«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ خرداد ۳۱, شنبه

کار سازنده یا بازیگوشی و سرگرمی؟! ـ بازانتشار

پیشنهادی پیش تر در میان نهاده شده!

کسی، چندگاهی است سرِ خود و بسیاری دیگر را با "پرسش های استراتژیک" گرم نموده است. واپسین آنها پرسش زیر است:
«پس از فروپاشی بلوک شرق و فروپاشی دیوار برلن، و شکست نخستین تلاش انسان سوسیالیست، ʺاز این  پس چه کسی ثروتمندان را به وحشت خواهد انداخت“؟»

گویند: «یک پرسش خوب، نیمی از پاسخ است»؛ زیرا پیش از هرچیز به سوی آماج مشخصی که حتما نیازی به استراتژیک بودن آن نیز نیست، سمتگیری شده و از همین رو جامع و مانع است. اگر به "پرسش" در میان نهاده شده کمی موشکافانه تر باریک شویم، خواهیم دید که پرسشی ناروشن، کژدیسه و غیرمنطقی است. اشتباهات آن را کمی می شکافم:
الف. گزاره های پیش انگاشته در "پرسش"

از این گزاره ها روشن می شود که:
ـ «بلوک شرق» فروپاشیده است؛
ـ دیوار برلین فروپاشیده است؛ و
ـ نخستین کوشش «انسان سوسیالیست»، شکست خورده است.

اگر دو گزاره نخست را «گزاره هایی منطقی» به شمار آوریم، گزاره ی سوم، بی گفتگو در ردیف «گزاره های مُهمل» (به پارسی کمی بهتر: «گزاره ی یاوه») جای می گیرد؛ زیرا ناروشن است. برای آنکه تفاوت یک «گزاره ی منطقی» را، صرف نظر از درستی یانادرستی درونمایه ی آن، با «گزاره ی یاوه» دریابیم، نمونه ای در کتاب های منطق آمده است که با همه ی سادگی اش باید خوب در آن باریک شد. اگر بگوییم: «گردو، گرد است.»، گزاره ای مهمل ساخته ایم؛ زیرا روشن نیست که «حکم» آن دربرگیرنده ی همه ی «گردو»ها (به عنوان «جُستار» آن گزاره) است. در صورتی که اگر بگوییم: «هر گردویی، گرد است»، صرف نظر از آنکه هر گردویی ممکن است کاملا گرد نیز نباشد، ناروشنی «گزاره ی یاوه» را برطرف نموده و «گزاره ای منطقی» پدید آورده ایم که برخلاف آن یکی، دستِ کم در «منطق صوری» و دانش های وابسته به آن، کاربرد دارد. بنابراین، نخستین آموزش در ساخت و پرداخت یک «گزاره منطقی»، آن است که «حکم» آن دربرگیرنده ی همه ی چیزهای «جُستار» آن باشد.

ب. شلختگی در پیوند میان گزاره های پیش انگاشته و پرسش در میان نهاده

صرف نظر از آنکه با کاربرد «از این پس ...» در پی «پس از ...» جمله ای سست ساخته شده، روشن نیست، فروپاشی «بلوک شرق» ـ که خود عبارتی امپریالیسم ساخته است ـ یا «دیوار برلین» چه پیوندی با «شکست نخستین تلاش انسان سوسیالیست» و این همه با ترسیدن یا نترسیدن ثروتمندان دارد؟! و آیا جمله، بویژه اگر «از این پس» تکراری آن را برداریم، رویهمرفته به معنای آن است که «ثروتمندان» پس از فروپاشی «بلوک شرق» و «دیوار برلین» ترس شان ریخته و «از این پس» باید آنها را ترساند؟! چرا و از چه باید آنها را ترساند؟

پ. چیزی را بجای چیز دیگر نهادن و پر نمودن درونمایه "پرسش" با جُستاری نادرست

واژه «ثروت» همردیف واژه «سرمایه» نیست؛ به همین ترتیب، «ثروتمند» نیز به معنای «سرمایه دار» نیست. حتا با کاربرد «منطق صوری»، نه هر ثروتمندی؛ سرمایه دار است و نه هر سرمایه داری، ثروتمند. نمونه های مشخص آن را هم از آنچه خود دیده ام، می آورم. در شرکت ملی نفت ایران بودند در گذشته کارگران فنی ویژه کاری که درآمدهای سنگین داشتند. آنها بخشی از طبقه کارگر ایران، ولی ثروتمند بودند! در میان آنها بودند کسانی که همه ثروت و زندگی خود را در راه پیروزی طبقه خود بکار گرفتند. به همین ترتیب، هستند سرمایه دارانی که سرمایه هایی اندک داشته یا در مرز ورشکستگی هستند.

