«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۷ مرداد ۲۵, پنجشنبه

سیاست بیرونی ما چون سیاست درونی ما آغشته به ویروس اسلام پیشگی است!

مگر می شود رژیمی درون کشور خود، سیاستی ضدانقلابی دنبال کند و در سیاست بیرونی، درست واژگون آن رفتار نماید؟

تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا» در یکی از گزارش های یاد شده در بالا از آن میان، آورده بود:  
«حوثی‌ها از پشتیبانی جمهوری اسلامی ایران [بخوان: جمهوری اسلامی سگ مذهبان!] برخوردارند. گروهبندی برهبری عربستان، سه سال پیش برای بازگرداندن جایگاه از دست رفته به «عبد ربه منصور هادی»، رئیس‌جمهوری یمن [بخوان: رییس جمهور پوشالی و گرانبار شده به مردم یمن از سوی ششلول بندهای جامعه جهانی!] که پس از شورش حوثی‌ها از صنعا خارج شد، کالبد یافت. دولت آقای هادی، همچنان در ”سازمان ملت های یگانه» کرسی نمایندگی کشور یمن را دارد.» (با ویرایش، پارسی و پاکیزه نویسی درخور از سوی اینجانب؛ برجسته نمایی های متن و افزوده های درون  [ ] نیز از آنِ من است.    ب. الف. بزرگمهر)

پدرسوختگی را می بینید؟ آن گروهبندی اهریمنی با پشتیبانی همه سویه ی سیاسی و نظامی «یانکی» ها و دیگر کشورهای امپریالیستی کالبد یافت و کوشید تا جنبش انقلابی مردم یمن را سرکوب کند؛ جنبشی که آن رییس جمهور پوشالی و دست نشانده ی شیخک ها و خرسک ها و خداوندان سرمایه ی جهان را از سرزمین یمن بیرون رانده بود و می رفت تا سرنوشت کشور خویش را بدست گیرد. «حوثی ها» که به شَوَندهایی، نامِ ریشخندآمیزِ «حوضی ها» بر آن ها نهاده ام، در آن هنگام، تنها بخشی از این جنبشِ رویهمرفته یکپارچه بودند و کم و بیش همگام و همسو با دیگر نیروهای درون آن جنبش، پیکار می کردند. به این ترتیب، بیرون رانده شدن آن رییس جمهور پوشالی که از اندک پشتیبانی توده ای و اجتماعی در یمن نیز برخوردار نبود، تنها بدست «حوضی ها» یا آنگونه که در برگرفته ی بالا، «پس از شورش حوثی‌ها» از آن یاد شده، انجام نپذیرفته بود. جنبش رویهمرفته سراسری مردم یمن با اندک فراز و نشیب در شمال و جنوب آن سرزمین باستانی، گریز آن مردک مزدورِ بی سر و پا به عربستان را در پی داشت؛ مردکی که در آن سازمان پوشالی، همچنان «کرسی نمایندگی کشور یمن را دارد»؛ پدیده ای که جز ریشخند توده های مردم یمن و جهان از سوی ششلول بندهای «جامعه جهانی» بیش نیست که بویژه از دوره ی فروپاشی «اتحاد جمهوری های شوروی سوسیالیستی» به این سو از توان کاشتن چنین نوکران فرومایه ای در والاترین جایگاه های فرمانروایی این یا آن کشور در هر جا که دست شان رسیده، برخوردار شده و حتا گاه با پشتیبانی آشکار نیروی نظامی، رییس جمهور، نخست وزیر و مانند آن به چنان کشورهای بخت برگشته ای فرستاده اند.

