«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۰ مهر ۳, شنبه

سرمایه داری خوب، سرمایه داری بد

به بهانه ی پیشگفتار

یادداشت زیر از آنِ یکی دو سال پیش است که آن را تا اندازه ای ویراسته و در جاهایی بازنویسی نموده ام؛ انگیزه ی نگاشتن آن به گفته های دانشجویی برمی گردد که در یکی از دیدارهای نوبتی «کیر خر نظامِ خرموش پرور» با دست چین شدگانی از میان دانشجویان و در میان شان، دانشجونمایانی بُرخورده برای بازارگرمی بیش تر که بختی کوتاه ـ شاید پنج تا ده دقیقه ای برای سخنرانی چند دانشجو نیز بدیده گرفته شده بود، در سخنانی رویهمرفته بسیار خوب به پیامدهای زیانبار سپردن بخش های بنیادین اقتصاد کشور بدست «بخش خصوصی»۱ اشاره نمود که آن هنگام تازه آغازیده بود. واکنش «کیر خر» به سخنان وی تا جایی که بیاد می آورم، اینچنین کوتاه، نارسا و گونه ای زورچپانی (آمیخته به تَحَکُّم) بود:
«... ولی باید خصوصی سازی شود!»۲

نمی دانم چرا دلم برای آن دانشجو که بگمانم هنگام دستچینی از دست شان در رفته بود، سوخت و در ذهنم ماندگار شد.

ب. الف. بزرگمهر   سوم مهر ماه ۱۴۰۰ 

***

به فیلمی کوتاه از یک کارخانه فرآوری شیر گاو در پیوند یاد شده در پانوشت بنگرید.۳ به گاو و گوساله ها خوراک پاکیزه و خوشگوار می خورانند که اینجوری دُم شان را می جنبانند؛۴ نه آنکه این ها خود کالا باشند که بخواهند سرشان را بِبُرّند و گوشت شان را بفروش برسانند؛ نه! به این ها همانگونه که در فیلم می بینید، خوب رسیدگی می کنند تا چاق و چله شوند و بیش تر شیر بدهند. بنابراین، کالایی که برای فروش بدست می آید، شیر است؛ نه گوشتِ گاو و گوساله!

سُم شان را خوب با سُمباده های برقی پاک می کنند که ویروس ها بالاتر نیایند و وختِ شیردوشی، شیر را ناپاک نکنند؛ تن شان را با فرچه هایی ویژه مشت و مال می دهند که هم خوشایندشان است و هم انگل ها و میکروب های جا خوش کرده در پشم و پیله شان را می تاراند. در روزهای گرم تابستانی، دستگاه های خنک کننده بکار می گیرند تا تن و بدنِ گاوها کم تر خیس شده، شیر را نیالاید. آبفشان هم برای شان کار گذاشته اند تا هم خنک شوند و خستگی شان درآید و هم پاک و پاکیزه برای شیردوشی بروند. همه ی این کارها، گاو ها را شنگول و سرزنده نگه می دارد و شیر بیش تر می دهند. حتا شنیده و خوانده ام که در برخی کشورهای اروپایی، برای شان آهنگ های شاد یا آرامبخش نیز پخش می کنند تا چند و چون شیرشان بهتر شود. نه آنکه چشم و ابروی گاو سیاه باشد که همه ی این کارها برای بازدهی بیش تر و فروش بهتر فرآورده به انجام می رسند؛ افزون بر آنکه گاوها دیرتر فرسوده شده و زودبزود جان به جان آفرین نسپارند. پایش و بازرسی های درست و درمانی هم تا پایان کار که شیر بسته بندی می شود و برای فروش می رود، انجام می شوند. به این می گویند سرمایه داری خوب!۵

