«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ شهریور ۳, چهارشنبه

اینجا جهاد مرگ و زندگی است!

گوش شیطان کر، جهت مان را که یافتیم، آن را فراموش نخواهیم کرد و می دانیم چکار کنیم.

بله! ماشاء الله، چه دهان گرمی دارید آقا؟! خدا پدرتان را بیامرزد و آن زبان شیرین تان را از بلای مار و کژدم در امان نگهدارد، انشاء الله! فرموده اید که «همه باید تلاش کنیم، شما یک جور تلاش می‌کنید، من یک‌جور تلاش می‌کنم ...»۱

گستاخی است و امیدوارم مرا ببخشید. بگمانم، فراموش کردید از تلاش سایرین هم چیزی بگویید:
آن ها هم که الحمدلله هر روز پول پارو می کنند، یک جور تلاش می کنند ... و ما هم این جور تلاش می کنیم که می بینید. شروع کار ما هم از ساعت پنج بامداد است. گرچه دروغ چرا، نمی توانیم چون شما با صفای باطنی و بی دغدغه نماز بخوانیم؛ اگر دیر دست بکار شویم، چیزی دندانگیر نمی یابیم و ناچاریم دست خالی به آلونک های مان برگردیم. کار ما هم کمابیش بدون ایست تا آن دم که خورشید در افق فرو می رود، پی گرفته می شود و جز یکی دو ایست کوتاه برای خوردن لقمه ای که گاه همینجا از لابلای خرت و پرت ها گیر می آوریم و خواندن نمازی سر پایی، دیگر وقتی برای استراحت نمی ماند؛ پس از آن هم تاریکی است تا روز از نو، روزی از نو!

همانگونه که به چشم مبارک خود می بینید، ما اندرزهای چند سال پیش شما درباره ی «کار جهادی» را بگوش گرفته ایم؛ تا جایی که به یاد می آورم، جسته گریخته ی فرمایشات شما چنین بود:
«کار را باید جهادی کرد ... کار جهادی یعنی از موانع عبور کردن، موانع کوچک را بزرگ ندیدن، آرمانها را فراموش نکردن، جهت را فراموش نکردن، شوق به کار؛ این کار جهادی است ...»۲

ما اینجا از بامداد تا تنگ غروب «کار جهادی» می کنیم و آن رهبر عظیم الشان بهتر از ما می داند که کار جهادی بدون همچشمی در بهتر کار کردن که آن را به شوق تعبیر فرموده اند، پیش نمی رود؛ اینجا جهاد مرگ و زندگی است که در آن هر مانع بزرگی کوچک و هر مانع کوچکی به همان اندازه بزرگ است؛ تنها یکی دو نکته می ماند که ما هنوز عقل مان به آن قد نمی دهد؛ یکی درباره ی جهت است که برای ما هر سویی، یکی است و گاه پیش می آید که با دیدن چیزی دندانگیر که ممکن است هر چیزی باشد، همگی با هم به آنسو یورش می بریم که چندان خوشایند نیست؛ ولی خوب! بحمدلله چشم حضرتعالی با این چیزها بخوبی آشناست و در مورد آن ها هم که یک جور دیگر تلاش می کنند، پیش می آید که برای شستن چیزهای بدست آمده و اینکه کجا آن ها را بشویند به سر و کول هم می پرند و گاه چشم و چال یکدیگر را درمی آورند. خوشبختانه، در این زمینه کار در میان ما به آن جاهای باریک نمی کشد و گاه با بخشش یا بخش کردنی ساده فرجام می یابد. درباره ی آرمان ها نیز هنوز خوب شیرفهم نشده ایم؛ گرچه می دانیم که دشواری کار از خِرَد ناچیز خودمان است؛ تا آنجا که از آغاز انقلاب به یاد می آورم و آن هنگام هنوز چنین پیر و از کارافتاده نبودم، سخن بر سر حقوق پایمال شده ی مستضعفین بود که می بایستی از چنگ مستکبرین بیرون آورده شود؛ درست مانند «شیطان بزرگ» که دیگر گویا آنچنان شیطانی نمی کند و حتا دستخوش به این و آن می دهد، شاید منظور از مستضعفین، همان ها بودند که یک جور دیگر تلاش می کنند؛ اگر چنین است، خوب بحمدلله اکنون که پول از پاروی شان بالا می رود و برای شستن شان که لابد هر اسکناسی را از لابلای خرت و پرت ها و آت و آشغال ها با رنج و زحمت بیرون می کشند و ناچار به هموار کردن رنج سفرهای دور و دراز تا آبخست های میان اقیانوس ها می شوند، دیگر به حق خود رسیده اند و جایی برای نگرانی حضرتعالی برجای نمی ماند. ما می مانیم و شما که فرمودید:
«ما بازنشستگی نداریم، ما تا آن دم آخر باید حرکت کنیم ...»۳ گوش شیطان کر، جهت مان را که یافتیم، آن را فراموش نخواهیم کرد و می دانیم چکار کنیم.

