه ۱۴۰۲ با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب:  ب. الف. بزرگمهر

** بنگرید به پرتور پیوستِ یادداشتِ «به اندازه ای باد خواهیم کرد که دشمن از گرسنگی جان به جان آفرین بسپارد»  ب. الف. بزرگمهر   ۲۷ دی ماه ۱۴۰۲

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/01/blog-post_84.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!