یکی از کژفهمی های مائوئیسم به هنگام خود که بسیاری از «نیروهای چپ رو» در گذشته و اکنون را نیز دربرمی گیرد، برداشت نادرست از پیکار طبقاتی میان «طبقه کارگر» و «طبقه سرمایه دار» و کاهش و کژدیسه نمودن آن به پیکار میان «بینوایان» و «ثروتمندان» است؛ برداشتی کج و کوله از «سوسیالیسم علمی»! برداشت مائو از انگاره ی «سه جهان» که آن را از دانشمندنمایی در اروپا وام گرفته و با سیاست هژمونی جویانه جمهوری خلق چین هماهنگ و سازگار نموده بود، از جنبه ی تئوریک آن، از همین دریافت نادرست سرچشمه می گرفت (در اینجا بیشتر به آن نمی پردازم).

اکنون، اگر در "پرسش" یاد شده، بجای «ثروتمندان»، «سرمایه داران» بگذاریم و بنویسیم:
«از این پس چه کسی سرمایه داران را به وحشت خواهد انداخت؟»، بازهم با دشواری بزرگی روبروییم. زیرا ما به عنوان نیروهایی با گرایش چپ، چنانچه «سوسیالیسم علمی» (مارکسیسم ـ لنینیسم) را سرمشق و راهنمای خود در پیکار بر ضد «سامانه سرمایه داری» قرار داده ایم، نه با سرمایه دار جداگانه* و نه با همه سرمایه داران (به مفهوم شمارگان آن) سرِ جنگ و ستیز داریم و نه می خواهیم هیچکدامشان را بترسانیم. آنچه ما می خواهیم، از میان برداشتن سامانه ی سرمایه داری بطور عام و سرمایه داری امپریالیستی بگونه ای ویژه است (جُستار عام و خاص). روشن است که با از میان رفتن «سامانه ی سرمایه داری»، «طبقه سرمایه دار» و همه سرمایه داران ریز و درشت ـ نه لزوما به شکل فیزیکی که به عنوان «طبقه سرمایه دار»! ـ از میان برداشته شده و از طبقه کارگر نیز نشانی برجای نخواهد ماند؛ ولی، به هر رو میان رزم و پیکار برای از میان برداشتن «سامانه ی سرمایه داری» و پیکار بر ضد سرمایه داران و از آن نادرست تر: ثروتمندان تفاوت سترگی است؛ تفاوتی میان رزم کمونیست ها برای جهانی نو و پیکار پرخاشگرانه و هرج و مرج جویانه ی «آنارشیست»ها برای به هم ریختن همه چیز، درست آن هنگام که شرایطی نو به سود نیروهای پیشرو اجتماعی پدید می آید!

***

اینک، پیشنهادی پیش تر در میان نهاده شده!

