«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ آبان ۲۷, دوشنبه

آیا طبقه کارگر ایران به نیازهای کنونی پاسخی درخور خواهد داد؟ ـ بازانتشار

فشارهای آماجمند و برنامه ریزی شده برای نابودی هر آنچه از اقتصاد ملی برجای مانده، نیازمند ساز و کارها و پاسخی فراتر از کارکردِ ساختارهای رستایی ـ سیاسیِ کارگری و حزب ها و سازمان هایی لمیده بر «سوسیالیسم دانشورانه» است!

در زیر گفته ای ارزشمند از یکی از تیزبین ترین و ورزیده ترین کمونیست های ایتالیا و جهان در دوره ی خود و نویسنده ی پرآوازه ی کتاب های «فونتامارا» و «نان و شراب»: «ایگناتسیو سیلونه» را آورده ام که بگمانم شایان درنگی درخور از سوی همه ی پیکارگران رستایی ـ سیاسی طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن در اوضاع کنونی ایران است؛ گفته ای از دید من، هوشمندانه که دریافت درست درونمایه ی آن، نیازمند برخوردی سازگار با تراز سازماندهی کارگری و سیاسی و نیز چشمی باریک بین به نشانه گذارترین نیروهای درگیر در پیشانی نبرد طبقاتی کنونی در میهن مان است:
«حزب های دمکراتیک و بگونه ای دربرگیرنده، سازمان های کارگری، ساختارهایی هستند که برای زمان سازش (صلح) و آماج های سازش آمیز ساخته شده اند. تنها پیکارهایی که این ساختارها توانایی و ابزار همدستی (شرکت) در آن را دارند، پیکارهای انتحاباتی است.»۱

رژیم تبهکار و زنهارخواهِ دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران در همدستی سرراست و آشکار با کشورهای امپریالیستی باختر زمین و تا اندازه ای ریزه خواران چینی و روسی شان، کار و زندگی کارگران و زحمتکشان میهن مان را در کردار با بن بستی مرگبار روبرو نموده است؛ این همدستی، نه از جایگاه رژیم و دولتی که به هر رو، بدین یا بدانگونه می کوشد تا بهره وری های ملی را چون بسیاری رژیم ها و دولت های دیگر جهان، پاس دارد که بیش از پیش، سرشت نوکری چماق بدست و سرکوبگر را به نمایش نهاده و بازمی تاباند که کاریایی چز پیشبرد آماج های اقتصادی و سیاسی خداوندان سرمایه ی جهان نمی شناسد؛ سرشتی که بویژه پس از دستینه نمودن قراردادهای ننگینِ نامور به «برجام» با آن کشورها رُخ نموده و هست و نیست کارگران و زحمتکشان ایران را به باد می دهد:
«... وضعیتی به غایت ستمگرانه و وارونه ... [که در آن] جای متهم و مجرم ستمگر با دادخواهان در مقابل چشمان میلیون ها نفر مردم شریف ایران و جهانیان عوض شده و کار به جایی رسیده است که غارتگران و چپاولگران به خود جرات میدهند کارگرانی را که عمری رنج و محنت کشیده و اینک با عدم پرداخت دستمزدهای شان، آنان و خانواده های شان را در فقر و گرسنگی مضاعف و غیر قابل تصوری فرو برده اند به دادگاه بکشانند.

این وضعیت غیر قابل تحمل است و باید به فوریت به جای کارگران معترض هپکو، کارفرمای این شرکت و حامیان آشکار و پنهانش در نهادهای قضائی و دیگر دستگاهها به جرم عدم پرداخت دستمزد آنان و تحمیل فقر و گرسنگی به هزاران انسان پیر و جوان و خردسال به محاکمه کشیده شوند.»۲ 

نمونه ی «هپکو»، یکی از صدها نمونه در چند سال کنونی است و گفته ی یاد شده از «سیلونه»، در همینجا هسته ی درست خود را برُخ می کشد:
پیگیری چنین وضعیتی نه تنها ستمگرانه است و جایی برای شکیب بیش تر بر جای نمی نهد که ساختارهای رستایی ـ سیاسیِ کارگری از توان رویارویی پیگیر و استوار با چنان فشارهایی آماجمند در درازمدت برخوردار نیستند؛ فشارهایی رویهمرفته خوب برنامه ریزی شده برای نابودی اقتصاد ملی که نیروی سهمگین امپریالیستی را نیز پشتوانه دارد. سخن بر سر گونه هایی از برخورد پُرکاربرد (رایج) بر بنیادِ نگرشِ ایستا (متافیزیکی) و خشک مغزانه ی «این بجای آن»، کنار نهادن چنین ساختارهایی و بکارگیری ساختارهایی سازگارتر بجای آن ها نیست که بر سر دیدنِ بهتر دورنمایِ پیشِ رو، روشن نمودن چارچوب ها و راهبردهایی سازگار با دورنمایی درخور اوضاع و شرایط کنونی ایران و جهان است. بزبانی باریک تر، چنانچه بهبودهای کوچک (اصلاحات ریز) در این یا آن زمینه ـ که آن را می توان با دگرگونی های چندی (کمّی) سنجید! ـ از توان فرارویی به بهبودهای بزرگ چونی (کیفی) در چارچوب ساختار اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی کنونی برخوردار نباشد ـ و به شَوَندِ آزمون های تاکنون بارها و بارها پی گرفته شده و هیچگاه به بار ننشسته و شَوَندهای دانشورانه ی دیگری از چنان توانی برخوردار نیست ـ باید کوشش در راه به بار نشاندن هر یک از آن بهبودها و گام های کوچک را در چارچوب و چشم انداز زیر و رو کردن آن ساختار گنجاند و نه با چشمداشت به بهبودی خودپو که از پیامدهای زیانبار آن، خودفریبی و دل خوش نمودن به پیروزی ها و دستاوردهای کوچک و بزرگ، ولی ناپایدار در گامی به واپس واداشتن رژیم در اینجا و آنجاست که هر آن از توانی درخور برخوردار شود، آن دستاوردها را بازپس گرفته، زیر پا می نهد. گرهگاهِ گفته ی یاد شده از «سیلونه» در همینجاست؛ و درست در همین جاست که نیاز فزاینده به حزبِ کارگری ـ کمونیستی راستین برای سمت و سو دادن و هماهنگ نمودن جنبش های جداگانه و پراکنده ی کارگران و زحمتکشان، خود را بیش از پیش برُخ می کشد؛ حزبی که اگر هستی ندارد، باید آن را از نو ساخت و با شایسته ترین فرزندان طبقه کارگر و سایر زحمتکشان پیرامون آن، فداکارترین و سازمانده ترین سندیکالیست ها و در کنارشان، اندک روشنفکران کوشا و رزمنده با پایگاه خلقی و نیز خوب ساز و برگ یافته به «سوسیالیسم دانشورانه» آراست.

