«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۷ آذر ۲۸, چهارشنبه

از روز نخست نیز همین بود که اینک می بینی!

همه شان از وزیر و وکیل گرفته تا آفتابه دار «آقا»، دست شان آمده در چه بن بستی گیر کرده و مردم ایران را به چه تنگنایی گرفتار نموده اند. همه شان نیک می دانند با دسته گلی که به آب داده و ننگین ترین قرارداد فراقانونی و در بخشی بهنگام خود، پنهانِ تاریخ ایران را دستینه نمودند، ایران را کَت بسته به امپریالیست ها سپرده و ناچارند برای پایوری هستی ننگین خویش با هر ساز آن ها پایکوبی کنند و دست افشانند. همه شان بخوبی می دانند که دست و پای شان در پوست گردوست و با نابکاری آمیخته با نابخردی، گردن ایران را زیر ساتور «قطعنامه فصل هفتم منشور سازمان ملت ها» برده اند. با این همه، گروهی از بی چشم و روترین شان که از آمادگی همه سویه برای پذیرش نقش چاکری و نوکری «یانکی» ها و حتا فراخوان به آن ها برای چنگ اندازی نظامی به میهن مان، بی هیچ چَک و چانه ای، برخوردارند، همچنان با فرار به جلو، چنان قرارداد ننگین، بس زیانبار و مایه ی سرافکندگی ایرانیان که زیر پا لگدمال نیز شده را دستاوردی بزرگ جا می زنند و درباره اش یاوه سر هم کرده بخورد یکدیگر و مردم می دهند؛ در برابرشان، گروهی دیگر و در بالای سر همه، «کیرِ خرِ دروغگو و فریبکار نظام»، برای کاهش فشار و بازخواست پس ندادن، هر از گاهی آه و ناله سر می دهند، غُر و لُند می کنند، گاه ناسزایی چاشنی زرزرهای همیشگی شان می کنند و از همه بدتر، می کوشند تا گناه بزرگ انجام شده که خود نیز دست اندر کار و حتا کارگردان آن («کیرِ خرِ نظام») بوده اند را بگردن گروه دیگر بیفکنند که بهنگام خود، پوش لای پالان وی که «یک نانوایی را نیز نمی تواند بچرخاند»، نهادند و وی را به هماغوشی با «شیطان بزرگ» («سوسن خانم» یا بچه باز بجای توسی رنگ، رنگی پنگی!) دلگرم نمایند. کاری نه از این بیش تر انجام می دهند و نه حتا اگر بخواهند از توان انجام آن برخوردارند:
موش های توسری خوری که شکم پر می کنند و روزانه چندین بار، بالا پایین می شوند و گاهی دست یا کون شان را رو به «آسمان هفتم» می گیرند تا الله از آن ها خشنود باشد و بر گناهان بیشمارشان چشم پوشد؛ و اینگونه که پیداست، آرمان و آرزو و ناموس و بی ناموسی هر دو گروه نیز هر کدام بگونه ای با مرده ای به نام «برجام»، گره خورده است. این هم یکی از آن هاست که پیش ترها اگر چیزی بر زبان می راند، خودش هم درنمی یافت، چه می خواسته بگوید؛ ولی اینک بحمدلله زبانش کمی باز شده و چنین فرمایش حکیمانه ای از خود در کرده است:   
«امروز روز دفاع ملی برای جمع‌بندی برخی تجارب نافرجام است؛ آیا امضای کَری تضمین بود یا نه؟ آیا باغ گل بی برجام، بار دارد یا نه؟ آیا برجام، آفتاب تابان است یا چراغ خاموش؟ کدام معامله عاقلانه ای وجود دارد که یک طرف به تمامی تعهدات خود پایبند باشد؛ اما طرف دیگر زیر توافق بزند؟!»*

در پاسخ به وی می گویم:
جیجیلی! یا خری یا خودت را به خریّت زده و مردم می فریبی؛ از روز نخست نیز همین بود که اینک می بینی! چنان قراردادی، تنها بالا بردن دست ها در برابر «یانکی» ها و همدستان و ریزه خوارانش بود و بس. در سنجش نسبی با بهره وری های توده های مردم ایران، دستاوردِ بس ناچیزی برای کلان دزدان و پولشویان و خمس و زکات بگیرانِ دوزیست و ساده زیست شان نیز داشت که سر به میلیاردها دلار و یوروی بر باد رفته و به بانک های «از ما بهتران» جهان سپرده شده، داشت و هنوز زیر سرپوشِ «نهاد مالی ویژه» با همدستان اروپایی پی گرفته می شود؛ ولی آیا کم ترین دستاوردی برای توده های مردم ایران داشت؟ می بینی که نه تنها نداشت که هست و نیست ایران را باز هم بیش تر و بی پیشینه تر بر باد داد و کاری کرد که خواهر و مادرت به هر کون نشور عرب و اروپایی بیمار تن می فروشند و دولت «زهدان اجاره ای» نیز با همین آماج، بسیاری از دختران و دخترکان ایرانی را روانه ی «آنتالیا» کرده و می کند؛ از همگروهان خودت نیز هیچ نگویم، بهتر است؛ همین بس که نگاهی به روسپی خانه های اسلام پیشگان در مشهد سپندینه بیندازی و ردِ پای "سپندینگی" آن که تا خوزستان در آنسوی ایران نیز رسیده است را ببینی!

کُ. شعر سر هم نکن جیجیلی! از کدام «دفاع ملی» سخن می گویی؟! گُهی گُنده خورده، ایران را به گند و گه آلوده و آن را به ولایتی آنچنان ناچیز و بی ارزش دگردیسیده اید که ایرانی حتا کمی آنسوتر در خاک گرجستان با ناسزا و دشنام مامورین و مسوولین پاکدست آنجا روبرو می شود و بیگمان به کارهای ناشایستی نیز دست یازیده اند که از چند و چون شان چیز چندانی نمی دانم؛ ولی آیا می توان همه ی پاسخگویی را به تنهایی بگردن آن ها نهاد و خود را آسوده نمود؟ یا نه، نیک که بنگری، همه ی بزهکاری ها، نابکاری ها و تبهکاری ها از نظام سگ مذهب اسلام پیشگان فرمانروا بر آن ولایت که تو نیز یکی از پادوهای آنی، سرچشمه می گیرد؟

کُ. شعر سر هم نکن جیجیلی! اگر نگویم همه، ولی بسیاری از شما تمرگیدگان در هِرَم چنان نظام تبهکاری و پیش و بیش از همه، آن کیرِ خرِ بی پدر مادرِ بیشرف، سزاوار دار یا تیربارانید. کار و کاریایی که تنها با سرنگونی تان به فرجام خواهد رسید؛ و شاید هنوز اندکی دیر یا زود داشته باشد، ولی بیگمان سوخت و سوز نخواهد داشت.

ب. الف. بزرگمهر    ۲۸ آذر ماه ۱۳۹۷

* برگرفته از «کُردانه»  ۲۶ آذر ماه ۱۳۹۷

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!