«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۹ دی ۱۹, جمعه

به بهانه ی اعتصاب رضا شهابی ـ بازانتشار

من همواره به هرگونه جنبش فردی، بویژه اگر از سوی کارگران انجام گرفته باشد با نظر منفی نگریسته ام. چنین آزمون ها و پیامدهای آن در بیش تر موردها نه تنها دستاوردی مشخص برای فرد یا گروه بزرگ تر صنفی ـ سندیکایی دربرنداشته که در فرجام کار و از دیدگاه عمومی، گاه به سود رژیم تبهکار جمهوری اسلامی نیز پایان یافته است. به عنوان نمونه ای مشخص، چندی پیش چهار پنج تن از کنشگران اجتماعی و سیاسی زندانی به مناسبتی که به یاد نمی آورم، دست به اعتصاب غذا زده بودند؛ آن اعتصاب غذا مانند همیشه، در بسیاری از رسانه ها و دایه های مهربان تر از مادر «سازمان های حقوق بشری» بازتابی گسترده یافت. هنگامی که گروه بزرگ تری از زندانیان سیاسی با آماج پیوستن به آن چهار پنج تن، اعتصاب غذایی را آغازیدند، همان گروه از آن ها خواست که از چنین کاری خودداری کنند!

در اندیشه می شوی که آماج چنان اعتصابی چه بوده و چرا آن گروه کوچک، پیوستن گروه بزرگ تری به اعتصاب غذای راه اندازی شده از سوی آن ها را جلو گرفته اند؟ در بدترین حالت، حتا چنین پندار و پرسشی به سرت می زند:
آیا می خواسته اند خودنمایی کنند و نام و آوازه ای جهانی یابند؟ ...

آنچه به هر رو روشن است، نادرست بودن یا بهتر است بگویم: کوته بینانه بودن انگیزه ها و نبود یا نارسایی آماج های درخور اجتماعی برای براه انداختن کارزاری آنچنانی است و پیامدهای آن نیز مانند همان نمونه، برای گروه های بزرگ تر زندانیان سیاسی چندان گوارا نیست. در اینجا بیش تر به آن نمی پردازم.

بدرستی گفته شده است:
«کارگر یگانه (متحد) همه چیز، کارگر پراکنده هیچ چیز»! سخنی که در چارچوب کلی تر و در پهنه های دیگری نیز درست است و بنابراین باید آن را خوب و شایسته بکار گرفت و از هرگونه خرده کاری و پراکنده کاری خودداری نمود! شایان درنگ و باریک اندیشی بیش تر است که هرگونه جنبش های فردی پراکنده، هر اندازه نیز که آماج های والا نیز دربرداشته باشند، در فرجام کار به سود یگانگی و پیشرفت کار گروهی نیست.

از دید من، باید بکوشیم تا ریشه ی "فرهنگ" جنبش های فردی که در جامعه ی خودکامه زده ی ما همچنان نیرومند است و گروه های اجتماعی گوناگونی، هنوز به آن گرایش دارند را بخشکانیم و جنبش های گروهی بزرگ تر ـ و نه حتا چهار پنج نفره ـ با آماج هایی فراگیرتر را جایگزین آن ها نماییم؛ آماج هایی که از همان آغاز هر جنبشی، جان های هرچه بیش تری را برافروزد و دستاوردهایی مشخص دربر داشته باشد. یکی دو نمونه ی کامیابانه ی آن را در اعتصاب های صنفی ـ سیاسی به تازگی رخ داده در صنایع معدنی کشور گواه بوده ایم. 

درباره ی این جُستار جای سخن بسیار و از چارچوب این یادداشت کوتاه بیرون است و تنها اشاره ای گذرا و فشرده به برخی از مهم ترین پیامدهای جنبش های فردی می کنم:
ـ از دست رفتن جان یا از کارافتادگی پیکارگران اجتماعی و سیاسی کشور که شوربختانه، تاکنون نمونه هایی اسفناک از آن را بویژه در میان گروه پرانگیزه تر اجتماعی و کم تر سرشناس از برخی نامزدهای «جایزه های حقوق بشری»، گواه بوده ایم؛ 

ـ قهرمان پروری و بزرگنمایی منش این یا آن کنشگر در برابر گروه اجتماعی وی؛

ـ پایین آوردن نقش دیگر کنشگران به اندازه ی تماشاگر یا دنباله رو و پادوی قهرمانان روی صحنه؛

ـ وابسته نمودن شکست یا پیروزی جنبش اجتماعی و سیاسی به یک یا دو نفر بگونه ای که چنانچه فردِ پیکارگر به هر انگیزه یا بهانه و دلیلی، بشکند یا در برابر جبهه ی زر و زور و نیرنگ سر فرود آورد، زیانی بس بزرگ تر برای گروه اجتماعی خویش، آماج ها و آرمان های آن به ارمغان آورده به پراکندگی نیروها یاری رساند؛

پیروی بسیار نابجا و نادرست از «قانون همه یا هیچ» در جنبش اجتماعی و چشم فروبستن به روند پیکاری که به هر رو با افت و خیز همراه بوده و به نبردی سنگر به سنگر بیش تر می ماند تا پیروزی در مسابقه ای ورزشی چون دوی ۱۰۰ متر؛

ـ زمینه سازی برای رژیم های خودکامه و تبهکار که حتا عقب نشینی خود را زیر پوشش دلسوزی و بهانه هایی دیگر پنهان نمایند؛

ـ سوق دادن سازمان های صنفی ـ سندیکایی جهانی که هستی شان بر بنیاد پیکارهای دامنه دار اجتماعی شکل گرفته به سوی پشتیبانی از این یا آن بجای پشتیبانی ها و همبستگی های صنفی و اجتماعی که گاه ریسک سرشکستگی در برابر اعضا و جامعه ی خویش را دربردارد؛ و

ـ از همه مهم تر، کژدیسه کردن پیکار اجتماعی به پیکار قهرمانانی از جان گذشته که دیگران بجای آنکه دست در دست یکدیگر و پشت به پشت هم داشته باشند، همگی در پشت سر "قهرمان" سنگر گرفته و وی را به پیش می رانند.

افزون بر موردهای یادشده، درباره ی شیوه های پیکار در زندان، بستگی ها و چارچوب های دیگری را نیز باید به دیده داشت و باریک اندیشی بازهم بیش تری بویژه در زمینه ی تراز امکانات در دسترس با آماج جنبش اعتصابی در پیوند با بازتاب آن در بیرون زندان و چند و چون پشتیبانی از سوی توده های هرچه گسترده تری از مردم و جهان پیرامون را زمینه ساز هر کردار اجتماعی آماجمند نمود.

در پایان بر این نکته پامی فشارم که این یادداشت را به بهانه ی اعتصاب آقای رضا شهابی، برای در میان نهادن جُستاری به مراتب مهم تر نوشته ام. همه ی انگیزه های وی به عنوان کارگری پیکارجو را پاس می دارم و امیدوارم هرچه زودتر به اعتصاب خود پایان داده، بهبود یابند.  

ب. الف. بزرگمهر    ۱۹ تیر ماه ۱۳۹۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2014/07/blog-post_7098.html

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!