«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۳ فروردین ۲۵, شنبه

حساب کتابِ من و این یابو با هم امری علیحدّه است

به تو چه مربوط که پایت را این وسط دراز کرده ای؟* سرِ پیازی یا ته پیاز؟! به پندار خود، آب را گل آلود دیده و آمده ای ماهی چاق و چله ای برای نمایش به «جامعه جهانی» بگیری؟ بگوش مان رسانده اند که به مسابقات شرط بندی علاقمندی و هر از گاهی پول بسیاری اینجا و آنجا به باد می دهی؟ البته ما در جزئیات دخالت نمی کنیم؛ ولی خواستیم گوشزد کنیم که همین کار را پی بگیری و حلیم «مَش عباس»، «مَشتعلی» که خودمانیم یا آن یابوی لعنت الله را هم نزنی. علی ایحال، برای اینکه حسابی شیرفهم شوی و پایت را از نیمچه گلیمت درازتر نکنی به تو ابله حسرت به دل و دیگرانی که هر بار ترا پیش می اندازند، خاطرنشان می کنیم که حساب کتابِ من و آن یابو با هم کاری جداگانه و بزبان دلنشین خودمان، امری علیحدّه است؛ نه آنکه با هم قرار و مدار پنهانی و اینا داشته باشیم تا خدای نکرده، دُم به تله ی رسانه ها بدهیم؛ حتا قرارداد شفاهی یا چیزی بسان «بسته شفاهی» که آن خبرچین «جامعه جهانی»: «سیّد از خر جسته» ی پاچه ورمالیده به ما چپاند، در کار نیست؛ همینجوری پیش آمده و هر دوی مان بر پایه ی احساسی غریزی به آن عمل کرده و می کنیم؛ و بحمدلله تاکنون نتایج مثبتی از آن گرفته ایم:
هر وخت در آن سرزمین مقدس غصب شده، سر و صدا بالا گرفت و یهودیان نیز به آن پیوستند یا خودشان آن را ایجاد کردند، ما با جنباندن عوامل خودمان در آنجا و ایجاد درگیری به این نادان کمک می کنیم تا بتواند سر و صداها را بخواباند و یهودیان ناراضی را تار و مار کرده، در اقصی نقاط جهان پراکنده کند؛ و هر وخت اینجا در ولایت خودمان، عوام النّاس بی چشم و رو سر به شورش بردارند، او با تهدیدات خود از آنسو به ما یاری رسانَد که دستکم بتوانیم سر ولایتمداران خودمان را شیره بمالیم و نگذاریم ما را لخت و کون برهنه در برابر این جماعت که چشم دیدن مان را ندارند، تنها و بیکس رها کنند؛ کم و بیش چیزی بسان رابطه ی میان «زال با سیمرغ» در آن کتاب لعنتی با این تفاوت که نخش های مان بسته به اوضاع جابجا می شود؛ هر از گاهی ما پَر وی را آتش می زنیم و گاهی او. البته گاه گداری علی الخصوص در حوادث اخیر غَزّه و اینا که کار بیخ پیدا می کند و در هر دو سو بیم شورش می رود، ناچاریم درگیری های کوچک ولی پر سر و صدایی مانند همین قضیهِ بمباران کنسولگری در دمشق و احیانا موشک پرانی به پایگاه های «موساد» در کردستان راه بیندازیم تا حواس خلق الله پرت شده و گاه آنچنان برافروخته شوند که اصل داستان را فراموش نموده و حتا با شعارهای کوبنده ی مرگ بر این و آن پا به میدان بگذارند. بحمدلله «شیطان بزرگ» هم که کَاَنَّهُ الله فراموش کرده در قرآن از آن یاد کند، همواره پشت و پناه هر دوی مان بوده و انشاء الله در آینده نیز خواهد بود.

در واقع، عددی نبودی که برایت ناچار به قلمفرسایی شویم؛ ولی نوشتیم تا کاسه ی داغ تر از آش نشوی و کمی بصیرت پیدا کنی؛ فهمیدی الف بچه؟!

از زبان «کیر خر نظامِ خرموش پرور»:  ب. الف. بزرگمهر   ۲۵ فروردین ماه ۱۴۰۳

* «رضا نیم پهلوی»، در پیامی به علی خامنه‌ای [بخوان: «کیر خر نظامِ خرموش پرور»!] هشدار داد که «دست از حماقت بردارد و با سیاست‌های توسعه‌طلبانه و البته خیانت‌کارانه‌اش ایران را به ورطه جنگ نکشاند.»

برگرفته از تارنگاشت دروغپردازِ و بی هیچگونه مسوولیتِ اخلاقیِ وابسته به وزارت امور خارجی یانکی ها: «رادیو فردا»   ۲۵ فروردین ماه ۱۴۰۳ (با اندک پاکیزه نویسی درخور از اینجانب؛ افزوده های درون [ ] نیز از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!