«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۴ تیر ۱۳, جمعه

بیرون راندن افغان های پناه آورده به ایران با بیرون راندن ایرانی ها از خاک خود یکیست

دو نکته پیرامون شیوه ی برخورد تبهکارانه ی رژیم پوشالیِ رو به فروپاشی با افغان های بیرون رانده شده از ایران یا در آستانه ی آن و هشداری بایسته به نیروهای پیشرو و خواهان دگرگونی

چند روز گذشته به شوندهای گوناگون نتوانستم درباره ی تازه ترین دسته گلِ به آب داده ی رژیم بزانو درآمده ی خرموش های اسلام پیشه در بیرون راندنِ ناگهانی و بی برنامه ی شمار سترگی از افغان های گاه سال ها باشنده ی ایران، چیزی بنویسم. براستی چه چیزی نیز در این باره می توان نوشت یا گفت؟ هنگامی که خر تو خری فرمانروا در پرتورهای گرفته شده و مردمی دوباره آواره شده را می بینی، لال می مانی چه بگویی و نمی دانی چه بنویسی! و چرا بنویسی، وختی که گفتن و نوشتن، دیگر کارساز نیست؟

دیگران در این باره بویژه با کانونمند شدن روی «تبهکاری سازمان یافته و پایمال کننده ی هوده ی آدمی» به اندازه ای بسنده نوشته اند؛ ولی آیا در روز و روزگاری که هر کسی را به پادافرهِ پوچِ خبرچینی برای «عزراییل» دستگیر می کنند، توانسته یا می توانند کمکی هر چند ناچیز به آن بخت برگشتگان نموده یا دستکم از سوی توده های مردم ایران برای دسته گلِ به آب داده ی رژیم ضدِ خلقی سزاوار سرنگونی فرمانروا بر میهن مان از پاره تنان خویش پوزش بخواهند؟

به هر رو، در اینجا چکیده وار به دو نکته ی یکی از دیگری برجسته تر اشاره نموده و هشداری بایسته برای نیروهای پیشرو و خواهان دگرگونی دارم:
الف. آماج بنیادین رژیم از این تبهکاری سترگ، پیش و بیش از هر چیز دیگر، دگردیسه نمودن اندیشه ی توده های مردم از گند و گه بسیار بزرگ ببار آمده در برابر «یانکی» ها و نوچه ی کاسه ی داغ تر از آش خود: رژیم فراراست «عزارییل» است که پوزه ی خرموش ها را بخاک مالیده و کاری کرده اند تا موش «حقیر چندین و چند میلیارد دلاری» شان ناگزیز به فرار و پنهان شدن در سوراخی هزار تو شود. رژیمی پوشالی تر از همیشه که شیرازه ی آن، در نبود جایگزینی درخور بگونه ای بیم برانگیز از هم پاشیده و فرومی پاشد؛ و

ب. در کنار همه ی واکنش های درست و بجای نویسندگان و کنشگرانی که روی «تبهکاری سازمان یافته و پایمال کننده ی هوده ی آدمی» کانونمند شده اند، برجسته تر از هر چیز دیگر، پاره ی تن ما ایرانیان بودن افغان ها از هر سویه ی «زیست شناختی» و تاریخی است؛ بگونه ای که می توان بی هیچ دودلی گفت و نوشت:
بیرون راندن افغان های پناه آورده به ایران با بیرون راندن ایرانی ها از خاک خود یکیست. به باور من، می توان و باید بویژه روی همین نکته که ضد خلقی و ضد ایرانی بودن این تبهکارترین رژیم تاریخ ایران را به نمایش می نهد، انگشت نهاده و لاف و گزاف میهن پرستی شان که بتازگی با هیاهوی بیش تری بر زبان کژدم گزیده شان می آید را رسوا نمود.

