«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۴۰۱ خرداد ۲۹, یکشنبه

ترس رژیم پوشالی از بهم پیوستن جنبش های جداگانه ی رستایی ـ سیاسی و فراروییدن شان به جنبش فراگیر ملی

داده ی کوتاهی از آن سه روز پیش است که در چندین رسانه ی وابسته به رژیم دزدسالار اسلام پیشگان گنجانده شده است:
«یکی از عوامل جریان چپ مارکسیستی که ماموریت دامن زدن به فتنه و اغتشاش در محیط های کارگری را عهده دار بود، حین فرار از کشور بازداشت شد. فرد بازداشت شده ، پیش از روز کارگر در ملاقات با دو جاسوس فرانسویِ اقدامات شان را هماهنگ کرده بودند. تلفیق تجمعات کارگری و معلمین و تبدیل آنها به بی نظمی و اغتشاشات سراسری، یکی از مأموریت های این فرد بود.»۱

از سویه ی آوازه گریِ این نیمچه گزارش و پیوند زدن گوز با شقیقه که بگذریم و بزرگنمایی ناشیانه یِ «مأموریت فرد بازداشت شده» و نشانه های آشکارِ دروغ و فریبِ آن را نیز نادیده بگیریم، می ماند:
«تلفیق تجمعات کارگری و معلمین و تبدیل آنها به بی نظمی و اغتشاشات سراسری» یا بزبان پارسی پاکیزه: «به هم دوختنِ گردهمایی های کارگران و آموزگاران و دگردیسیدن شان به هرج و مرج و آشوبِ سراسری»۲ بدین سان، رژیم پوشالی، ناخواسته ترس خود را از بهم پیوستن جنبش های جداگانه ی رستایی ـ سیاسی و فراروییدن شان به جنبش فراگیر ملی را به نمایش نهاده است؛ جنبشی که اگر نگویم بخودی خود از توانِ سرنگونیِ گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان و یکسره نمودن کار پلیدترین رژیم تاریخ ایران برخوردار است، دستِکم پایه های پیش از این سست شده ی آن را باز هم سست تر نموده و زمینه ی سرنگونی بی دردسرترِ آن بگونه ای که کار به فروپاشی سرزمینی و گسستن پیوندهای دیرینه ی خلق های ایران نینجامد، نزدیک تر می کند.

سویه ی ریشخندآمیز این نیمچه گزارش، اشاره به دو خبرچین (جاسوس) فرانسوی است:
زن و شوهری سندیکالیست و کنشگر از فرانسه که در رهسپاری خود به ایران با همکاران ایرانی خود گویا نشست و برخاست هایی برای زمینه سازی همکاری های رستایی ـ سندیکایی داشته اند.

از خود می پرسم: در رژیمی پوشالی و سر تا پا انباشته از دزدان دوملیتی ها و چندملیتی آلوده به هزاران گند و پلشتی و از آن میان، خبرچینی برای کشورهایی که پول های دزدیده شده از مردم ایران را بار زده، برده و انباشته اند، آیا براستی نیازی به خبرچین هست؟ در کشوری که سازمان های خبرچینی اسراییلی و «یانکی» و انگلیسی و ترکیه در کردار بر همه چیز چیره اند و به آسانی آبِ خوردن آدم می کشند، آیا خبرچینی از آرش و مانشی درخور برخوردار است؟

در کشوری که واژه ها آرش و مانش خود را از دست داده اند، کیر خری اندرزگو در جایگاه رهبر می نشیند؛ کلان سوداگرانِ خوب نمازخوان هست و نیست کشور و مردم آن را بداد و ستد در بازارهای جهانی می نهند و پول پارو می کنند؛ «دادگاه انقلاب» آن با دریافت باژی درخور به نام «خُمس» و «زکات»، دزدان و تبهکارانِ نامور به «درشت دانه» را نادیده می گیرد و اگر الله بختکی کار به دستگیری شان بکشد، زیر سبیلی راهیِ بهشتِ زمینیِ شان در کانادا می کنند و ...

