«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ مرداد ۱۵, دوشنبه

مشنگ های خوار ننگ ایران و ایرانی، هر بار سیلی جانانه ای نوش جان می کنند ـ بازپخشش

به بهانه ی بازپخشش

خوار و سرافکنده شدید؟ آبروی داشته و نداشته تان نزد گاگول های ذوب ولایت باز هم بیش تر ریخت؟ خب! چه اشکالی دارد؟ شما که به این خواری و سرافکندگی سال هاست خو گرفته اید؛ توده های مردم ایران هم بیش از پیش سرشت سگ مذهب تان را شناخته و آن ۷⸓ رایی هم که آورده اید باز هم از آن کم تر است و برخی «چوخ بختیار»ها از ترس و دوراندیشی که مبادا آب حوض شان موج بردارد، رایی به صندوق های تان ریختند. بگذار باز هم بیش تر سرافکنده شوید و نگاه دزد پلیدتان با نگاه مردمی که در گنداب ولایت دست و پا می زنند، گره نخورد. خوب هوای کار را داشته باشید که دیگر نمایش خونخواهی و اینا که آن بار چاکرمنشانه به آگاهی «یانکی» ها رسانده بودید تا بگوش «عزراییل» برسانند و به زبانزد زیبای ایرانیان: «به در گفتید که دیوار بشنود»، پی گرفته نشود؛ وگرنه، بسانِ آنچه در فیلم پیوست ریشخندِ ششلول بازی که بیگمان آن را دیده اید، رخ می دهد باز هم با دندان های کلید شده از خشم، کشیده های جانانه نوش جان خواهید کرد. بهترین راه برای تان این است که گورتان را از این کشور باستانی هر چه زودتر گم کنید و برای هیچ و پوچ و کشته شدن آن «مجاهد اکبر» که همراه خانم والده سالی یکبار نوزادی تازه به مردم نگونبخت پلستین پیشکش می کرد، ایران را به جنگ نکشانید. این را هم بیفزایم که چنانچه به این کار دست یازید، چوب آن را نخست خودتان و خزینه نشین های خوش چس تان خواهید خورد.    

ب. الف. بزرگمهر   ۱۵ امرداد ماه ۱۴۰۳ 

***

مشنگ های خوار ننگ ایران و ایرانی، هر بار سیلی جانانه ای نوش جان می کنند

این روزها هر مشنگ کون دریده ای از آن جان ننه اش: «سردار پنچسیری» گیج و گول گرفته تا «رهبرکونکونک باز نظام» از سیلی زدن به گوش «عزراییل» سخن رانده و می رانند. خواندن چند تایی از اینگونه گزارش ها که گویا با سیلی زدن می خواهند «عزراییل» را از کردار زشت خود در کشتن تنی چند از خرموش های پاسدار مزدور در سوریه پشیمان کنند، مرا به یاد فیلم خنده داری انداخت که سال ها پیش در «یوتیوب» دیده بودم؛ دیروز بازه ای از وختِ نازنین و کمیاب خودم را برای یافتن آن که حتا نامش را نیز فراموش نموده بودم به باد دادم. آنچه در پیوند زیر* می بینید، درست همان پاره ای از فیلم است که دنبال آن می گشتم:
ششلول بندهای بیکاره ای گردآمده در میکده (+ روسپی خانه) ای که ششلول بند جوان تازه رسیده را به ریشخند گرفته و همراه با متلک و گاه ناسزاهای چاروادری به چالش می کشند و هر بار که یکی از آن ها برای ترساندن یا کُشتنش ششلول می کشد، سیلی جانانه ای از تازه رسیده دریافت می کند تا جای خود را بهتر بشناسد.

ماجرای مشنگ های خوار و کون دریده ی ننگ ایران و ایرانی که از زمانی پیش به این سو خود را بیش تر زیر نامِ نامی ایران پنهان نموده و اسلام گویی را تا اندازه ای بسیار بدست فراموشی سپرده اند، کم و بیش همین رنگ و بو را دارد. این پاره فیلم کوتاه را ببینید و در میان این همه بدبختی و سرافکندگی گرانبار شده از سوی مشتی نابکار دله دزد به نان و نوا رسیده و نونوار شده، کمی بخندید.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۴ فروردین ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/04/blog-post_12.html

* https://www.youtube.com/watch?v=GPhT2HTLKLI

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!