«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ فروردین ۲۵, چهارشنبه

انگار شما روی دست آن برادر زده اید؟!

ما همین دیروز پریروز به آن برادر دانشمندمان، عین الله تذکر دادیم؛۱ انگار شما روی دست آن برادر زده اید؟! این حرف مفت ها چیست که «... ظاهرا جنایت صهیونیست ‌هاست و اگر صیهونیست ‌ها علیه ملت ما کاری کنند، پاسخ آن را خواهیم داد و اولین پاسخ این بود که ما به جای سانتریفیوژآی ‌آر-۱، آی ‌آر-۶ می ‌گذاریم تا بفمهند که نمی ‌توانند ما را از این قدرت باز بدارند؛ آن ‌ها می ‌خواهند دست ما در مذاکرات خالی بشود ولی با دست پُر تر در مذاکرات خواهیم بود.»۲ ما را هم پاک گیج کرده اید. بالاخره آیا کار آن هاست یا نه؟! شمرده ای ببینی تاکنون چند بار شما یا دیگر برادران دست اندر کار اعم از سپاهی و غیره و ذالک گفته اید، پاسخ خواهیم داد؟

خوب! بگذار هر وقت پاسخ سزاوار دادی، بیا بگو: این هم پاسخ ما! یا اصلن نیازی به آن هم نیست؛ همینجور که آن ها مهر خاموشی بر لب زده و در دل به ریش همه مان می خندند. علاوه بر آن، مگر «آی ‌آر-۶» پس از جنایت، آن هم یکروزه، نصب شده که دروغ می بافی؟ نکند آن ها را هم چون عوام النّاس خودمان، گاگول فرض کرده ای که اینچنین قُمپز در می کنی؟! برادران مسوول ما از کِی تا بحال و چجوری توانسته اند به چنین شتاب حیرت انگیزی دست پیدا کنند که من باب مثال، در چشم بهم زدنی «آی ‌آر-۶» نصب کنند؟!

از همه مهم تر، منظور جنابعالی از اینکه «... آن ‌ها می ‌خواهند دست ما در مذاکرات خالی بشود؛ ولی با دست پُر تر در مذاکرات خواهیم بود»، چه بود؟ کدام ها؟! این هم مانند نمونه ی بالا: بگذار وقتی انشاء الله دست تان پر شد ... لا الله الّا الله! شاید ما کم کم خِرِفت و خِنگ شده ایم؛ ولی دست که پر باشد، چه نیازی به  مذاکره؟! بجز این، مگر خودتان نمی گویید «ظاهرا جنایت صهیونیست ‌هاست ...»؛ بنابراین اول «آن ها» را پیدا کنید و پس از آن دوغ و دوشاب تان را مخلوط کرده، میل بفرمایید؛ ثانیا اینجوری که گفته اید، بوی آن را می دهد که کَاَنَّهُ ما سرگرم غنی سازی برای ساختن بمب اتمی هستیم و می خواهیم قدرت مان را برُخ شان بکشیم! یا شاید هم عمدا اینجوری می گویید که باز هم تن به یک بی ناموسی دیگر بدهید و سرشکسته نزد ما بیایید و بگویید: چاره ای نبود؛ دست مان خالی بود و ناچار شدیم امضاء کنیم؟ چند بار می خواهید ما را به نرمش قهرمانانه وادارید؟

از این ها که بگذریم، واقعأ چه به سر آن برادر پا شکسته آمده؟۳ پیش از جنایت بود یا پس از آن یا شاید همزمان با آن؟ کار او سخنگویی آن سازمان است یا بازرسی لوله ها و سوراخ سنبه های تأسیسات؟! نکند این هم کار دشمن است که آن را لاپوشانی می کنید؟

از زبان کیر خر نظام خرموش پرور:  ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ فروردین ماه ۱۴۰۰

پی نوشت:

۱ ـ «اگر دشمن کور خوانده، چجوری تا دل کوه آمده و آنهمه تجهیزات ارزشمند را نابود کرده؟!» ب. الف. بزرگمهر   ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۰

https://www.behzadbozorgmehr.com/2021/04/blog-post_12.html

۲ ـ برگرفته از «اسپوتنیک»   ۲۵ فروردین ماه ۱۴۰۰

۳ ـ «حادثه ناگواری بود اتفاقی که برای برادر عزیزمان آقای کمالوندی روی داد. ما برای بازدید به نطنز رفته بودیم که ناگهان کنترل را از دست دادند و افتادند. مچ پایشان آسیب دید و مقداری از سر و نزدیک چشم آسیب دیدند.»

گفته های پوشیده ی «عین الله رژیم» درباره ی افتادن بهروز کمالوندی در چاهکی به ژرفای هفت متر و شکسته شدن هر دو پایش، برگرفته از «ایسنا»  ۲۳ فروردین ماه ۱۴۰۰

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!