در چنین کشوری، اگر بتوان نام کشور بر آن نهاد، هر کنشگری دادخواه که زبان به پرخاش می گشاید و خواستار دستیابی به هوده های بنیادین و در بیش تر باره ها از دست رفته ی توده های مردم می شود، برچسبِ «جاسوس»، «اغتشاشگر»، «فتنه گر» و ... می گیرد و اگر بخت با وی یار باشد و سر به نیست شود، جایش در زندان است و برایش پرونده پشت پرونده ساخته و پرداخته می شود تا از جانش سیر شود.

درود بر کارگران، آموزگاران و دیگر رنجبرانِ پایدار در میدان های نبرد!

درودی ویژه بر بازنشستگان پایدار در میدان های نبرد که نشان دادند دود همچنان از کنده برمی خیزد! رزمِ بسامانِ این جوانان کهنسال بیگمان سرمشقی است برای جنبش های کنونی و آینده ی ایران.

سرنگون باد گروهبندی های خرموش اسلام پیشه ی فرمانروا بر میهن مان!

برپا، پایدار و پیروز باد پیشانی یگانه ی خلق های ایران برهبری طبقه کارگر برای سرنگونی رژیم پوشالی اسلام پیشگان!

ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۱

پی نوشت:

۱ ـ برگرفته از «خبرگزاری پشم و شیشه»   ۲۶ خرداد ماه ۱۴۰۱ (دانسته از ویرایش این نیمچه گزارش خودداری ورزیده ام. برجسته نمایی های بوم، همه جا از آنِ من است.  ب. الف. بزرگمهر)

۲ ـ خرموش های اسلام پیشه، افزون بر لگدمال نمودن دانسته و آگاهانه ی هر نشانه ای از فرهنگ ریشه دار ایرانی، زبان پارسی را نیز گام بگام از ریخت انداخته و بزبان شُتُرگاوپلنگی که آمیزه ای درهم و برهم از عربی و انگلیسی و پارسی دست و پا شکسته ای است، دگردیسیده اند.

زیرنویس پرتور:

بله! چاره چیست؟ ما هر دو می پذیریم که گناهکاریم و از پیشگاه رهبر خورشیدنشان شما درخواست بخشش می کنیم؛ گرچه ما به اینجا آمده بودیم تا به همکاران مان سپارش کنیم بجای اینکه جداگانه گرد هم آیند، همگی با هم یکی شوند تا خواست های شان بهتر شنیده و پذیرفته شود. در این میان که هر دو در زندانیم و با راهنمایی سربازان گمنام آن امام ناپیدای تان، نوشته های ارزشمند حضرتعالی را می خوانیم و رونویسی می کنیم، دریافته ایم که درست همان چیزهایی که شما در بیش تر گفته ها و نوشته های گهربارتان سپارش فرموده یا بر کاغذ آورده اید با آنچه ما می خواستیم به انجام برسانیم، کم ترین جداگانگی ندارد. برای همین کمی گیج شده ایم و نمی دانیم چرا بزندان افتاده ایم؛ بویژه آنکه وختی آدم ها بیش تر با هم یکی می شوند، خواه ناخواه از هرج و مرج کاسته می شود و کار به آشوب نمی کشد. ما زن و شوهر هرچه خرد اندک مان را رویهم نهاده و به بررسی نهادیم، این ناهمتایی در چیزهایی که به ما بسته اند را درنیافتیم. ما سوگند یاد می کنیم که آمدن ما به اینجا خدای نکرده برای آجر کردن نان کسی نبوده و نیست. این هم بماند که اینجا نان بخودی خود بسیار کمیاب است و ما گناهی در این زمینه نداریم؛ گرچه از شما رهبر والا پنهان نباشد که می ترسیم هر چه ماندن مان در اینجا بیش تر بدرازا بکشد، بیم برچسب گناهان ناکرده ای که ناچاریم بگردن بگیریم، افزایش می یابد و چه بسا کمبود نان را هم بگردن ما زن و شوهر بیفکنند.

خواهش می کنیم ما را ببخشید و روانه ی کشور خودمان کنید. سوگند یاد می کنیم که دیگر هرگز به اینجا پا نگذاریم.

از زبان آن دو "خبرچین":  ب. الف. بزرگمهر   ۲۹ خرداد ماه ۱۴۰۱

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!