«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۱ خرداد ۲۹, یکشنبه

بما چه! خودش گناهکار است که گوش نکرد ...

نوشته ای فراموش شده از آنِ چند سال پیش

در پی جابجایی «یاحسین، میر حسین» از زندان خانگی به یکی از بیمارستان های قلب در تهران، گروهی از دلواپسان و اصلاح طلبان و هواداران آب و هوای معتدله و آمیخته هایی از هر سه گروه که هنوز نامی درخور برای گروه خود نیافته اند در یک همکاری گروهی خودانگیخته به حضور رهبر عظیم الشأن رسیدند تا نگرانی خود از فرجام کار را به وی یادآوری نموده، آزاد شدن وی از آن چاردیواری و مردن بهنگام یا نابهنگام در هوای آزاد را به وی یادآوری نمایند. ناگفته نماند که این گروه آشفته که در میان شان تک و توکی از خوش چُسان خزینه ی رهبری، بیش تر برای سر و گوشی آب دادن نیز بُر خورده اند، پیش از شرفیابی به حضور رهبری با شور و مشورتی که چندین ساعت بدرازا کشید و کم مانده بود که کار و بار را بخواباند، سرانجام نمودارترین «موش گندآب ولایت»: مصطفی تاجزاده را به سخنگویی خود برگزیدند تا هر کسی در آنجا پابرهنه به میدان سخن سرایی ندود و سخنی بی ربط نگوید که خدای ناکرده، تشویش خاطر رهبر مُعَظّم را در پی داشته و شتر کینه جوی خفته را از خواب برخیزانَد.

موش گنداب ولایت:
با عرض سلام و تَحیّت، خدمت خورشید درخشانِ عالَم شیعه، حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، دامت اضافاته! بنده به نمایندگی از سوی برادران حاضر، پرسش هایی از حضور مبارکِ خورشیدنشان تان دارم که اگر اجازه بفرمایید ...

خورشیدِ درخشانِ عالَم شیعه یا همانا «کیرِ خرِ نظام»:
بعله ... بفرمایید! (و همان آن در دل می گوید: باز هم سر و کلّه ی این خایه مال دورو پیدا شد ...) 

موش گنداب ولایت:
عرضم به حضور مبارک تان، لابد به استحضار حضرتعالی رسانده اند که یکی از اصحاب فتنه، شاید برای چندمین بار به بیمارستان قلب فرستاده شد ..

خورشیدِ درخشان عالَم شیعه (در حالیکه کمی رنگ و وارنگ می شود):
بعله ... برادران به آگاهی رسانده اند ...

موش گنداب ولایت:
استحضار دارید که ایشان سن و سالی ازشان گذشته، پیر و فرتوت شده اند؛ چند سالی هم هست که با بیماری فلب و عروق دست بگریبانند. برادران حاضر در اینجا همگی نگرانند که مبادا در بیمارستان یا در زندان خانگی به لقاء الله بپیوندد و گناهش ... ما نمی گوییم ... ولی عوام النّاس را جنابعالی با بصیرت مثال زدنی که دارید، بهتر از همه ی ما می شناسید که از هر کلاغی، در آنِ واحد، چهل کلاع می سازند و تا بخود بجنبی با هزاران هزار کلاغ و جوجه کلاغ روبرویی که نمی دانی چه خاکی بسر کنی. خلاصه، انشاء الله جسارت ما را به بزرگی خودتان می بخشید ... خواهند گفت که دست شما در کار بوده است. هزاران حرف و حدیث از آن بیرون خواهد آمد که جز خُسران برای نظام مقدس مان چیزی دربر نخواهد داشت. ساده ترینش این است که بگویند: چیزخورش کرده و کشته اند! ما همگی می دانیم که روح ملکوتی و ساده زیست شما که برای خود هیچ نمی خواهد، برای پایداری و سربلندی نظام مقدس در برابر دشمنان رنگارنگ اسلام از هیچ فداکاری دریغ نورزیده و آنجا که لازم باشد، حتا به نرمش قهرمانانه تن می دهد ... تنها خواستیم این ها را به عرض مبارک برسانیم که اگر انشاء الله تعالی موافقت بفرمایید، وی و آن یکی فتنه گر سبزه قبا از زندان بیرون بیایند که اگر برحمت ایزدی پیوستند، گناهش بگردن کسی دیگر نیفتد. این فشرده ی عرایض بنده و این برادران است.

خورشیدِ درخشان عالَم شیعه:
ما در جزئیات دخالت نمی کنیم. برادران گاهی زیاده روی می کنند؛ همچنانکه در زمان امام راحل کردند که گفت بروید کلاه را بیاورید؛ رفتند کلاه را با سر آوردند.

بما چه! خودش گناهکار است که گوش نکرد؛ مُرد که مُرد. به تخم چپِ اسب حضرت عباس!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۱

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!