با این همه، پدرسوختگی چشمگیرتر و همراه با سفسطه در برگرفته ی بالا، فروکاستن جنبشِ توده ای مردم یمن به شورش «حوضی» ها از یکسو و وابسته وانمودن آن جنبش به کشوری بیگانه از سوی دیگر است؛ سفسطه ای که چنانچه باریک تر به درونمایه ی آن نگریسته شود، همه ی روند پر فراز و نشیب پیموده شده تاکنون را در چارچوبِ تنگِ پشتیبانی های یکسویه اسلام پیشگان سگ مذهب فرمانروا بر کشورمان از «حوثی» های چهار امامی و خودی و ناخودی نمودن جنبش مردم یمن می گنجاند؛ کوششی که شوربختانه تا اندازه ای کامیاب بوده و بر بنیاد آزمون پیش تر انجام پذیرفته در خودی و ناخودی نمودن جنبش اجتماعی و انقلابی ایران در بهمن ماه ۱۳۵۷ و سپس سرکوب آن استوار است و از آن مایه می گیرد. همین زمینه ها در اینجا دستاویز این تارنگاشت دروغپرداز برای ساخت و پرداخت سفسطه ای نیرنگبازانه بسود خداوندان خود قرار گرفته است. در این باره، پیش از این در یادداشتی از آن میان، چنین نوشته بودم:
«... نقش پلید رژیم دزدان اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران در آن کشور بخت برگشته [یمن] را نمی توان و نباید نادیده یا دستِکم گرفت؛ نقشی که از سویه ی کارکرد اجتماعی آن، بارها و بارها از ریختن بمب و گرفتن گلوی مردم یمن از سوی رژیم سعودی و دیگر رژیم های خرسک نشین شاخاب پارس، نشانه گذارتر بوده و زمینه ی کژدیسگی جنبش اجتماعی دربرگیرنده ی یمن به جنبشی مذهبی را فراهم نموده است؛ نقشی که خواه ناخواه، آگاهانه یا از سرِ ناآگاهی در سمت و سوی سیاست کشورهای امپریالیستی و اسراییل در منطقه و باریک تر که نگریسته شود، رونویسیِ دستکاری شده از همان بلایی است که با «خودی» و «ناخودی» نمودن آدمیان بر بنیادِ «شیعه باوری» و «اسلام باوری» در پیِ انقلاب شکوهمند بهمن ۱۳۵۷به سر توده های مردم انقلابی ایران آورده، زمینه های خونریزی و آدمکشی نیروهای میهن پرست و انقلابی و در پی، بازگشت ضدانقلاب اقتصادی ـ اجتماعی در کالبدِ «بورژوازی وابسته» (کُمپرادور) از یکسو و نولیبرال های اسلام پیشه از سوی دیگر را فراهم نمودند.»۱ 

چنانچه آن «خودی» و «ناخودی» نمودن آدمیان بر بنیادِ «شیعه باوری» و «اسلام باوری» در آغاز انقلاب بهمن و شاید یکی دو سالی پس از آن را بتوان از سر نادانی و ناآگاهی انگاشت که بگمانم نیازمند پژوهشی کارشناسانه و گروهی است از دوره ای به این سو بویژه پس از زیر پا نهاده شدن «اصل ۴۴ قانون اساسی» از سوی "رهبر" دَبَنگ، نمی تواند تنها از نادانی و ناآگاهی سرچشمه گرفته باشد؛ بسیاری نمودها و نشانه ها گواه آن است که پیشبردِ چنین سیاست یا بی سیاستی در آفرینش پراکندگی میان گُردان های درونِ جنبش هایی که می بایستی یکپارچه کار و پیکار نمایند، دانسته و آگاهانه بوده و همچنان نیز هست.۲ 

اینک، پس از نزدیک به چهل سال آزگار، نقش تبهکارانه ی رژیم اسلام پیشگانِ دزدِ تبهکار که اندک اندک به موش هایی پرخور و همزمان توسری خورِ بیگانگان دگردیسیده اند، برای بخش سترگی از توده های مردم ایران روشن است. با این همه، گاهی چنین بدیده می آید یا بگونه ای گولزنک (یا خودگولزنک!) چنین انگاشته می شود و پیرامون آن هیاهوهایی از سوی خرموش های تمرگیده در آن بالا نیز سازمان داده می شود که گویا چنین رژیمی از توده های مردم ستمدیده در یمن و پلستین و جاهای دیگر پشتیبانی می کند:
یک ناهمتایی آشکار و گونه ای خشک مغزی، حتا در میان نیروهای نامور به «چپ» که چشم را می آزارد. مگر می شود رژیمی درون کشور خود، سیاستی ضدانقلابی، ضد خلقی و حتا ضد زندگی دنبال کند و در سیاست بیرونی، درست واژگون آن رفتار نماید؟!۳ 

با آنچه آمد، بگمانم برای برخی روشن و برای برخی دیگر، دستکم شایان درنگ باشد که افزون بر امپریالیست ها برهبری «یانکی» ها که نقشی بنیادین در جنگ افروزی های منطقه و آنچه در یمن، افغانستان، عراق، سوریه و سایر جاها رخ می دهد، داشته و دارند، خرموش های اسلام پیشه ی فرمانروا بر ایران نیز نقشی درخور و از سویه ای برجسته تر از آتش افروزی بر دوش داشته و دارند. در کم و بیش تک تک کشورهایی که در آتش جنگ برافروخته از سوی امپریالیست ها می سوزند، می توان ردِ پای خرموش ها را در دشمن تراشی های ساختگی بر بنیاد «خودی» و «ناخودی» دید و بازشناخت؛ نقشی برجسته و زمینه ساز برای پیشبرد بنیادی ترین و کانونی ترین سیاست های امپریالیستی در منطقه ای با خلق های گوناگون!