همانگونه که همگی کم و بیش می دانیم، چک و چانه زنی و زد و خوردِ همزمان میان گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان با آماج دستیابی به پایوری خود، با امپریالیست ها و نوچه ی بچه پرروی شان: «عزراییل» که خواهان نابودی همه ی دستاوردهای دانشورانه ـ فنی ایران و زیرساخت های از آنِ توده های میلیونی مردم آن ـ بی هیچ وابستگی به اینکه چه و چگونه رژیمی بر سر کار است ـ بوده و افزون بر آن به خونخواهی از انقلاب سترگ توده ای سال ۱۳۵۷ که بر دوش توانای کارگران و زحمتکشان به پیروزی در نخستین گام دست یافت نیز برخاسته اند، هنوز پایان نیافته و از سوی آن ها تا آنجا پیش برده خواهد شد که به گزینه ی دلخواه خود برای جایگزینی رژیم در آستانه ی فروپاشی دست یابند. آنچه در این روزهای سخت ناگوار که رژیم پوشالی نیز با دست و پا زدن های خود بر ناگواری آن چندین برابر افزوده و  دانسته و آگاهانه به هرج و مرج دامن می زند، آنچنان بیم برانگیز است که همه بویژه لایه های میان به بالای هازمانی را می ترساند که بازتاب و پژواک آن را در رسانه های نامور به هازمانی نه تنها گواهید که برخی از خودتان نیز ناآگاهانه و لابلای آن گاه دانسته و آگاهانه به آن دامن می زنید؛ ولی این یکسوی این پدیده است. سوی دیگر آن، امید و  بختی است که چنانچه از دست برود، امپریالیست ها همراه با نوچه های شان خواهند توانست گزینه یا گزینه های خویش را به توده های مردم ایران گرانبار نموده که چنانچه حتا با کامیابی همراه نباشد (یا نباشند)، هرج و مرج بسیار گسترده و مهارناپذیری که سخت دلخواه رژیم توسری خورِ دزدان اسلام پیشه نیز هست را پدید آورده، زمینه ی گسستن پیوندهای تاریخی خلق های میهن مان را از هر باره فراهم خواهند نمود. بگمانم باید روشن باشد که گزینه ی دلخواه آن ها با گزینه ی دلخواه توده های میلیونی مردم ایران، ۱۸۰ درجه رویاروی یکدیگرند. برای رویارویی با چنین پدیده ای که هنوز خود را سر تا پا نشان نداده، باید پیش از هر کاری، خونسرد بود؛ خونسردانه با دیگر یاران و کنشگران هم اندیشی نمود و از هر روزنه ای برای سازماندهی و بسیج سپاه کار و زحمت بهره جست.۱ خوشبختانه، جنبش کارگری ایران و زحمتکشان دیگری از آن میان، آموزگاران و پرستاران و نباید فراموش نمود: بازنشستگان با انبوهی از آزمون های تاریخی پشت سر نهاده، از شمار نه چندان کمی کنشگران رستایی ـ سیاسی ورزیده برخوردارند که می توان با خوش بینی انقلابی۲ به آینده نگریست و با مغزی سرد به آن دلگرم بود و به پیشواز آن شتافت.

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر!

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان در جنگی ساز و برگ یافته به جنگ ابزار!

ننگ و نفرت بر همه ی رژیم هایی که به هر شوند سودجویانه و کوته بینانه از رژیم تبهکارِ دزدان اسلام پیشه ی ننگ ایران و ایرانی پشتیبانی می کنند!

ب. الف. بزرگمهر   ۱۳ تیر ماه ۱۴۰۴

پی نوشت:

۱ ـ درباره ی زیان های به بار آمده در دوره ی فرمانروایی دزدان اسلام پیشه در ایران که همچنان ناروا و بیم برانگیز برای آینده ی ایران و همبستگی تاریخی خلق ها و ملت های باشنده در آن، روی کول توده های مردم میهن مان سوارند، بسیاری نکته ها در زمینه های گوناگونی گفته یا نوشته شده و من نیز به نوبه ی خود به بسیاری از آن ها در نوشته هایم پرداخته ام؛ با این همه، وختی این زیان ها را با یکدیگر سنجیده و سبک سنگین شان می کنم، شاید هیچکدام به اندازه ی سرکوب های سامانمند و پیوسته ی جنبش کارگری و زحمتکشان پیرامون آن از سوی گروهبندی های خرموش اسلام پیشه و کوشش برای نابودی ساختارهای جان گرفته و نوپای توده ای که ستون مهره های کمر اختساد و هازمان هر کشوری برای پابرجا ماندن و پیشرفت اند، آنچنان سهمگین، ناجوانمردانه و زیانبار نبوده اند.
...
طبقه کارگر در همراهی با نزدیک ترین لایه های های هازمانی پیرامون خوبش این بار باید بتواند آن نارسایی ها و سستی ها را به هر بهایی بهبود بخشد ...» ولی آیا خواهد توانست؟ پرسشی پررنگ که بر کاریای آگاه ترین و کارآزموده ترین کنشگران این طبقه ی انقلابی که سرنوشت میهن مان، این بار در گروی پیروزی آن است، بسی خواهد افزود؛ کاریایی که از زیر بار آن نباید شانه تهی کرد.

برگرفته از یادداشتِ «طبقه کارگر ایران و نزدیک ترین لایه های های هازمانی پیرامون آن این بار باید بتوانند ...»  ب. الف. بزرگمهر  ۲۳ مهر ماه ۱۴۰۳

https://www.behzadbozorgmehr.com/2024/10/blog-post_14.html

۲ ـ در برابر "خوش بینی" و خوش باوری گاگولیِ شمار شوربختانه بیش تری از روشنفکرانِ چُس مرده ی «پاسبفیست»، «سوسیال دمکرات» و «سوسیال لیبرال» هایی که چون خنجر امپریالیست ها و بهره کشان جهان در میان جنبش کارگری می لولند و می کوشند خود را در دل آن جای دهند.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!