«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ خرداد ۱۶, جمعه

درد و بلای سوران گیان ها بخورد به مغز تک تک خرموش های اسلام پیشه!

در آغوش میلگردهای داغ  و سوزان، کارگرانی که از شدت گرما در سایه آهن های داغ استراحت می کنند.

چشم های سوران، کودک کارِ شهرم، خسته تر از آن است که به لنز دوربینم نگاه کند.

ـ سوران! امروز چند هزار تومان کاسب شدی؟

با بی رمقی که از شدت گرما نای حرف زدن  ندارد با انگشتان گازوئیلی و معصومش اشاره می کند: ۴۵ هزار تومان.

با بغض از کنارش می گذرم.

صدایم می زند، سوران را می گویم:
باوان گیان

ـ گیانَکَم، بگو!

ـ در عکسی که ازم گرفتی، صورتم را نشان نده؛ این چند هزارتومان کاسبی ام را آجر نکنی.

بله! اینجا نقطه صفر مرزی باشماخ مریوان است. تا چشم کار می کند، ترانزیت، تریلی و بارهای ریز و درشت ...

... و صد البته دلارها، دینارها و تومان های ریز و درشت در لابی های مختلف دست بدست می شوند، بی آنکه سیاهه ای از نوع فلس آهنین نصیب کودکان و نوجوانان کار این شهر (مریوان) شود.

بخواب! سوران گیان، بخواب، در سایه سارِ میلگردهای داغ و سوزان

بر گرفته از کانال «سندیکا و انجمن صنفی سرو آباد و مریوان» غلامی

برگرفته از «تلگرام اتحادیه آزاد کارگران ایران»  ۱۶ خرداد ماه ۱۳۹۹ (با ویرایش درخور، تنها در نشانه گذاری ها از اینجانب؛ برنام از آن من است.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!