«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ آبان ۲۳, پنجشنبه

دیگر همین مانده که بگردیم برای این آکله مرد پیدا کنیم؟!

دوباره زن کردن، امری گمان برانگیز و کَاَنَّهُ پوچ و بزبان شریعت: «باطل» است

شما آقای عبدالعالی که کُس می گویی، کمی با خود بیندیش! آیا می توانی میان همسری همسن و سال خود که مانند خود شما پژمرده و کَاَنَّهُ «بَهوت افسرده» است و دختر جوان سیزده چهارده ساله ای که تا همین دیروز فرزندخوانده ات بود، عدالت را رعایت کنی؟ اگر بگویی بله، معلوم است که کَاَنَّهُ در پررویی دست ما را از پشت بسته ای!

تو که نعوذ بالله، مُقدس تر از پیامبر تازی خودمان نیستی که سرانجام نتوانست تا ۹ سالگی عایشه تاب بیاورد و با همداستانی پدرش با این سوگند که تا آن هنگام دندان روی جگر بگذارد، آن دخترک را به بیت خود آورد و هر از گاهی برای آماده نمودنش ناگزیر می شد، اسباب بازی خود را نیز کنار عروسک های عایشه در میان دامنش بنهد تا به آن خو بگیرد و برای «جهاد اکبر» آماده شود. خوب! آن دخترک در سن و سالی نبود که چون دیگر همسران پیامبر عظیم الشان، برای خود اتاقی جداگانه داشته باشد و پیامبر ناگزیر بود شب ها از وی پرستاری کند و کنار حضرتش بخواباند. حال چه می گفت که خوابش ببرد، بر ما روشن نیست؛ ولی نفسِ همین کار، زیر پا نهادن دادگری یا بزبانی که شما و آن پیروان چپ نمک گیر ما بهتر درمی یابید، پایمال کردنِ «عدالت» است. البته نباید این را می گفتم که برخی از آخوندهای خشکه مقدس مان ما را به زندقه و اینا متهم نموده، برای مان خدای ناکرده پاپوش درست کنند. چرا راه دور برویم؟ شما از همین جناب حسین نوری همدانی خودمان، «دامَش برکاته»، بپرسید تا پاسخ شما را بدهد. نخستین همسرش که تنها چند سالی از وی کوچک تر است، هنگامی که به اتاق وی می رود، خودش را به قرآن خوانی یا تَلَمُّذِ نهج البلاغه و کتاب «علّامه حلّی» و اینا می زند؛ دماغ بحمدلله درازش را بیش تر در کتاب فرو می برد و انگار آن زن بیچاره را نمی بیند؛ مگر آنگاه که بخواهد ریشش را شانه کند یا ناخنش که دراز شده را کوتاه کند. بحمدلله حالا دیگر در این دوره، شپش جوریِ ریش و پشم و اینا دیگر در کار نیست؛ هر روز دو سه بار دوش می گیرد و گاهی در وان، «غُسل جنابت» می کند؛ ولی همین جناب، اگر جوان ترین همسرش که هنگام ازدواج با وی هفده سال بیش نداشت، برای درخواست پول یا چیزی دیگر به اتاق قدم رنجه کند، گُل از گُلش می شکفد و انگار ده سال جوان تر می شود! این هم نمونه ای از رعایت عدالت که عین بیداد است و ناخودآگاه نیر رُخ می دهد. این نکته ی آخر را دانسته برای آن دسته از خُشکه مقدس هایِ دشمنِ خودمان اشاره کردیم که بیخودی به ما گیر ندهند. «... بنابراین هر گاه از نظر عقلایی، عدم تحقق رعایت عدالت بین همسران محتمل باشد، ازدواج مجدد شوهر جایز نیست.»۱ و بخودی خود معلوم است که از دیدگاه آماری و ضریب جنّی و اینا کمابیش همیشه، یعنی در بیش از ۹۵ درصد موردها دوباره زن کردن۲ امری گمان برانگیز بوده بلکه کَاَنَّهُ پوچ و بزبان شریعت، «باطل» است؛ این ها را علی الخصوص برای آن گروه از اسلام پیشگان که از هیچ و پوچ در آغاز انقلاب اسلامی آغاز کرده و اکنون کار و بارشان از ۱۰۰ بسی فراتر رفته و سرپرستی دخترکانی بینوا را بر دوش می گیرند، می گویم:
انگار خربزه یا هندوانه ی هنوز نرسیده را چند ماه مانده به شب یلدا به «ثَمَنِ بَخس» خریده تا آن شب، رسیده اش را به تنهایی نوش جان کنند! عِندِ حرام است و همه تان به دوزخ رهسپار خواهید شد و خدا همه ی شما را آنجا کیفرهای گوناگون خواهد داد تا خودم برسم و هر روز به کون و کپل تان چنان تازیانه بزنم که در میان آتش آنجا جوی های خون روان شود.