آن بُزمچه ی کاسه ی داغ تر از آشِ «وزارت خبرچینی بسود «یانکی» ها در ایران»، ۲۹ مهر ماه سال گذشته، در واکنش به گفته ‌های دستیار نخست‌وزیر ترکیه از آن میان، گفته بود:
«فرقه‌گرایی، قومیت‌گرایی و دامن زدن به اختلافات مذهبی در سیاست‌های اصولی منطقه‌ای و بین‌المللی جمهوری اسلامی ایران هیچ جایگاهی نداشته و ندارد.»۴ و من، تنها بخت آن را یافتم که در کنار آن گزارش بنویسم:
کدام کشور از درون جنبش یکپارچه ی یمن، حوضی ها را بیرون کشید؟

بزبانی ساده تر و واژگون آنچه آن بُزمچه بر زبان رانده، سیاست بیرونی چنین رژیمی بسیار دورویانه، کوته بینانه و نااستوار بوده و به افزایش پراکندگی میان خلق های منطقه و برآمدن تندروترین گونه های ملی گرایی آمیخته با کیش و آیین آسمانی ریسمانی یاری رسانده است؛ سیاستی سر تا پا سازگار با سیاست های امپریالیستی بویژه در چارچوب دوربردی (استراتژیک) آن تا جنبش های توده ای مردم در تک تک کشورهای منطقه را تکه تکه نموده و سپس سرکوب کند. سیاستِ خرموش های اسلام پیشه، حتا در خود اسراییل که در میان همه ی کشورهای منطقه بگونه ای نسبی از نیرومندترین و دامنه دارترین جنبش اجتماعی پیشرو و خواهان همزیستی آشتی آمیز برخوردار است، در کردار به نیرومندتر شدنِ فراراست ترین نیروها در آنجا کمک های شایان نموده است.۵ به باور من و تا آنجا که آگاهی دارم، هیچ رژیمی در منطقه به اندازه ی رژیم تبهکار اسلام پیشگانِ فرمانروا بر میهن مان به امپریالیست ها یاری نرسانده است. به این ترتیب با بهره مندی از گفته ی پرآوازه ی «نشانه خدا»، حسن مدرس و دستکاری درخور در آن، می توان از زبان کژدم گزیده ی خودشان، چنین گفت:
سیاست بیرونی ما چون سیاست درونی ما آغشته به ویروس اسلام پیشگی است!
  
ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ اَمرداد ماه ۱۳۹۷

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از یادداشتِ «گور پدرِ آن خدا و خانه و کلیددارش، ترامپ شاشید!»، ب. الف. بزرگمهر  ۲۸ آذر ماه ۱۳۹۶

۲ ـ همین نقش پلید را رژیم دزدان اسلام پیشه در تکه تکه نمودن جنبش پلستین بویژه پس از ندانمکاری بزرگ زنده یاد یاسر عرفات در بستن پیمانی بی پشتوانه با رژیم سیهونیستی بازی نمود و جریان های گمان برانگیزی چون «حماس» را از دل آن بیرون کشید که به باور من نمی تواند بی همدستی با رژیم سیهونیستی انجام پذیرفته باشد.

۳ ـ من به گروهبندی هایی با نام های ملی گرا یا هر روندی وابسته به جریان های سیاسی برخاسته از لایه های میانی و میان به بالای اجتماعی کاری ندارم؛ ولی این نکته شایان درنگِ مغز خر خورده هایی با پرچم و کلاه چپ است که یا دوپهلوگویی ها و سیاست های دوپهلوگونه شان را بهبود بخشند یا آن کلاه دروغین را از سر خویش و دیگرانی که کلاه سرشان رفته، بردارند.

۴ ـ برگرفته از گزارش «قاسمی: دامن زدن به اختلافات مذهبی در سیاست‌های ایران جایگاهی ندارد»، «خبرگزاری تسنیم» ۲۹ مهر ماه ۱۳۹۵

۵ ـ «... در واپسین گزینش نخست وزیری آن کشور [اسراییل]، در حالیکه نمودها و نشانه های روشنی گواه شکست سنگین وی [«نادان یابو»] بود، در پی یکی دو سخن سرایی ضد یهودی و گمان برانگیز ”آقا بیشعور نظام“ در آستانه ی رای گیری در آن کشور، دوباره به نخست وزیری برگزیده شد ...»

برگرفته از یادداشتِ «میخ را بر دیگران کردند و من گوزُک شدم ...»، ب. الف. بزرگمهر  ۳۱ خرداد ماه ۱۳۹۶    

۶ ـ «سیاست ما عین دیانت ماست و دیانت ما عین سیاست ما» حسن مُدَرّس

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!