«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ آبان ۲۳, پنجشنبه

بسیاری از مردم جهان، مِهر وی را بِدِل گرفتند و کاسترو جاودانه شد ... ـ بازانتشار

به پاس جاودانه فیدل کاسترو

اندیشه پردازی و بنیادهای اندیشگی، برای ما چیزی سپندینه نیست که ابزار کار است

او وجدان جهان زحمتکشان و رنجبران بود و تا پایان زندگی پربار و آموزنده اش، در راه ببار نشاندن بهترین آرزوها و آرمان های آدمی رزمید و پایدار ماند؛ بی هیچ خشک مغزی و از بر کردنِ مشتی فرمول که همچنان در میان بسیاری از نیروهای نامور به «چپ» چشم را می آزارد. همواره برخوردی زنده و جاندار به روند و چگونگیِ کار و پیکار توده های مردم کوبا و جهان داشت:
نشانه ای از باور ژرف و دانشورانه ی وی به نیروی سازنده و آفرینندگی توده های کار و زحمت؛ همراه با گونه ای برخورد کاربردی (پراتیک) ویژه ی خویش که از دید من، دستِکم از این سویه به شیوه ی برخورد دانشمند تیزبین انقلابی: «و. ای. لنین» بسیار نزدیک بود و با آن پهلو می زد. آماج سخنم در این باره، تنها انقلاب کوبا برهبری وی نیست؛ نمونه ای چشمگیر از شیوه ی برخورد وی، در آستانه ی فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» و پس از آن رُخ نمود؛ در چنان اوضاع دشواری که بسیاری از «کمونیست های پیشانی سپید»۱ در بسیاری از کشورها به تُنبان خویش ریدند یا سرِ خر را بسوی این یا آن گونه از «سوسیال دمکراسی» آزمون پس داده و پناه بردن به زیر چترِ آنچه «دمکراسی پارلمانی» نام گرفته، کژ نموده تا همچنان بر خرِ مُراد خویش سواری کنند، شیوه برخورد وی، باوری ژرف به «سوسیالیسم دانشورانه» و شایستگی در چگونگی کاربرد باریک آن را بیش از پیش به نمایش نهاد.

آن دانشمند تیزبین انقلابی، چند سالی پس از پیروزی انقلاب سترگ اکتبر ۱۹۱۷ روسیه، در میانه ی گفتگویی با نویسنده ی نامدار پرولتری: «ماکسیم گورکی» با بدبینی و اشاره به زنهارخواهی روشنفکران و سنگ اندازی های پی در پی شان در راه پیشرفت انقلابی که تازه ریشه کرده و جوانه می زد، چنین می گوید:
«خودمانیم! بسیاری از ترس به پیمان شکنی و زنهارخواهی نمی گرایند که خودپرستی و ترس از دست دادن جایگاه و بیم آنکه اندیشه پردازی ها (تئوری ها) و بنیادِ باورهای دلبندشان در درگیری با کردار و زندگی آسیب ببند، آن ها را به این کار وامی دارد. ما این ترس را نداریم. اندیشه پردازی (تئوری) و بنیادهای اندیشگی، برای ما چیزی سپندینه (مُقَدّس) نیست که ابزار کار است.»۲ فیدل کاسترو نیز به آرش باریک واژه، همینگونه می اندیشید و از آن برجسته تر، اندیشه ی انقلابی را به کردار فرارویاند؛ کار و کاریایی که از هر آدمی برنمی آید.

فیدل کاسترو، آنگونه که چندی پیش، برخی روشنفکران دوآتشه ی سال ها پیش، جَک و جانوران «سوسیال دمکرات» و هر کون نشور همچنان نامور به «چپِ» تن داده به مزدوری این یا آن کشور امپریالیستی که ناگهان «فیلش یاد هندوستان کرده» و شمار کمابیش بسیاری، نوشته هایی رویهمرفته بی آرش و مانش، در بزرگداشت یا بهتر بگویم: بالای تاقچه نهادنِ «مارکس سپندینه» از خود در کرده بودند،۳ نیازمند «بازگشت به مارکس» (یا «انگلس» و «لنین») نبود. او سازگار با دوران خویش به همان راهی رهسپار شد که یک یکِ هر کدام از آن دانشمندان انقلابی بهنگام خود، پیمودند. او همراه با دیگر رفیقان راه، در دگرگونی های ژرفِ انقلابیِ کوبایِ ستمدیده، رنجور و له شده زیر دست و پای یکی دو سده بهره کشیِ بهره کشان اسپانیایی و سپس در دوره ای نزدیک تر، امپریالیست های ششلول بند «یانکی»، همه ی دانش و بینش و کوشش خود را بکار گرفت؛ آموخت و باز هم آموخت. او همراه با دیگر رفیقان راه، اندیشه ی انقلابی «سوسیالیسم دانشورانه» را جامه ی کردار پوشاند و کوبا و توده های مردم آن را به ترازِی از دانش و فن و هنر و کاردانی در کمابیش هر زمینه ای فرارویاند که برای توده های مردم جهان نمونه شد؛ نمونه ای درخشان از آنچه شدنی بود و همچنان هست. بسیاری از مردم جهان، مِهر وی را بِدِل گرفتند و کاسترو جاودانه شد ... 

ب. الف. بزرگمهر   هشتم آذر ماه ۱۳۹۷


پی نوشت:

۱ ـ بله! درست دریافتید؛ بجای آن، همانگونه که زبانزد کهن می گوید، «گاو» نیز می توان نشاند!

۲ ـ برگرفته از کتاب «لنین»، نوشته ی «ماکسیم گورکی»، برگردانِ زنده یاد کریم کشاورز (با ویرایش و پارسی نویسی درخور از اینجانب؛ برجسته نمایی های متن نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۳ ـ «بخدا سوگند، ما همچنان مارکسیست هستیم و برای کارگران جهان، آینده ای نیک آرزومندیم»، ب. الف. بزرگمهر   چهارم خرداد ماه ۱۳۹۷


هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!