«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ دی ۲۴, چهارشنبه

مگر می شود میان مردابی مَکنده، پاکیزه ماند؟! ـ بازانتشار

به نوشته ی هجوآمیز زیر باریک شوید! هنگامی که آن را خواندم با خود گفتم:
«این یکی دیگر روی دست آخوندها زده و همان شیوه ی برخورد را با رنگ و لعاب بیش تر بکار برده است ...» و گفته های رهبر بیش از اندازه فرزانه به یادم آمد که در دیداری فرمایشی با گروهی از زنان "برگزیده" از آن میان گفته بود:
«... من مکرّر عرض کرده‌ام این حدیث معروف را که «اَلمَرأَةُ رَیحانَةٌ وَ لَیسَت بِقَهرَمانَة»؛) نهجالبلاغه، نامهى سی و یکم) قهرمان، در تعبیرات رایج عربى، به آن کارگزار میگویند؛ مثل «اَمَرَ قَهرِمانَهُ بِکَذا»؛ مثلاً فلان صاحب ملک و املاک فراوان به قهرمان خودش، یعنى آن کسى که کارگزار امور این املاک است، گفت؛ به این میگویند «قهرمان». در این حدیث میگوید: خیال نکن زن کارگزار تو داخل خانه است که باید کارهاى خانه را [انجام دهد]؛ این‌جورى نیست. خب ببینید، این خودش یک فصلى است که از آن چندین فصل گشوده میشود: مسئله‌ى احترام کار زن در خانه و عدم الزام او، مجبور نبودن او، قابل خریدارى شدن این کار یعنى قابل مبادله‌ى با پول؛ این است. اینها چیزهایى است که خب در اسلام هست، در فقه اسلام هست؛ همان‌طور که اشاره کردند ایشان، واقعاً فقه ما فقه مترقّى و برجسته‌اى است.»۱ (برجسته نمایی متن از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

جُستار بیش از آن آشکار است که بخواهم چیزی درباره ی آن بنویسم. در کشوری که در پی گسترش هماوندی های سرمایه داری، آن هم کهنه ترین و وامانده ترین گونه ی به تاریخ سپرده شده که تنها دوره ی نخستین گسترش این سامانه در اروپای ۴۰۰ سال پیش («مرکانتیلیسم» و سوداگری سرمایه) را در برخی سویه ها بازتاب می دهد، هماوندی های پولی و مالی تا ژرفای زندگی خانواده ها گسترش یافته و بسیاری از مانش ها و از آن میان، مانش دلباختگی، دلدادگی و دلسپردگی زن و مرد را نیز دستخوش سوداگری و خرید و فروش نموده است؛ آنگونه سوداگری که با رویکردی به گذشته های دور و دورتر به «قانون های شتری»۲ فقه و شریعتی وامانده نیز آغشته و لجنزاری بدبو و بدرنگ پدید آورده است؛ لجنزاری که روح و روان توده های مردم ایران و بویژه جوانان آن را تباه می کند و حتا آن گروه از مردمان که می کوشند تا خود را پاکیزه نگاه دارند نیز می آلاید. مگر می شود میان مردابی مَکنده که هر دم ترا فرومی کشد و ناچاری در آن دست و پا بزنی، پاکیزه ماند؟!

در این زمینه، بخش کوتاهی از جُستار «خانواده» از کتاب آموزشی «ماتریالیسم تاریخی»، اثر ارزنده ی رفیقِ زنده یاد: هوشنگ ناظمی (بیش تر شناخته شده به نام «امیر نیک آیین»)، قهرمانی فروتن، پرکار و پیروز شکنجه گاه های رژیم تبهکار جمهوری اسلامی را برگزیده و بازمی گویم که در برخی جاها از سوی اینجانب، ویرایش و پارسی نویسی شده است:
«در هماوندی با مانش خانواده، جُستار هماوندی میان زن و مرد و حقوق آن ها به میان می آید. نه تنها خانواده ی چندهمسری که پیدایش خانواده ی تک همسری نیز همراه با چیرگی مرد بر زن و زیر پا نهادن برابری حقوق آن ها بوده است. زن بدرازای سده ها و گام بگام به دارایی و به برده ی مردی که ارباب و خداوند (مالک)۳ همه چیز خانواده بشمار می آمد، دگردیسه شد. در سامانه ی سرمایه داری، سرشت خانواده از سویه های گوناگون در بند مالکیت خصوصی و زیر تاثیر حاکمیت سرمایه و ستم است. در جامعه های با پشتوانه ی بهره کشی، چرخ خانواده چنان می چرخد که در کردار، حساب و کتاب های خشن مادی، چارچوب های مالی، چشمداشت ها و گرانباری های گوناگون نقش بزرگی در خانواده دار شدن و نگهداری آن، بازی می کند؛ دلباختگی های راستین زمینه ی شکوفایی نمی یابند؛ گاه به ناکامی می انجامند و بیش تر زیر چیرگی چشمداشت هایی دیگر، رنگ می بازند.

