«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ دی ۸, چهارشنبه

این سگ الهام بخش ماست

... این هم سگ نازنین و تیزدندان مان که از نژاد «ژرمن شپرد» و تُخم و تَرَکِه ی یکی از توله های سگِ هیتلر خدابیامرز است.* این سگ الهام بخش ماست.

از زبان «پرزیدنت بادبادی»:  ب. الف. بزرگمهر   هشتم دی ماه ۱۴۰۰

* «پرزیدنت بادبادی»، همراه همسر بی زبان و سگش از نژاد نامور به «ژرمن شپرد» در دیدار با گروهی از کارمندان خراب شده ای به نام «آیزنهاور» («آلزایمر» هم می توان خواند!) در «کاخ سپید» یا همانا کاخ روسیاه از دید بسیاری از مردم جهان که نویسنده انگار پسرخاله یکی یا شاید هر دوی شان است از آن ها بسیار خودمانی با نام های کوچک شان: «جو و جیل» یاد نموده و مرا ناخودآگاه به یاد یکی از آمیخته واژه هایِ ساخت و پرداخت مادرم انداخت که در زمینه ی درهم آمیزی واژه های ترکی و پارسی و آفرینش واژه های شگرف و خنده دار از ویژه کاری شایان درنگی برخوردار بود؛ یکی از آن ها ناسزاگونه ای به نامِ «گُزگیل» (تا اندازه ای بسان «جو جیل») بود که من و یکی از خواهرانم، یک بار هر چه کوشیدیم آن را ریشه یابی کنیم بجایی نرسیدیم.   

شوربختانه، پرتوری از آن کارمندان در آن تارنگاشتِ پارسیِ شکسته بسته نویس به نام «اسپوتنیک» گنجانده نشده بود که خرسندی شان را از این دیدار نمایش دهد.





هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!