اینک، آنچه در فیلم دیدید را با شیوه ی نگرش و برخوردِ کارگزاران، کار چاق کن ها و جان ننه شان: «کارآفرینانِ» رژیم دزدسالار در کارگاه ها و کارخانه ها بویژه در سامانِ نفتخیز جنوب ایران بسنجید و کلاه خود را داور کنید؛ گرچه، نیازی به پرچانگی و بازگویی چندانی درباره ی آنچه جلوی دیدگان همه ماست و طبقه کارگر و زحمتکشان پیرامون آن، روزانه آن را با پوست و گوشت خود می آزمایند، نباشد. من تنها فشرده ای شاید نارسا از آن همه نابکاری را یادآور می شوم:
کارگر را بکار می گمارند؛ بی آنکه در بیش تر باره ها از هوده ای روشن برخوردار باشد (قراردادهای نامور به «سپید»)؛ هوده اش را دیر به دیر پرداخت می کنند یا بالا می کشند؛ مانند خر که نه، بلانسبت خر۶ از گُرده اش چنان کار می کشند که پس از چندی جانی برایش نمی ماند؛ زود پیر و فرسوده می شود و بزبان کژدم گزیده شان: به لقاء الله می پیوندد. نه خورد و خوراک درست و درمانی می دهند یا اگر بدهند، پاکیزه نیست و بیمار می شود و گاهی به همین شَوَند، جان می سپارد. در بیش تر باره ها از خوابگاه درستی برخوردار نیست و کارگران ناچارند پس از ساعت ها کار که گاه به ۱۶ ساعت نیز می کشد، گوش تا گوش کنار یکدیگر روی زمین بخوابند. نه شور و شادمانی در کار است و نه آینده ای روشن: برده هایی نوین که برای بازه ای کوتاه از زمان زنده اند تا جیب بهره کشان و زالوها را پر کنند؛ همین و بس.

آن ها با گاو و گوساله آنگونه رفتار می کنند و بهره اش را می برند؛ این ها کارگر را حتا گاو هم بشمار نمی آورند. به این چه می گویند؟ سرمایه داری بد؟ نه! چیزی بدتر از بد؛ شاید «سرمایه داری مرگ». خوب! آقا بیشعور حقیر! دستار سیاهت را بداوری بگیر، ببین چه می گوید. این ها گفته های خودت از زمانی دورتر است:
«... نو شدن به معنای این است که اقتضائات بیرونی و واقعیتها گاهی یک چیزی را اقتضاء می کند، یک روز چیز دیگری را اقتضاء می کند؛ یک نمونه‌ی عملىِ عینی اش همین سیاست های اصل ۴۴ در باب اقتصاد است. یک روز تقسیم منابع اقتصادی در کشور به آن شکلی بود که در صدر اصل ۴۴ قانون اساسی آمده است. اسم آوردند؛ این نهادها، این بنیادها متعلق به بخش عمومی است؛ اینها متعلق به بخش خصوصی است ـ  احصاء کردند؛ مشخص کردند؛ ـ لیکن در ذیل همین اصل آمده است که این تا هنگامی است که به شکوفایی اقتصاد کشور کمک کند. معنایش چیست؟ معنایش این است که اگر شرائط جوری شد که این تنظیم و این ترتیب به شکوفایی و پیشرفت اقتصاد کمک نمی کند، می تواند تغییر پیدا کند؛ و تغییر پیدا کرد. این، همان جابه‌جا کردن خطوط هندسی نظام است.»۷ آن «خطوط هندسی» که چیزی از آن نیز سر درنمی آوری، توی مغز پوک و وامانده ات بخورد. "شکوفایی و پیشرفت اقتصاد"ی که هم اکنون گواه آنیم و ایران را به نابودی کشانده و می کشاند با انگولک ها و دستبرد فراقانونی تو نابخرد در «اصل ۴۴ قانون اساسی» زیر فشار کلان سوداگران و بازرگانان، شتابی سرسام آور گرفت و کار را به اینجا کشاند؛ و این هنوز پایان راه نیست.