در جامعه سرمایه داری، بسان جامعه های پیش از آن، کالبد زن به کالای داد و ستد دگردیسه می شود؛ روسپیگری، بگونه ی نهادی همیشگی و رسمی در می آید و زیر برنامِ «کهن ترین پیشه ی جهان»، بهانه ای برای پست ترین گونه ی بهره کشی و غیرطبیعی ترین شیوه ی ستم و خوارشماری و نابرابری پدید می آید. در انجمن (محفل)۴های بالای جامعه و میان طبقات بهره کش و لایه های اجتماعی فرمانروا که پول و جایگاه (مقام)۵، همه چیز و سرشت و دانش و بینش (فضیلت)۶ آدمی هیچ است، تباهی درون خانواده هرچه شدیدتر شده، خانواده از هرگونه مایه ی بزرگواریِ و آدمیت تهی می گردد؛ پول و سود و بده بستان، جای همه چیز را می گیرد و فرومایگی (ابتذال)۷ و گرایش به پستی (انحطاط)۸ بگونه ای بُرّنده، فرمانروا می شود. تنها در میان زحمتکشان، کارگران و دهگانان و در میان روشنفکران پیشرو، آن ها که پشت به کار و بزرگواری (شرافت) خود دارند، برای حقوق برابر و آدمیت می رزمند و چشم به آینده دارند، هماوندی های پاکیزه (سالم)۹ی خانوادگی و پیوندهایی با پشتوانه ی دلباختگی و دوستی جوانه می زند و مهربانی و اعتماد به یکدیگر، دوستی و دلبستگی، آرشی راستین و نیرویی آفریننده می یابد.

همراه با افزایش نقش زن در فرآوری (تولید) اجتماعی، در رهبری کارهای گوناگون، در کنشگری های اجتماعی، خواست برابری حقوق زن و مرد، خواست رهایی زن از بندهای دوران به نیروی مادی مهمی دگرگون می شود که تاثیر خود را در زندگی اجتماعی برجای نهاده، نهادهای حاکمیت را به عقب نشینی هایی برای برسمیت شناختن این حقوق ناگزیر می کند.

در سامانه سوسیالیستی، نقش خانواده بیش از پیش بهبود می یابد. انگیزه های مالی و حسابگری های تنگ نظرانه هرچه کم تر شده، رفته رفته نقش خود را از دست می دهد. بجای آن انگیزه هایی چون دلباختگی و دلبستگی، سازگاری روحی و ارزش نهادن به یکدیگر، شالوده ی خانواده می شود و بنیانِ تنگدستی و روسپیگری و تباهی که کانون های خانوادگی را در جامعه ی سرمایه داری سست کرده را فرومی ریزاند. بر بنیادِ هماوندی های برابر تک تک آدم های جامعه نسبت به ایزارهای فرآوری، برابری راستین در همه ی زمینه ها میان زن و مرد بدست می آید و هنگامی که سودجویی، حسابگری و گرایش به پستی از میان رفت و دلباختگی زن و مرد از پلیدی و تباهی رهایی یافت، دلبستگی های خانوادگی و پیوندهای زناشویی استوار می شود؛ جُستار آموزش و پرورش کودکان و امکان فزاینده ی بهترین پرورش و همچنین بنیان های اخلاقی پاکیزه می شکفد ...»۱۰

ب. الف. بزرگمهر   سوم دی ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/12/blog-post_142.html

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از تارنگاشت «رحما»، ۳۰ فروردین ماه ۱۳۹۳

این بخش از سخنان رهبر دَبَنگ را از تارنگاشت رسمی وی برداشته اند؛ ولی در تارنگاشت چند رسانه ی ایرانی و از آن میان، پیوند بالا که یک تارنگشت مذهبی است، هنوز در دسترس است!

