«مردم در روی زمین برای کامیاب شدن یک چیز کم دارند و آن اعتماد به یکدیگر است؛ ولی این دانش برای کسانی که قلبی کوچک و روحی پست دارند و جز قانون سود شخصی هیچ قانونی نمی شناسند، دسترس پذیر نیست.» فارس پورخطاب هراتی

والاترین کاربرد نویسندگی این است که آزمون را به دانایی فرارویاند! ایگناتسیو سیلونه

۱۳۹۵ مرداد ۱۵, جمعه

«بسمه تعالی» اش را سگ خورده بود!

نامه ای است که گویا مردک دَبَنگ در یکی از آن شش باری که به گفته ی خویش به زندان افتاده و سپس آزاد شده (؟!) به افسر نگهبانِ زندان دوران شاه گوربگورشده نوشته و حق قانونی زندانی که همانا «آقا بیشعور نظام خاک بر سر کنونی» باشد، برای دسترسی به تلفن را «با کمال ادب معروض داشته» و بگونه ای ضمنی نیز یادآور شده که با مقام بالاتر از وی: «تیمسار مُعَظّم فرماندهی» نیز هماوندی های خوب یا بزبان «شیطان بزرگ» گزیده اش: «حَسَنِه» دارد و این ها ...

اینکه در آن هنگام چند سال داشته و آیا می خواسته با تخم و ترکه ی خردسال خویش: «آقا مجتبی»، «سکینه سلطان» یا ... یکی دو کلمه ای خوش و بش کند، روشن نیست و گرچه، دانستن یا ندانستن آن نیز به گاو و گوسپند کسی زیان نمی رساند، یادآوری آن از سوی درج کننده ی نامه بد نمی بود. با این همه، نه از درستی یا ساختگی بودنِ چنین نامه ای چیزی می دانم و نه با شناختی که از منش و رفتار این مردک بُزدل، دورو و نیرنگباز تاکنون یافته ام، نوشتن چنین نامه ای با همه ی پیش پا افتادگی آن از سوی وی را دور از ذهن می دانم.

از این ها که بگذریم، نخستین چیزی که برایم چشمگیر بود و از شما چه پنهان، لبخند یا شاید پوزخندی نیز بر لبانم نشاند، نه آن لفظ قلم بکاررفته و نه حتا درونمایه ی نامه که نبودِ «بسمه تعالی» یا چیزی در این مایه در بالای آن بود که «آقایان» در آغاز فرمانروایی خود بر نوشتن آن در بالای نامه های رسمی و اداری و حتا غیر رسمی ـ بیگمان برای عاقبت به خیر شدن! ـ سخت پامی فشردند* و با خود گفتم:
می بینی؟ آن هنگام چنین بازی هایی هنوز کاربرد نداشت و نمی توانست نیز داشته باشد. «بسمه تعالی» اش را سگ خورده بود!

ب. الف. بزرگمهر ۱۵ امرداد ماه ۱۳۹۵ 

* ناگفته نیز نگذارم که من در دوران کاری خود در ایران، حتا یکبار هم تن به نوشتن آن یا نمازخوانی و بازی های ریشخندآمیز و دورویانه ای از اینگونه ندادم.

هیچ نظری موجود نیست:

برداشت و بازنویسی درونمایه ی این تارنگاشت در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید!
از «دزدان ارجمند اندیشه و ادب» نیز خواهشمندم به شاخه گلی بسنده نموده، گل را با گلدان یکجا نربایند!

درج نوشتارهایی از دیگر نویسندگان یا دیگر تارنگاشت ها در این وبلاگ، نشانه ی همداستانی دربست با آنها نیست!