بگو ببینم! آیا هنوز به این یاوه ها باورمندی:
«سعی کنیم نگاه سوسیالیستی و مارکسیستی بر تفکر اقتصادی ما غلبه پیدا نکند. آنها نگاه شان نگاه دیگری است. در نظام سوسیالیستی، نفس سرمایه محکوم است؛ در نظام اسلامی به‌هیچ‌وجه اینجوری نیست؛ سرمایه محکوم نیست؛ سوء استفاده‌ی از سرمایه محکوم است. نمی شود هم کسی بگوید آقا سرمایه، طبیعتش سوء استفاده است. نخیر، اینجوری نیست. می توان با مقررات درست، با مدیریت صحیح، سرمایه را در جهت درستی هدایت کرد و راه برد. بنابراین، آنچه که ما در سیاست های اصل ۴۴ مطرح کردیم، به‌هیچوجه با اقتصاد عدالت ‌محور منافاتی ندارد؛ بلکه به یک معنا مکمل و متمم آن است.»۸

ب. الف. بزرگمهر   سوم مهر ماه ۱۴۰۰

پی نوشت:

۱ ـ بیش تر زبانزد نارسای «خصوصی سازی» بجای آن بکار می رود.

۲ ـ بگمانم این گفته ها از همان نشست و دنباله ی گفته های «کیر خر نظام خرموش پرور» باشد:
یک مطلبِ دیگر اینکه یکی از دوستان گفتند «جلوی خصوصی‌سازی گرفته بشود». البتّه خطاهای بزرگی در زمینه‌ی خصوصی‌سازی انجام گرفته که این برادرمان هم به این خطاها اشاره کردند و بنده هم مکرّر تذکّراتی داده‌ام که بعضی جاها اصلاح شده، بعضی جاها جلوی یک کاری گرفته شده. اشکالاتی در کار خصوصی‌سازی هست؛ منتها اصل خصوصی‌سازی، نیاز مبرم اقتصاد کشور ما است؛ این جزو همان مواردی است که ساختار را ـ که اوّل وجود نداشت ـ تکمیل می کند. ما از اصل مربوطه در قانون اساسی استفاده‌ای کردیم؛ آن استفاده را اعلام کردیم؛ همه‌ی صاحب‌نظرها از همه جهت تأیید کردند؛ گفتند چیز خوبی است و واقعاً هم چیز خوبی است. جلویش را نباید گرفت، منتها در عمل، مثل خیلی از کارهای دیگر اشکالاتی وجود دارد و خطاهایی انجام گرفته، بی‌توجّهی‌هایی شده؛ شاید در این زمینه لغزش هایی صورت گرفته، باید جلوی لغزشها را گرفت. آنچه وظیفه‌ی ما است، این است که جلوی لغزشها را بگیریم.

برگرفته از تارنگاشت «کیر خر نظام خرموش پرور»  یکم خرداد ماه ۱۳۹۸

۳ ـ فیلمی کوتاه از یک کارخانه فرآوری شیر گاو:

https://youtu.be/Yk1NXDZG2-k

۴ ـ حتا بهتر از دُم جُنبانی مردک پیزُری فرومایه ای به نام احمدی نژاد که برای هر کس و ناکسی در دستگاه های دیوانسالاری کشورهای پیرامون ایران و جهان نامه های خودنمایی و نشان دادنِ آمادگی برای نوکریِ بهتر از دیگر مزدوران «ولایت سگ مذهب»، می نویسد.  

۵ ـ از دیدِ من، سازندِ دهه ها بی سر و سامان سرمایه داری به شَوَندِ سرشت انگلی آن، خوب و بدش کم و بیش در همه جای جهان یکی است. در اینجا از شیوه ی نگرش سیاه سپید یا بهتر بگویم: «گورخریِ» مردک دبنگ پیروی نموده ام.

۶ ـ با پوزش از همه ی کارگران و زحمتکشان میهن از چنین سنجشی در اینجا ناگزیر!

۷ ـ «بیانات در دیدار دانشجویان کرمانشاه»، برگرفته از تارنگاشت «کیر خر نظام خرموش پرور»  ۲۴ مهر ماه ۱۳۹۰

۸ ـ «بیانات در دیدار دانشجویان»، ۱۶ امرداد ماه ۱۳۹۱



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!