«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ خرداد ۱۷, شنبه

ساقی نامه

بیا ساقی آن مِی که مهرش دمید
بر این سوته دل بارش آرَد پدید

بده تا نیفتادم از پا ز غم
که بر خیزد این کوه از سینه‌ام 

هزاران گل از شاخه‌ چیدش به خشم
فرو ریخت داسِ ستم، پیشِ چشم

مِی‌ام دِه که آتش به جانم نِشَست
از این نظمِ دون پرورِ هار و پست

بیا ساقی آن مِی که از غم رَهَم
بدین زخم آلوده، مرحم نَهَم

بده تا تحمل کنم آن‌چه رفت
ز کشتار تفتیده شصت و هفت

بیاور مِی‌ای تا که تاب آورم
وزین ظلم بی‌حد، مگر بگذرم

بیا ساقی امشب، چه بی‌انتهاست
مِی آور کز آن تلخ‌تر هم رواست

به من ده که از پا نیفتم ز غم
که مانده دوصد کار ناکرده‌ام

ندیدی مگر مُلک، آبان چه‌شد
تنِ پهلوانان پُر از غنچه شد

چه سرها که بر دار شد بعد از آن
بسی رازها از ستم شد نهان

گلو ها درو شد به دست کَسان
چه جزغاله شد جسم و جان زنان

بده می که شلاق بر تن زدند
امید از دل کارگر بردرند

به بی‌خانمان‌های بی سرپناه
فرو ریختند، مرگ، جای رفاه

بده ساقی آن می که جان، در بَرَم
ز بار ستم، خم شده پیکرم

که گم شد ز دریاچه و رود، آب
ز جنگل نمانده به جز دود و خاب

بیا ساقی آن دِه که مجنون کند
به جای دلم، چشم را خون کند

که توفان شَوَم در شبِ شب‌ترین
بریزم به هم، میزِ ظلم از یقین

بیا ساقی آن مِی که امید را
در این دوزخ خلق، این غم‌سرا

شکوفا کند باز، چون گل‌بهار
به من دِه که برخیزم از این غبار

علی یزدانی

برگرفته از «تلگرام»  ۱۷ خرداد ماه ۱۳۹۹

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!