ب. الف. بزرگمهر   چهارم دی ماه ۱۳۹۶


پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از کتاب ارزنده ی «مکتب دیکتاتورها»، نوشته ی «ایگناتسیو سیلونه» (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از سوی اینجانب: ب. الف. بزرگمهر )

درباره ی «ایگناتسیو سیلونه» در «ویکی پدیا»ی پارسی، چنین آمده است:
سیلونه دوران کودکی را با تنگدستی گذراند و در زمین‌لرزه ی سال ۱۹۱۵ ایتالیا، پدر و مادر و پنج برادر خود را از دست داد. در ۱۹۲۱ به حزب کمونیست ایتالیا پیوست و با دستگاه فاشیستی موسولینی به پیکار پرداخت. در ۱۹۲۷ سفری به شوروی کرد و پس از بازگشت از آن سفر، مانند دیگر همکاران خود، آندره ژید و آرتور کوستلر و سایرین، راه ناوابسته ای در پیش گرفت؛ چنانکه در ۱۹۳۰ از حزب کمونیست ایتالیا کناره گرفت. وی به شَوَند کنشگری های سیاسی ناگزیر شد در ۱۹۳۰ به سویس بگریزد و شاهکارهای خود مانند «نان و شراب» و «فانتامارا» و «دانه زیر برف» و «یک مشت تمشک» و «رازلوک» و «روباه و گل‌های کاملیا» را در آنجا نوشت. سیلونه در هنگامه ی «جنگ جهانی دوم» به میهن خویش بازگشت و در جنبش زیرزمینی ضد فاشیسم بر ضد حکومت موسولینی رزمید.

در سال ۲۰۰۰ [بیست و دو سال پس از مرگ سیلونه!] ، دو تاریخ نگار ایتالیایی به نام‌های «داریو بیوکا» و «مائورو کانالی» "گواهی هایی" را منتشر کردند که نشان می‌داد سیلونه از سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۳۰ با نام ساختگی «سیلوستره» برای پلیس فاشیستی ایتالیا خبرچینی می‌کرده‌است. انتشار این "گواهی ها" جنجال فراوانی برانگیخت که بر بنیاد آن ها، پیوستن سیلونه به «حزب کمونیست ایتالیا» با آماج رخنه در آن بود و او در دستگیری بخشی از رهبران آن حزب نقش برجسته ای داشته است. (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن و افزوده های درون [ ] نیز همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

واپسین بند نوشته ی بالا درباره ی خبرچینی آن کمونیست برجسته را به هزار و یک شَوَند که جای سخن در آن باره، اینجا نیست، نمی پذیرم و می توانم با اطمینان بسیار بالا درباره ی آن دو تن که پس از بیست و دو سال از مرگ وی، چنان اتهامات تبهکارانه ای درباره ی وی منتشر کرده اند، بگویم که مزدور و پادوی «سازمان مافیا»ی بویژه نیرومند در آن هنگام و خداوندان زر و زور و نیرنگ بوده و گواهی شان نیز پایه و بنیادی ندارد. بر بنیاد کارکرد این کمونیست برجسته ی دوران که از نخستین بندِ نوشته ی «ویکی پدیا» نیز بیرون می تراود، کتاب های بسیار خوب و ارزنده ی وی و بسیاری نمودها و نشانه های دیگر، آن "گواهی" های جنجالی جز دستپخت سازمان های خبرچینی ایتالیا و «یانکی» ها و شاید سایر سازمان های خبرچینی برای بدنام کردن این فرزند برومند جنبش کمونیستی و کارگری بیش نیست. بدنام نمودن هایی حساب شده و گاه بسیار زیرکانه و خوب ساخته و پرداخته شده که پیش از آن از مارکس و انگلس گرفته تا لنین و همه ی دیگر کسانی که سرشان به تن شان خوب می ارزیده و از آن میان، تقی ارانی، دانشمند انقلابی میهن مان در دوران کنونی نیز بکار گرفته شده است. بدنام نمودن هایی که کمابیش هیچگاه مانند آن ها برای رهبران بی بو و خاصیت تمرگیده در رهبری چنان حزب ها و سازمان هایی پیشینه نداشته یا باریک تر بگویم: من درباره شان چیزی نخوانده و نشنیده ام.  ب. الف. بزرگمهر    چهارم دی ماه ۱۳۹۶

۲ ـ برگرفته از «احضار و پرونده سازی علیه کارگران هپکو را قویا محکوم می کنیم»، اتحادیه آزاد کارگران ایران  یکم دی ماه ۱۳۹۶  (افزوده های درون [ ] از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!