حال بماند که برخی از پس یک زن هم برنمی آیند و هر از گاهی لنگه کفش نوش جان می کنند، برای خودنمایی پای به میدان می نهند و پرت و پلا می گویند؛ از آن میان، آن «یادگارِ دُردانه ی نظام» که چندهمسری را حق «طبیعی مردانی که شرایط آن را دارند»۳ انگاشته، در جای دیگری از افاضات خود، تیزی نیز در کرده و فرموده است:
«چند همسری از حقوق زن است نه مرد!»۴ سخنی که با کژاندیشی و کژرفتاری سرشتی که از قدیم الایام در دوست گرمایه و گلستانِ از دست رفته مان سراغ داریم و نشانه های آن در بازماندگان وی نیز دیده می شود، دستاویزی برای آن آکله ی ذلیل مرده۵ شد تا بنیانِ دین مبین اسلام را بلرزه درآوَرَد و زیانم لال، بگوید:
«... اگر چند همسری لازم و ضروری است و بر خلاف فطرت و طبیعت نیست، چرا مرد‌ها حاضر نیستند چندهمسری زنان را تحمل کنند؟»۶

ما که از خودی و ناخودی گرفته تا اروپایی و آمریکایی و آن لات بی همه چیز «یانکی»، یک یکِ خط قرمزهای مان را لگدمال کرده اند؛ دیگر همین مانده که بگردیم برای این آکله مرد پیدا کنیم؟! آیا سخنی بیهوده است، اگر بخواهیم به کون و کپل سپید و چاق و چلّه ی آن دُردانه که توپ را جلوی دروازه کاشت تا این آکله هم به ما گُلی بزند، تازیانه ای چند بزنند تا دیگر از این شکرها نخورد؟! گرچه، شما را هم خوب می شناسم و می دانم هم اینک بجای اینکه به درونمایه ی سخنم باریک شوید با خود می اندیشید:
از کجا می داند سپید و چاق و چلّه است؟ بله می دانیم و حتمن لازم نیست بچه بازِ بیت مان: توسی گندم نژاد بگوش ما رسانده باشد؛ در دَم و دستگاه مان توی سرِ سگ بزنی، الا ماشاء الله سبزی پاک کن و دور قاب چین و خبرچین و اینا هست و با هم چشم و همچشمی هم می کنند.

از زبان «کیر خر نظام»:  ب. الف. بزرگمهر  ۲۳ آبان ماه ۱۳۹۸  

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از تارنگاشت «کیر خر نظام»  ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۸

۲ ـ همانا «زن گرفتن» به گویش مردم سرزمین های کانونی ایران، چون یزد و اردکان و بافق و ...

۳ ـ برگرفته از «تابناک» ۲۰ آبان ماه ۱۳۹۸

۴ ـ همانجا

۵ ـ فائزه نوقی بهرمانی (نامور به هاشمی رفسنجانی)

۶ ـ گفته های فائزه نوقی بهرمانی درباره ی چندهمسری مردان در «شریعت شتری»، برگرفته از «تجارت آنور خط»  ۲۰ آبان ماه ۱۳۹۸

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!