ب. الف. بزرگمهر  سوم شهریور ماه ۱۳۹۵

پی نوشت:
  
۱ ـ «همه باید تلاش کنیم، شما یک جور تلاش می‌کنید، من یک‌جور تلاش می‌کنم. خب، الحمدلله شما جوان هستید، تلاش‌تان هم آسان‌تر و هم موفق تر است. ما دیگر سنین پیری و در واقع به‌طور متعارف سنین بازنشستگی‌مان است. منتها ما بازنشستگی نداریم، ما تا آن دم آخر باید حرکت کنیم. لکن کار خودمان را می‌کنیم.


من به شما عرض بکنم، بنده همین روزهایی که الان در خدمت شما هستیم من کارم را از ساعت پنج صبح شروع می‌کنم. یعنی شروع کار من از ساعت پنج صبح است. بعد از نماز صبح می‌روم مشغول کار می‌شوم، تا بعد بیاییم و درس بگوییم، بعد برویم یک استراحتی بکنیم، باز مشغول کار بشویم تا ظهر و تا عصر و حالا تا هر وقت که بشود، تا شب.

الان هم که نزدیک ساعت ده است.بنده ساعت ده و ربع، ده و نیم معمولا دلم می‌خواهد بخوابم اگر بشود.

کار باید کرد. برادران هرچه می توانید از این جوانی استفاده کنید، جوانان تان را هم تشویق کنید کار بزرگی در پیش دارید برای اداره این کشور، این کشور به شما جوان‌ها در آینده احتیاج دارد.»


در دیدار با گروهی از پاسداران سپاه حفاظت ولیّ امر و خانواده‌های آنان، ۳۱ امرداد ماه ۱۳۹۵ (برگرفته از گزارش «برنامه یک روز رهبر انقلاب»؛ جنبش مقابله با رسانه‌های بیگانه، امپراتوری دروغ، ۳۱ امرداد ماه ۱۳۹۵)
                                                                                                 
۲ ـ «در زمینه‌ی خدمت، کار را باید جهادی کرد؛ جهادی به معنای بی‌قانونی نیست ... می دانید روحیه‌ی من را؛ من آدم دعوت کننده‌ی به بی‌قانونی نیستم؛ به شدّت ضدّ این بی‌قانونی هستم؛ امّا معتقدم در همان چهارچوب قانون، دو جور می شود کار کرد: یک کار کار مرسوم اداری، یک کار کار جهادی. کار جهادی یعنی از موانع عبور کردن، موانع کوچک را بزرگ ندیدن، آرمانها را فراموش نکردن، جهت را فراموش نکردن، شوق به کار؛ این کار جهادی است. کار را باید جهادی انجام داد تا ان‌شاءالله خدمت بخوبی انجام بگیرد.»

در دیدار با آخوند پفیوز امنیتی و «دولت زهدان اجاره ای» اش، ششم شهریور ماه ۱۳۹۲

۳ ـ برگرفته از گزارش «برنامه یک روز رهبر انقلاب»؛ جنبش مقابله با رسانه‌های بیگانه، امپراتوری دروغ، ۳۱ امرداد ماه ۱۳۹۵

زیرنویس تصویر:
اینجا جهاد مرگ و زندگی است که در آن هر مانع بزرگی کوچک و هر مانع کوچکی به همان اندازه بزرگ است.

ب. الف. بزرگمهر  سوم شهریور ماه ۱۳۹۵

«... کار را باید جهادی کرد ... کار جهادی یعنی از موانع عبور کردن، موانع کوچک را بزرگ ندیدن، آرمانها را فراموش نکردن، جهت را فراموش نکردن، شوق به کار؛ این کار جهادی است.»

در دیدار با آخوند پفیوز امنیتی و «دولت زهدان اجاره ای» اش، ششم شهریور ماه ۱۳۹۲

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!