«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ خرداد ۲۰, سه‌شنبه

شما باید بتوانید خودتان را جای آن ها بگذارید تا دریابید چه می گویم

در گفتگو و ستیزه ای میان خود با پیش کشیدن پرسش «آیا محاکمه امید اسد بیگی به نفع ما است؟» نوشته اند:
«جواب به این سوال به ما نشان می دهد که آیا باید همچنان به پرداخت نشدن حقوق فروردین و اردیبهشت خود اعتراض نکنیم یا باید اعتراض کرد؟ شاید اگر از زاویه دیگری به این مسأله نگاه کنیم به ما در پیدا کردن جواب کمک کند. اگر دادگاه اسدبیگی و رستمی در جریان نبود، مانند همیشه ما به عقب افتادن پرداخت حقوق مان اعتراض می کردیم و آن را به گردن ناکارامدی مدیریت صاحبان جدید می انداختیم. عده ای از ما می گویند که اگر اعتراض و اعتصاب کنیم به نفع اسد بیگی تمام می شود؛ چرا؟! اسد بیگی و رستمی، یک و نیم میلیارد دلار کلاهبرداری کرده اند و در حال محاکمه [شدن] هستند. به چه دلیلی مقامات نمی توانند هم اسد بیگی و رستمی را محاکمه کنند و [هم] حقوق های ما را پرداخت کنند؟»*

به چگونگی در میان نهادن جُستار که به نوبه ی خویش شایان درنگ است، کاری ندارم؛ تنها واپسین گزاره که آن را برجسته نمایش داده ام، چشمم را می گیرد و لبخندی همراه با جان گرفتنِ پاسخ شوخی آمیز زیر بر لبانم می نشاند:
برای آنکه آن مقامات، آدم نیستند که بتوانند همزمان دو سه کار را با هم انجام دهند؛ آن ها موش هایی شکمباره و پروار شده در کالبد آدمی، شایان نام «خرموش»اند. بماند که در میان آدمیان نیز گاهی به نمونه هایی چون «لیندون جانسون»، یکی از رییس جمهوری های باهوش و گوش گذشته ی «یانکی» ها برمی خوریم که بگفته ی ریشخندآمیز خبرنگاران آن هنگام از توان دیدن «فوتبال آمریکایی» در بگفته ی «عاقا»: «تلویزان»، همزمان با جویدنِ آدامس برخوردار نبود. درباره ی خرموش ها کار از این هم بدتر است و گاه بگاه به رخدادهای ناگواری چون نشانه گیری و شلیک موشک به هواپیمای مسافربری بجای هواپیمای شکاری دشمن یا درکردن اژدری که ناو خودی را نشانه می گیرد و ده ها ناوی ننه مرده را یکراست به «جهان باقی» روانه می کند، می انجامد. درباره ی خرموش هایی به نام «مسوول» که برترین جایگاه های دیوانسالاری بی در و پیکر ولایتی شلم شوربا را در چنگ خود دارند نیز دیگر نگو و نپرس! به همین شَوَندِ (دلیل) در بنیاد خود ساده، نمی توان چشم انجام هیچ کاری درست و شسته رُفته از آن ها داشت. آن ها یا سرگرم جویدن و خاییدن چیزی هستند یا ذکر می گویند؛ تنها برخی شان که هوش و گوش بیش تری دارند، می توانند همراه ذکر، تسبیح هم بیندازند که در جهان خرموشی، شاهکار بشمار می رود. شما باید بتوانید خودتان را جای آن ها بگذارید تا دریابید چه می گویم. یادتان باشد که اگر به آن ها فشار بیش تری بیاورید از ناتوانی خشمگین شده، چنگ و دندان نشان می دهند و زندان پشت زندان برای تان می بُرند.

همه ی این ها که در بالا آوردم، یک برآیند بیش تر ندارد:
به هیچ رو، کار بدی نیست که دنبال چندرِ غاز افزایش هوده و دستمزد و اینا بود که آن هم در اندک زمانی با افزایش بهای کالاها دود می شود و به هوا می رود و اگر خوب سازمان یافته نیز نباشد، کمی که آب و هوای خرموش ها سازگارتر می شود، زیر پای شان له می شود؛ ولی از آن بهتر و سزاوارتر، سمتگیری کوششی سازمان یافته و یگانگی برای خرموش کُشی یا باریک تر بگویم: نابودی «نظام خرموشی» است. شوربختانه، راه میانبر دیگری درکار نیست و هر چه این روز و روزگار بیش تر کِش پیدا کند، بیش تر در مرداب پدید آمده از ریدمان آن ها فرو خواهیم رفت و آن ها بهشت زمینی خود در کانادا و اینا را با شاشیدن روی بوته های بیش تری، بهتر نشانه گذاری و از آنِ خود خواهند نمود.

ب. الف. بزرگمهر   ۲۰ خرداد ماه ۱۳۹۹

* از سوی گروهی از کارگران نیشکر هفت تپه، برگرفته از «تلگرام» ۱۹ خرداد ماه ۱۳۹۹ (با اندک ویرایش درخور در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ برجسته نمایی های متن و  افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!