«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه

بهتر نیست آش خودت را بخوری و حلیم مش عباس را هم نزنی؟!


تصویری از گروهی نشسته در جایی را درج کرده و از آن میان، نوشته است:
«... توده ای ها در لحظه لحظه انقلاب حضور داشتند و در کنار مردم در هر انتخاباتی شرکت کردند.» و من با خود می اندیشم:
درست است که توده ای ها در لحظه لحظه ی انقلاب حضور داشتند و شاید از آن بیش تر تا آنجا که در توان داشتند، هرج و مرج را به سوی آگاهی، سازماندهی توده ای و سمتگیری به سود توده های کار و زحمت به پیش راندند؛ ولی آیا آن ها در هر انتخاباتی شرکت کردند؟! نه، چنین نیست! نقش آن ها، پیشاهنگی مردم و نشان دادن راه از چاه بوده و همچنان هست؛ و نه در کنار مردم در هر کاری یا هر انتخاباتی شرکت کردن!  ... و تازه، این ها چه ارتباطی به تو دارد که دیگر نه چون گذشته، پوشیده که روشن و آشکار از مشتی دزد فرومایه و ایران بربادده، چون اکبر هاشمی بهرمانی (رفسنجانی) و آخوندی امنیتی در جایگاه ریاست جمهوری رژیم جمهوری اسلامی و در واقع از خودِ این رژیم تبهکار، پشتیبانی می کنی و هنوز با گستاخی ویژه ی «بچه پررو»ها و نخاله هایی که بویژه در دورانی دور و دورتر در نقش نوچه های لات ها و چاقوکشان برزن های کهنه ی تهران، چون «چالِ میدان» و «سنگلج» و ... به میدان می آمدند، آش اربابان پلید قدرت را می خوری و سنگ شان را به سینه می زنی؟!

آیا بهتر نیست، اکنون که آب از سرت گذشته و پرده ها به اندازه ای بسنده کنار زده شده، سرِ جایت بنشینی (واژه ای بهتر از این باید بکار می بردم!)، آش نوکریِ خودت را بخوری؟! حلیم «حزب توده ایران» را چرا هم می زنی؟!

ب. الف. بزرگمهر    یکم اسپند ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!