۲ ـ «از سری قانون های شتری بر پایه ی شریعتی وامانده!»، ب. الف. بزرگمهر، ۱۴ آذر ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/12/blog-post_5.html 

پارسی نویسی (شماره ۳ تا شماره ۹):

۳ ـ  بجای واژه ی از ریشه عربی «مالِک» می توان واژه ی زیبای پارسی «خداوند» را که بگونه ای باریک بینانه به همان آرش است، بکار برد.

۴ ـ  بجای «محفل» در بسیاری جاها می توان از واژه ی پارسی و همتراز آن: «انجمن» سود برد.

۵ ـ  بجای «مقام» می توان از واژه های پارسی «پایه» (به عنوان نمونه: بلندپایه بجای عالی مقام) یا بسته به مورد، «جایگاه» بهره برد.

۶ ـ  واژه ی از ریشه عربی «فضیلت»، بیش تر به آرش برتری بکار گرفته شده است؛ از دید من، این واژه همتراز دو واژه ی همراه با هم «دانش و بینش» است که بجای آن می تواند بکار برده شود.

۷ ـ  بجای «ابتذال» می توان در بسیاری جاها واژه ی «فرومایگی» را بکار برد.

۸ ـ  بجای واژه ی از ریشه عربی «انحطاط» می توان از واژه ها یا آمیخته واژه هایی چون «گرایش به پستی» و «فروکاستن» سود برد.

۹ ـ  بجای واژه ی از ریشه عربی «سالم» می توان بسته به مورد، واژه هایی چون «پاکیزه»، «درست» یا «تندرست» بکار برد.

۱۰ ـ  واپسین بخش های جُستار «خانواده»، درس ۸۹ از کتاب آموزشی «ماتریالیسم تاریخی»، امیر نیک آیین، انتشارات حزب توده ایران، تیر ماه ۱۳۶۶ خورشیدی  

***

آیا می دانید ۱۰۰۰ سکه مهريه، شبی چقدر برای تان تمام می شود؟

بهای هر سکه: ۱۰۰۰۰۰۰

بهای کل: ۱۰۰۰۰۰۰×۱۰۰۰=۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰

سن داماد: ۲۰ سال

میانگین درازای زندگی در ایران: ۶۰ ـ ۷۰ سال

درازای زندگی زناشویی در خوش بینانه ترین حالت:
سال ۵۰ = ۲۰ - ۷۰

شمار کلّ روزها و شب های با هم بودن:

۱۸۲۵۰ = ۳۶۵ × ۵۰ 

با توجه به دستِکم یک هفته در ماه و نزدیک به سه ماه در سال، «عادت ماهیانه» ی خانم ها شمار شب های با هم بودن:

۱۴۰۵۰ = ۲۸۱ × ۵۰ 

اگر در خوش بینانه ترین حالت، هر یک شب در میان، بخت با هم بودن را بشمار آوریم:

۷۰۲۵ = ۲ ÷ ۱۴۰۵۰

آن هم در صورتی که در سفر نباشید؛ مهمان نداشته باشید؛ خسته نباشید و ...

بنابراین:

۱۴۲۳۵۰ # ۷۰۲۵  ÷ ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰ 

بفرمایید! هر یک شب، ۱۴۲۳۵۰ تومان!

در این میان ناخشنودی از یکدیگر، برافروختگی و دشواری های دیگر هم پیش می آید که همه ی آن ها رویهمرفته نرخ یک شب را افزایش می دهد؛ و افزایش نرخ سکه را نیز باید بدیده داشت.

داوری با خود شما! خود دانید! از پس آن برمی آیید؟ بروید زن بگیرید!

از «گوگل پلاس» با ویرایش، پارسی و بازنویسی درخور از اینجانب؛ نویسنده ی هجونامه، بیش از ۴۰۰۰ تومان در هر شب، گران تر حساب کرده بود؛ آن را بهبود بخشیدم.  ب. الف. بزرگمهر

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!