«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ فروردین ۱۶, پنجشنبه

براستی کدام جداگانگی میان اینگونه گروه ها در اینجا و آنجای جهان است؟

به باغ زنده یاد ایندیرا گاندی که به پاس وی، آن را «باغ لاله های سرخ» نامیده ایم، خوش آمدید. او را هندوهای فراراست خودمان کشتند؛ چه هیزم تری به آنها فروخته بود را نمی دانیم؛ ولی براستی کدام جداگانگی میان اینگونه گروه ها در اینجا و آنجای جهان است؟ همه شان از این ها که زیر نام آیین باستانی خودمان، بهترین ها را گلچین کرده و می کشتند تا آن های دیگر که زیر پرچم «بنیاد گرایی یهودی» یا رونوشت های اسلامی رنگ و وارنگ شان از ایران و افغانستانِ همریشه با خودمان گرفته تا نمونه های عربی آن، زن و مرد و خردسال و کهنسال برای شان یکیست و هر جا دست شان رسیده یا برسد، همه را ازدَمِ تیغ می گذرانند، چشم های شان را نشانه می گیرند یا بمباران شان می کنند، سر و ته از یک کرباسند و کم و بیش همگی رهبران شان سر در آخور امپریالیست های انگلیسی و «یانکی» دارند.

از زبان یک هندی:  ب. الف. بزرگمهر   ۱۶ فروردین ماه ۱۴۰۳

زیرنویس پرتور:

باغ لاله های سرخِ زنده یاد ایندیرا گاندی ـ سِرینِگار هندوستان



هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!