«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۸ فروردین ۱۷, شنبه

... نه جایی در ایران خواهید داشت و نه پایی استوار در آنجاها که پول چال کرده و می کنید

می بینید؟! یا خشکسالی یا چنین تندآب های بی پیشینه ای که دستِکم پدران و مادران مان نیز مانند آن را به یاد نمی آورند؛ همه پیامد نادانی ها و نابکاری های انباشته شده بدرازای چهل سال؛ تنها بلدید، خوب سخنرانی کنید؛ درباره ی خوبی ها و رهاوردهای اسلام، داد سخن بدهید. ببخشید! یادم رفت که بگویم: دله دزدی و خورد و برد را هم به همان اندازه یا شاید بیش تر می دانید و در چال کردن پول ها و سرمایه های مردم ایران در گوشه کنار جهان نیز بیگمان استادید. می آیید؛ پایی به آب می زنید؛ نمایشی می دهید و می روید. با این همه بلا، دیشب توانستم ویلاهای افسانه ای شماری چند از شما در لواسان را نگاه کنم. چه گوشه ی دنجی برای خود فراهم کرده اید: جزیره ی خوشبختی در میان گرداب بلا! خوش تان باد. بالگردهای تان هر روز بالای سرمان می چرخند؛ دوری می زنند و می روند. حتا امام جمعه مان نیز که چون ما در این تندآب گیر کرده با شگفتی می پرسد:
برای چه دور سرمان چرخ می زنند، بی آنکه کاری انجام بدهند؟! آیا همان آقایان را می آورند تا دست گل به آب داده شان را بهتر ببینند؟ می گویند، دور و بر منطقه های نفتی و شاید برخی جاها از آنِ «از ما بهتران» را چنان خوب پاس داشته اند که کم ترین نشانی از تندآب در آنجاها نیست. بله! درمی یابیم نفت تا چه اندازه سودمند است؛ دستکم به آن اندازه که تندآب خروشان را بسوی کشتزارها و خانه و زندگی مردم در روستاها کژ کنید تا آنجاها گزندی نبینند. بیگمان هم اکنون که این چیزها را می گویم به سوراخ بزرگ روی شلوارم چشم دوخته و خواهید گفت: فرشتگان آسمانی از این ندانمکاری من، اشک می ریزند. بگذار آن ها اشک بریزند! بجایی برنمی خورد؛ ولی شما بیش از آن از زبان درازیم، آشفته شده اید. این را هم می دانم و نیک درمی یابم. با این همه، باید گورتان را گم کنید و به کانادا و اینا بروید. دلم و دل ما مردم با همه ی این ها برای تان می سوزد:
بی آبروهایی دو سر گُه که در فرجامِ کار نه جایی در ایران خواهید داشت و نه پایی استوار در آنجاها که پول چال کرده و می کنید. گورتان را که گم کنید، همه را از حلقوم تان بیرون خواهند کشید و چه بسا بزندان نیز افکنده شوید. مرده شورتان ببرد که زندگی برای مردم ایران بر جای نگذاشته اید!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۷ فروردین ماه ۱۳۹۸

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!