«... باید با توجه به نیازهای مرحله ای جنبش انقلابی، چنان شعارهای مشخصی را پیش کشید و در میان نهاد که به نوبه ی خود به جذب نیرو و زمینه سازی اتحادهای گسترده تر و پرشمارتر یاری رساند. از دید من، با توجه به نیازهای مرحله ای جنبش، چنین اتحاد عملی در نخستین پله، میان نیروهایی که سوسیالیسم علمی (مارکسیسم ـ لنینیسم) را رهنمون عمل خود نهاده و مدعی آنند، بایسته است. چنین اتحاد عملی می تواند در بهترین زمینه ی خود پیرامون جُستار «راه رشد اقتصادی ـ اجتماعی» شکل گرفته، هسته ی کم و بیش استواری از چنین نیرویی (کالبد آن را نمی توان پیشاپیش تعیین نمود!) پدیدار شود. اینکه به باور برخی، سوسیالیسم را می توان در کشوری با سیمای اقتصادی ـ اجتماعی ایران به یکباره برپا نمود یا به باور برخی دیگر، بایستی از گذری میانبُر با سمتگیری سوسیالیستی گذشت، از اهمیتی کمتر برخوردار است. نکته ی مهم تر آن است که در پی دگرگونی های اجتماعی چند سال گذشته، بر شمار چنین نیروهایی در میان «نیروهای چپ رو»  بسی افزوده شده است. بر پایه منطق استوار علمی می توان به بسیاری از عناصر صادق این نیروها نشان داد، در شرایطی که «کشورهای پیرامونی» توان در پیش گرفتن یکباره و مستقیم «راه رشد سوسیالیستی» را ندارند، رد نمودن «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی» به هر بهانه ای (مه آلود و ناروشن بودن آن و ...) تنها و تنها و در کردار به معنای محکوم نمودن توده های مردم زحمتکش و رنجدیده ی این کشورها به پیمودن «راه رشد سرمایه داری» و بدبختی و بینوایی هرچه بیشتر است؛ ولی پیش از آن باید چنین نکته ی بسیار مهمی را برای خود روشن نمود و برپایه ی آن همه ی موریانه های لیبرالیسم را که همچنان حزب توده ایران و جنبش چپ را از درون می جوند، بی اثر نموده و بیرون راند. از دید من، گفتگو و ستیزه پیرامون جُستار «راه رشد با سمتگیری سوسیالیستی»، زمینه های گردآوری و یکپارچگی هرچه بیش تر نیروی چپ پراکنده ایران را در جبهه ای (یا کالبدی دیگر) به هم پیوسته، کم و بیش همسو و جهت یافته از هر باره فراهم خواهد نمود. جبهه ای که با در میان نهادن برنامه ی روشن برای پیشبرد آرمان های انقلابی به سود همه ی زحمتکشان کارورز و اندیشه ورز ایران بتواند گزینه ی درخور و شایسته ی چپ را در برابر دیگر گزینه ها، پیش پای توده ها نهاده، نیروی پراکنده و گسترده ی چپ را در خود بازیافته و به نقش تاریخی اش عمل نماید؛ جبهه ای که با همکاری پیگیر همه ی نیروهای آن، پاسخگوی نیازهای روز و آینده ی توده های کار و زحمت باشد و آنها را به سوی پیروزی در کار و پیکار اجتماعی و بدست گرفتن سرنوشت خود رهنمون شود. این نیاز زمانه است.

پدیداری جبهه ای از نیروها که «سوسیالیسم علمی» (مارکسیسم ـ لنینیسم) را رهنمون کار خود در پیکار روزمره ی سیاسی و اجتماعی قرار داده، در برابر و روبروی برخی دیگر از جبهه ها چون «جبهه ی نیروهای پیشرفت اجتماعی» در برگیرنده ی چپ ها، سوسیال ـ دمکرات ها و آزادیخواهان ضد امپریالیست و دیگر نیروهای میهن پرست نیست؛ حتا اگر در این یا آن جنبه ی کنشگری و پویش خود با دیگرجبهه های یادشده، زاویه ای نیز داشته باشد. جبهه ی نیروهای «سوسیالیسم علمی» همه ی کوشش خود را بکار می برد تا با دیگر نیروهای میهن پرست و خواهان پیشرفت اجتماعی، زبان مشترک و همسو بیابد و تا آنجا که در توان دارد می کوشد تا چنان زاویه هایی در کردار اجتماعی، هرچه کمتر و تنگ تر شود.

جبهه نیروهای رهرو «سوسیالیسم علمی»، بطور روشن و آشکار با «جبهه ی نیروهای راست و فراراست»، دربرگیرنده ی بورژوا ـ لیبرال ها، بورژوا ـ دمکرات ها و همه ی لایه ها و طبقات واپسگرای جامعه که خواهان استواری و ماندگاری سامانه ی سرمایه داری و همبودهای کهنه ی اجتماعی هستند و به این یا آن شکل با نیروهای سرمایه ی امپریالیستی پیوند داشته و آماج های آن را به پیش می برند، به رویارویی و نبرد برمی خیزد.» (نکته هایی برای بازنگری و بهبود «طرح برنامه نوین حزب توده ایران»)


ب. الف. بزرگمهر     ۴ مهر ماه ۱۳۹۰


* در این باره بد نیست نگاهی به نوشتار زیر که پیش تر در گاهنامه «فرهنگ توسعه» درج شده بود، نیز بیندازید:

«مگر اۥلاغ های خودمان چه مرگشان است؟!»، ب. الف. بزرگمهر، ۲۷ جولای ۲۰۰۸ ـ بازانتشار


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!