«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۲ تیر ۲۸, چهارشنبه

یادداشت گلرخ ایران برای عباس دریس

یک‌بار جنگ زدگی کافی‌ست تا کل زندگی انسان تباه شود و خواب‌هایش بوی باروت بگیرد. آثار جنگ هنوز در شهرهای مرزی باقی‌ست و پیکر مردمان آن نواحی هنوز از ترکش‌های جنگ تیر می‌کشد. برای برخی‌مان شاید همین جنگ خاطره‌ای باشد از روایت‌هایی که شنیده‌ایم یا آنچه در قاب تصویری دیده‌ بودیم. عباس دریس مردی که جنگ کودکی‌اش را تباه کرده بود، از پشت دیوارهای زندان شاهد تباه شدن کودکی فرزندانش است. عباس با لبخندی بر لب، با رنجی بر پیشانی و شرافتی در نگاه.

جرم عباس دریس این است که شاهد جنایات رژیم در ماهشهر بود؛ جنایاتی که عاملان و آمرانش ترفیع می‌گیرند و شاهدانش حکم مرگ.

اندوه این سال‌های مادر عباس، مرگ هولناک همسرش، تلخیِ بی‌مادریِ فرزندانش و حالا قریب‌الوقوع بودن اجرای حکمش.

کشتن عباس دریس قتل حکومتی‌ست و جنایتی دیگر بر جنایات پیشین رژیم خواهد بود.

گلرخ ایرایی   زندان اوین  تیر ۱۴۰۲

برگرفته از «تلگرام»   ۲۸ تیر ماه ۱۴۰۲ (برنام را اندکی دستکاری نموده ام.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!